پوشش هرکس نمایشدهنده آن چیزی است که فرد در ناخودآگاه خود از خود انتظار دارد. در واقع ظاهر هر فرد چیزی را به ما نشان میدهد که فرد واقعا میخواهد باشد و اتفاقا اطلاعات بسیار خوبی از شخصیت و منش فرد به ما میدهد. چرا که ناخودآگاه چیزی نیست که کسی بتواند آن را پنهان کند.
مطالعات اخیر در روانشناسی نشان میدهد که حتی زمانهای کوتاه مثل چند ثانیه برخورد با یک فرد و قضاوت ما در مورد شخصیت آن فرد نسبتا قابل اعتماد است.
در سال ۲۰۰۹، مطالعهای از دو گروه شرکت کننده خواسته بود که چند تصویر را مشاهده کنند. در تصاویر اول افراد حالت چهرهای شبیه سوژههای عکاسی به خود میگرفتند که به آن وضعیت خنثی میگویند. در این حالت فرد مصنوعا تلاش میکند بی تفاوت به نظر برسد. در دسته دوم از افراد خواسته شده بود که حالت طبیعی خود را داشته باشند.
در حالت وضعیت خنثی، شرکت کنندگان برخی از ویژگیها را از جمله عزت نفس و دینداری (این که فرد مذهبی است یا خیر) درست تشخیص دادند اما در حالت طبیعی اکثر صفات با درجه قابل توجهی درست تعیین شده بود. این نشان میدهد که چهره افراد در حالت طبیعی خود همه چیز را لو میدهد.
چیزی که این تحقیق را عجیبتر هم میکند این است که در این تحقیق تنها عکسی از چهره توانسته بود چنین اطلاعات دقیقی را ارائه دهد و اگر نوع لباس پوشیدن، شرایط فیزیکی، لبخند، نوع نگاه کردن و… را به آن اضافه کنیم قطعا اطلاعات دقیقتر و کاملتری منتقل خواهد شد.
اما چگونه حالت چهره میتواند خصوصیات اخلاقی افراد را برجسته کند؟ یعنی چگونه مثلا ابروهای بلند نماینده امانتداری میشود؟ تبیینهای زیادی در این مورد وجود دارد. برخی معتقدند که ویژگیهای تکاملی برخی ویژگیها فیزیکی و روانشناختی را به صورت همزمان منتقل میکند. اما برخی دیگر معتقدند که اگرچه تکامل ویژگیهای فیزیکی خاصی به ما منتقل میکنند، اما ویژگیهای روانشناختی بر اساس ذهنیت تکاملی ما شکل میگیرند. به عنوان مثال فرض کنید در یک منطقه خانوادهای خاص به عنوان امین کل منطقه شناخته میشدند. این افراد ابروهای کشیده داشتند. این مساله باعث یک سوگیری تکاملی شده است به طوری که نسلهای بعدی نیز تصور میکردند هرکس که ابروی کشیده داشته باشد، انسان امانت داری است. بدین ترتیب اگر کودکی با چنین خصوصیاتی متولد میشد، به صورت ناخوداگاه به گونهای با او برخورد میکردند که این شخیصت در وی شکل بگیرد.
میتوان از روی پوشش نیز افراد را قضاوت کرد
اگر میتوان از روی چهره، با چنین دقتی افراد را قضاوت کرد، چرا از روی پوشش افراد را قضاوت نکنیم؟ توجه داشته باشید که بحث پوشش کمی متفاوت از بحث چهره است. چهره، فیزیک بدنی، شکل ایستادن، شکل راه رفتن و… نشان دهنده فردیت فرد است. اما پوشش نشان دهنده وجه اجتماعی فرد است.
فرد با لباس خود را جزوی از جامعه میکند. همینطوری برخی از علائم خاص روی بدن، مانند تتو، گوشواره، النگو، انگشتر و… نیز بین وجه فردی و اجتماعی فرد قرار میگیرد. به این معنی که هم وجه فردی او را نشان میدهد و هم وجه اجتماعی او را.
