کتاب دموکراسی پوتین یک کتاب کاملا ایدئولوژیک و ضد روسی هست که توسط ولادیمیر تیسمانانو و کیت سی لانگدن نوشته شده و نشر پارسه هم آن را منتشر کرده است
پیش از صحبت در مورد کتاب به نویسنده بپردازیم. تیسمانانو، رزومهای مفصل از عضویت در کالجها و اتاق فکرهای غربی دارد و بدیهی است که دیدگاه مثبتی نسبت به ایالات متحده و به طور کلی غرب و دیدگاه منفی به آنچه که آن را شرق میداند داشته باشد.
تیسمانانو حتی ملیت خود را به آمریکایی تغییر داده و به نوعی از دانشگاه مریلند حقوق خود را دریافت میکند (علاوه بر عضویت در تشکلهای خاص لیبرالی).
با این حال، تیسمانانو، در داخل خاک خودش یعنی رومانی چندان چهره محبوبی نیست و انتقادات زیادی به وی وارد است. تیسمنانو بارها سیاستمداران رومانیایی را به استالینیستها و تایید کنندگان بلشویسم یهودی متهم کرده است و نکته جالب این است که در داخل رومانی همچنان به فعالیت سیاسی میپردازد.
نویسنده دیگر کیت سی لانگدن است. در مورد وی هیچگونه اطلاعاتی وجود ندارد و به نظر میرسد این کتاب تنها کتابی است که نوشته است. همینطور در گودریدز تنها یک ریویو به زبانی غیر از فارسی وجود دارد و تمام ریویوها به زبان فارسی است. نمره کتاب نیز نمرهای نسبتا پایین است که نشان از کیفیت نازل محتوا دارد.
اما به محتوای کتاب بپردازیم:
کتاب سوگیری بسیار شدیدی نسبت به روسیه دارد. نه فقط پوتین بلکه خود روسیه. کتاب حتی سعی هم نمیکند که با مردم روسیه کمی با احترام برخورد کند و این از روحیه فاشیستی نویسنده میآید. نویسنده معتقد است که مردم روسیه به خاطر تاریخی که داشتند و سیر تحولاتی که طی کردهاند همواره به دنبال یک فرد منجی هستند که آنها را نجات دهد بنابراین همواره به سراغ یک تزار جدید میروند یکبار استالین یکبار پوتین.
با این حال، نویسنده به چه حقی چنین ادعایی میکند؟ اگر مردم روسیه خواهان پوتین هستند، این یعنی دموکراسی. مردم چنین فردی را میخواهند یک رومانیایی- آمریکایی به چه حقی میگوید که مردم روسیه اشتباه میکنند؟ صرفا چون با آمریکا و غرب مخالف است؟
همینطور نویسنده مفاهیم را نیز به درستی متوجه نشده است به عنوان مثال درجایی ایدئولوژی را به مثابه چیزی غیرقابل سنجش تعریف میکند. نویسنده از قول هانا آرنت و واتسلاو هاول میگوید که ایدئولوژی شیوهای فریبنده برای ارتباط با جهان است. به انسانها توهم هویت، کرامت و اخلاق میدهد، در عین حال دست کشیدن از همه اینها را آسانتر میکند.
این تعریف شاعرانه از مفهومی کانتی در بهترین حالت احمقانه است. ایدئولوژی ممکن است چنین نتایجی داشته باشد (یا نداشته باشد فراموش نکنیم که لیبرالیسم هم ایدئولوژی است) اما هنگامی که میخواهیم بحث علمی داشته باشیم، باید از شعر و شاعری دور شویم. حتی کتاب واتسلاو هاول یعنی قدرت بی قدرتان نیز کتاب علمی و قابل اعتنایی نیست.
در جای دیگری از کتاب نویسنده با خشم و نفرت نسبت به پوتین، اقدامات او را ناشی از مشکلات دوران کودکی او میداند و سعی میکند تمام ایسمهایی که بلد است در دو خط به پوتین نسبت دهد. در صفحه ۱۱۳ مینویسد: «این اصول مسلم، به طور کامل یا تا حدود، شامل سلطه جویی، انتقام جویی، نظامی گری، تزاریسم، محافظهکاری، استبداد، شوونیسم، بلشویسم، ضد غربگرایی، اوراسیاگرایی، قوم پرستی، اسلاوگرایی، مسیانیسم (منجی گرایی)، میلناریانیسم، ناسیونالیسم و… میشود.» و تازه در ادامه می گوید که این لیست کامل نیست.
همینطور نویسنده به گونهای به انتقاد از روسیه میپردازد انگار نمیداند این روسیه در خلا روسیه نیست. درست مانند آمریکاییهایی که تصاویر موشکهای شوروی در کوبا را به عنوان تهدید وجودی ایالات متحده قلمداد میکردند در حالی که موشکهای ژوپیتر در ترکیه و یا پایگاههای نظامی دورتادور روسیه را در نظر نمی گرفتند. امروز هم انگار هیچ ناتویی وجود ندارد که به سمت روسیه حرکت میکند، انگار هیچ پایگاه آمریکایی وجود ندارد، انگار هیچ بمبگذاریای در داخل خاک روسیه وجود ندارد.
همینطور به نظر میرسد نویسنده با روسگرایی روسیه مشکل دارد. چون در چند نوبت به روسگرایی پوتین میتازد و آن را نفی میکند.
در مجموع، کتاب ارزش خواندن نداشت. به نظرم این کتاب صرفا از روی خشم و نفرت نوشته شده بود و هیچ دیدگاه منطقی را بروز نمیداد. در جای جای کتاب ردپای فاشیسم را مشاهده میکردم و این خیلی آزار دهنده بود.