افراد تلاش میکنند تا با پوشش خود را در جامعهای خاص قرار دهند. همینطور در برخی جوامع، افراد تلاش میکنند بی هویتی خود را در پشت هویتی غریبه مخفی کنند.
بگذارید کمی دقیقتر بحث کنیم. به عنوان مثال دختری که پوشش چادر را انتخاب میکند، در واقع در حال ارائه چیزی به جامعه است. دارد یک نوع نگرش به جهان را به جامعه عرضه میکند و خود را عضو گروه، دسته و فرقهای میکند که البته در داخل خود تفاوتهای بسیار زیادی دارند اما در برخی نقاط با یکدیگر مشترک هستند و جامعه نیز آنها را در داخل یک گروه خاص قرار میدهد.
همینطور دخترانی که پوشش مقنعه یا روسری دارند، به همین صورت داخل جامعه خاصی قرار میگیرند وهمینطور الی آخر. از طرفی جامعه نیز برخورد خود را با این افراد به گونهای خاص صورت بندی میکند. یعنی یک فرد واحد هنگامی که با هرکدام از این افراد برخورد میکند، به شکلی خاص رفتار خواهد کرد. این مساله بدان دلیل است که مردم هنگامی که وارد جامعه میشوند، تمایل به رفتارهای جمعی دارند نه فردی.
این تفاوت در پوشش و ظاهر مردان نیز به چشم میخورد. یعنی برخورد با یک مرد که موهای شانه کرده و ژل زده دارد و کت و شلوار تنگ پوشیده است، با برخورد با مردی که پیراهن و شلوار نسبتا گشاد پوشیده است، متفاوت است. چرا که پوشش ما، ما را داخل یک چارچوب اجتماعی خاص قرار میدهد که قبل از ما در مورد ما سخن میگوید.
بگذارید دلیل این برخورد را بررسی کنیم. فرض کنید شما با یک فرد دیگر برخورد کرده و میخواهید بدانید که با او چگونه باید صحبت کنید. آیا هنگام دست دادن باید دست او را بیش از حد بفشارید یا خیر؟ آیا باید بلند صحبت کنید؟ آیا باید محترمانه صحبت کنید؟ آیا آدم زودرنجی است؟ در چه زمینههایی باید با او صحبت کنید و در چه زمینههایی نباید؟ خطوط قرمز کجاست؟
تمام این سوالات و هزاران سوال دیگر در یک لحظه از ذهن شما میگذرد. بدیهی است که ظرفیت پردازش ذهن شما محدود است بنابراین ذهن به صورت ناخودآگاه برای کاهش انرژی مصرفی، از قبل چند چارچوب آماده کرده است. (ذهن ارگانیسم باهوش و البته تنبلی است و تمام تلاشش این است که انرژی کمتری مصرف کند.) بنابراین فرد مقابل را بر اساس پوشش، نوع آرایش سر و صورت و سایر المانهای ظاهری در یک دسته بندی خاص قرار میدهد و شما به صورت خودکار روابط و کنش خود را بر اساس همین دسته بندی پیگیری میکنید.
اما چرا این چارچوب تا حدود بسیار خوبی (عموما بالای ۷۰ درصد) صحیح است؟ چون فرد مقابل نیز این دسته بندی را پذیرفته است. او نیز با قبول آن ظاهر و اتفاقا از روی عمد میخواهد شما او را داخل آن چارچوب ذهنی ببینید. (حتی اگر خودش چنین چیزی را قبول نکند)
از گذشته تا به امروز پوشش امری ایدئولوژیک بوده است. (اینجا لازم است کلمه ایدئولوژی را با مفهوم دستمالی شده و سخیف شده امروزی آن یکی ندانید)
در پیشامدرنیته، پوشش هر فرد نشان دهنده تعلق او به قشر، فرهنگ، جایگاه، مذهب، منش و بسیاری المانهای اجتماعی دیگر بوده است. تا همین امروز نیز همچنان پوشش یک امر اجتماعی است که ما را به قشر و جایگاه خاصی متعلق میکند. بنابراین هرگز پوشش خنثی نیست. هر نوع پوششی در هر لحظه از تاریخ بار ایدئولوژیک داشته است.
حتی در صدر اسلام برخی از زنان از داشتن حجاب منع میشدند. کنیزان و فاحشهگان اجازه داشتن حجاب نداشتند. طبق روایات تاریخی، در دورهای (که احتمالا دوره عمر ابن الخطاب بوده است) برخی کنیزان و فاحشهگان (فاحشهگری شکل خاص امروزی آن را نداشته است) از حجاب استفاده میکردند. این مساله باعث شده بود که برخی مردان، زنان مسلمان و آزاد را هم اذیت کنند. بنابراین دستور داده میشود که کنیزان و فاحشهگان نباید حجاب داشته باشند تا در جامعه شناخته شوند.
(شاید برخی از این گفته سو استفاده کرده و بگویند که اسلام حرمت زنان را خدشه دار کرده است اما اگر با چند سال پیش از آن مقایسه کنید که مردان بدون توجه به شوهردار بودن یا نبودن زن به آن تعرض میکردند، متوجه میشوید که وضعیت اگرچه بد، اما رو به بهبود بوده است)
بنابراین پوشش در طول تاریخ همواره یک مفهوم اجتماعی و برای نشان دادن جایگاه افراد بوده است. حتی همین امروز، بسیاری از گروههای اجتماعی، برای این که تعلق خود را به آن گروه در جامعه نشان دهند (و البته تبلیغ آن گروه را نیز کرده باشند) از پوشش خاصی استفاده میکنند.
به عنوان مثال گروه HAMC یا گروه فرشتگان جهنم که با ریشهای خاص، تیشرتهای سیاه رنگ سوار موتورهای هارلی دیویدسون شده و به صورت گروهی در جامعه تردد میکنند، خود را عضوی از گروهی خاص نشان میدهند. یا پوشش جیپسی که خود را شبیه کولیهای شرق اروپایی نشان میدهند و…
تمام این گروهها یک ایدئولوژی و تفکر در پس پوشش خود دارند و عمدتا برای نشان دادن و تبلیغ امری خاص این پوشش را انتخاب کردهاند. به عنوان مثال، گروه فرشتگان جهنم برای نشان دادن عدم وابستگی به زمین چنین پوششی را انتخاب کردهاند. این گروه، عشایر مدرنی هستند که به جای اسب و قاطر، هارلی دیویدسون سوار میشوند و از شهری به شهر دیگر مهاجرت میکنند. هرکجا لازم باشد اطراق میکنند و هرکجا که بخواهند، میروند. ایده اولیه آن نیز در حوالی دهه ۱۹۵۰ شکل گرفت که در آن گروهی از مهاجران از جنگ برگشته تصمیم گرفتند با پول باقی مانده به گشت و گذار در ایالات متحده دست بزنند. این افراد به دلیل آنکه مسافتهای طولانی مسافرت میکردند باید از موتورهای سنگین و قدرتمند هارلی دیویدسون استفاده میکردند و همینطور چون به مدت طولانی نمیتوانستند حمام کنند، همیشه ریش بلند و کثیفی داشتند. این ایده اگرچه امروز به شکل سابق وجود ندارد اما همچنان منش خود را در بین اعضای گروه فرشتگان جهنم حفظ کرده است.
بنابراین پوشش هرگز خنثی نبوده و نیست. پوشش همواره در پشت یک ایدئولوژی است و کسی که پوششی را انتخاب میکند، در حال تایید آن ایدئولوژی اجتماعی است. همین امروز نیز برخی از افراد صرفا به خاطر آنکه پوشش خاصی را نوعی کنش سیاسی میدانند آن را اتخاذ میکنند.
به خاطر همین خنثی نبودن پوشش است که بسیاری از حکومتها به مقابله با برخی پوششها میپردازند. این که حکومت فرانسه نوعی از پوشش اسلامی را ممنوع میکند، به خاطر آن است که پوشش خنثی نیست و بار اجتماعی دارد (اکثر نمایندگان پارلمان فرانسه که مخالف حجاب بودند، از همین استدلال استفاده کردند) همینطور سیاستمداران در داخل ایران و اکثر کشورهای اسلامی که مخالف شکل خاصی از پوشش هستند، حتی اگر به زبان نیاورند، مخالف ازادی پوشش نیستند بلکه مخالف وجه سیاسی- اجتماعی آن هستند. همینطور کنش رضا خان برای یکسانسازی پوشش کنشی سیاسی بود نه فرهنگی.
بحث بیش از حد سیاسی شد اما لازم است که خواننده مساله را سیاسی نبیند و صرفا آن را در حد تبیین موضوع در نظر بگیرد.
نوع پوشش با توجه به محیطی که در فرد در آن بزرگ شده، تصورات فرد از خود، آمال و آرزوها و بسیاری موضوعات دیگر انجام میشود. پوشش چیزی است که فرد ساعتها برای آن وقت میگذارد و همواره همراه اوست. ساعتها برای تمیز و مرتب کردن لباسها و هماهنگ کردن آنها زمان صرف میکند و هنگام خروج از منزل با دقت چند بار آن را بررسی میکند تا پوششی که دارد کاملا با آن تصور ذهنی که فرد از خود دارد و آن واکنشی که از جامعه دریافت میکند بسنجد.
بنابراین این حرف که من این پوشش را انتخاب میکنم چون خودم میخواهم، حرف کامل و دقیقی نیست. اگرچه انتخاب لباس، به صورت ناخودآگاه انجام میشود اما این ناخودآگاه پیشتر در خانواده و محیط شکل گرفته است. فرد تصور میکند که اوست که دارد لباس را انتخاب میکند اما نمیداند جامعه از قبل برای او لباس را انتخاب کرده است. اگرچه خود فرد نیز در این ناخوداگاه نقش دارد و مهم است که فرد میخواهد در نهایت چه وجهی از خود را در جامعه نشان دهد. اما در نهایت این اهمیت نیز از آن جهت است که خود را در جامعه نشان دهد. پسری را فرض کنید که در یک جمع خوش گذران از پسران قرار گرفته است. این پسر به یکباره به بازار رفته و لباسی را انتخاب میکند که مخصوص قشر مذهبی است.
این پسر با آن لباس به جمع دوستانش باز میگردد. در وهله اول متوجه تغییر رفتار خواهد شد. تمسخرها و تکهپرانیها شروع میشود. فرد به تدریج از گروه دور میشود چرا که پوشش این فرد، کل گروه را در معرض نوعی برداشت اشتباه قرار میدهد. این گروه میخواهد که در جامعه به شکل خاصی دیده شوند، در حالی که این فرد به تنهایی مانع این امر میشود. بنابراین فرد مجبور خواهد بود از گروه خارج شود یا اینکه دوباره همرنگ جماعت شود.
به عنوان حسن ختام بهتر است کمی هم در مورد استثنائات صحبت کنیم. گفتیم شما با دیدن افراد و قضاوت آنها از روی ظاهر میتوانید تا ۷۰ درصد با دقت در مورد وی قضاوت کنید. اما ۳۰ درصد احتمال خطا وجود دارد. این خطا از کجا ناشی میشود.
چارچوب بندی یک عمل ذهنی است که به طور کامل قابلیت تعمیم ندارد. خطاهای چارچوب بندی در این مورد خاص از سه جهت قابل بررسی است:
۱- بی هویتی فردی که در آن پوشش قرار میگیرد: بسیاری از افراد از فرط بی هویتی میخواهند برای خود هویتی دست و پا کنند بنابراین خود را در پوشش خاصی قرار تا جامعه تصور کند، آنها نیز به جامعه خاصی تعلق دارند. به عنوان مثال کسی که در ایران هارلی دیویدسون میخرد، چیزی در مورد ایدئولوژي فرشتگان جهنمی
نمیداند یا بچه پولدارهایی که لباسهای پاره میپوشند و با یک هنگ درام به جنوب مسافرت میکنند، چیزی در مورد کولیهای شرق اروپا نمیدانند. آنها صرفا میخواهند با چنین کارهایی و کسب هویت اجارهای از یک جامعه دیگر، برای زندگی خود معنا دست و پا کنند.
- ۲- اجبار: گاهی فرد به اجبار در داخل گروه یا دستهای قرار میگیرد که خواهان آن نیست و به آن تعلق ندارد. به عنوان مثال فرد منزوی را در نظر بگیرید که تنها چند دوست انگشت شمار دارد. این فرد برای از دست ندادن این دوستان سعی میکند تا حد امکان خود را شبیه آنها کند در حالی که ممکن است به این جامعه تعلق نداشته باشد. چنین رفتارهایی عموما در میان مهاجران زیاد دیده میشود. مهاجرانی که وارد فرهنگ جدید شدهاند و روابط اجتماعی خود را از دست دادهاند. بنابراین مجبور هستند وارد فضای جدیدی شوند که لزوما به آن تعلق ندارند.
- ۳- عدم توجه به تنوع در داخل چارچوب: اگرچه چارچوبها به خودی خود بسیار متنوع هستند، اما در داخل خود چارچوبها نیز تنوعی از سلایق و علایق وجود دارد. برای فردی که عمیقا درگیر جامعه نباشد درک این تفاوتها سخت است. مانند کسی که یک آخوند را میبیند و او را مانند تمام آخوندها میداند در حالی که در داخل این چارچوب طیف وسیعی از تفکرات و نظرات وجود دارد.
این سه عامل، مهمترین عواملی هستند که ما را در قضاوت افراد از روی ظاهر با خطا مواجه میکنند. با این حال، حتی چنین افرادی نیز به مرور شخصیت خاصی پیدا میکنند. همانطور که گفتم، هنگامی شما با پوشش خاصی وارد فضای دانشگاه، محل کار و… میشوید، افراد خاصی به شما رجوع میکنند و نمیتوانید با هرکسی رابطه دوستانه برقرار کنید. بنابراین به تدریج پوشش شما، شخصیت شما را شکل میدهد. البته در اینجا بهتر است کلماتی مانند شخصیت، نظرات، ایدهها و انگیزهها را با هم جدا کنیم. اینها هرکدام به وجه خاصی از فردیت فرد اشاره دارند و به یک معنا نیستند. ممکن است شخصیت فرد شخصیتی پرخاشگر باشد اما نظراتش طرفدار تساهل و تسامح. یا فردی شخصیتی متزلزل داشته باشد اما در بیان نظرات و ایده هایش کاملا راسخ باشد.
پس به طور خلاصه چه گفتیم؟
گفتیم شهود انسانها در تشخیص شخصیت افراد از روی ظاهر به طرز عجیبی صحیح است. این درک صحیح را از دو جنبه میتوان بررسی کرد اول جنبه تکاملی، انسانها با افراد با ویژگیهای فیزیکی خاص به گونهای برخورد میکنند که این برخورد در نهایت شخصیت آنها را شکل میدهد.
دوم جنبه اجتماعی است. ویژگیهای فیزیکی و نوع پوشش افراد آنها را در جایگاه اجتماعی خاصی قرار میدهد که این جایگاه به مرور شخصیت آنها را شکل میدهد. با این حال گاهی این شهود اشتباه هم میکند که به خاطر آن است که فرد در جایگاه اجتماعی قرار گرفته که به آن تعلق ندارد. با این حال، به مرور فرد یا از آن جایگاه اجتماعی دور میشود یا اینکه شخصیت خاصی پیدا میکند تا در آن گروه جا بگیرد.
پس دفعه بعد که کسی به شما گفت کسی را از روی ظاهر قضاوت نکنید، به او بگویید ظاهر تو همان چیزی است که تو میخواهی دیگران از روی آن تو را قضاوت کنند. تو بخش مهمی از درآمدت را صرف این کردی که تعیین کنی چگونه خود را به جامعه عرضه کنی و چگونه تو را قضاوت کنند.