در این مقاله سعی دارم به زبان ساده ۱۰ اصل اقتصادی گریگوری منکیو را بیان کنم، اصولی که می تواند به ما در معیشت و زندگی و همچنین پای صندوق های رای کمک شایان توجهی کند و ما را از بحران های اقتصادی به سلامت عبور دهد.
هنگامی که کسی به شما بگوید اگر خودتان را از بالای پشت بام به پایین پرت کنید زنده می مانید، شما چه کار میکنید؟ آیا حرف چنین فردی را باور میکنید؟ مسلما خیر چرا که در مدرسه با اصول فیزیک آشنا شده اید و میدانید اینکار مساوی با نابودی شما خواهد بود. اما در مدارس به ما اصول اولیه ی اقتصاد را آموزش نمیدهند. برای همین افراد کلاهبردار (خصوصا در حوزه ی سیاست) میتوانند به ما حرف هایی صد و هشتاد درجه خلاف واقع بگویند و ما نیز حرف آنها را بپذیریم.
اگر مردم ما با اصول موضوعه ی اقتصاد (ده اصل اولیه ی گریگوری منکیو) آشنا باشند حداقل کمتر از پیش فریب شومن های سیاسی را میخورند. در اینجا سعی دارم به زبان ساده ده اصل اقتصاد را به زبان ساده و قابل فهم بگویم امیدوار هستم که مفید واقع شود.
اصل اول: همه در حال مبادله هستند.
این یک اصل جهان شمول است که شما برای بدست آوردن یک چیز باید چیزهای دیگر را از دست بدهید. به عنوان مثال برای خواندن این مطلب، زمانی که میتوانستید استراحت کنید، کتاب بخوانید یا فیلم ببینید را از دست می دهید.
در اقتصاد نیز به همین صورت است به عنوان مثال اگر دولت بخواهد سیاست های توزیع ثروت را در پیش بگیرد باید هزینه های بنگاه های صنعتی مانند بیمه، مالیات و… را افزایش دهد که در این صورت باعث کاهش حاشیه ی سود بنگاه ها و بی رغبتی آنها به تولید می شود و در نهایت کیک اقتصاد کوچک تر شده که این در دید کلان به ضرر اقتصاد و تک تک افراد است. هنر آن است که دولت ها نقطه ی بهینه را پیدا کرده و از آن عدول نکنند.
اصل دوم: ارزش هرچیز برابر است با ارزش تمام چیزهایی که به خاطر به دست آوردن آن از دست می دهیم.
تصور کنید شما برای دانشگاه ثبت نام کردید و پس از گذشت چهار سال و خرج کردن ده میلیون تومان مدرک مهندسی گرفتید. آیا ارزش مدرک شما ده میلیون تومان است؟
مسلما خیر ارزش این مدرک برابر است با ده میلیون بعلاوهی تمام کارهایی که میتوانستید در این مدت انجام بدهید و ندادید. مثلا در این مدت می توانستید در یک کار تمام وقت مشغول به کار شوید اما نشدید.
اصل سوم: افراد (عقلایی) همواره به منافع حاشیه ای فکر میکنند.
یک فرد عقلایی تنها زمانی کاری را انجام میدهد که منافع آن کار بیشتر از هزینه ی آن باشد. به عنوان مثال در مورد اخذ مدرک کارشناسی. اگر افزایش حقوق، وجهه ی اجتماعی و … از هزینه ای که برای اخذ مدرک متحمل میشوید کمتر باشد عقلانی نیست که مدرک را بگیرید (و نمیگیرید).
اصل چهارم: مردم به محرک ها پاسخ می دهند.
به عنوان مثال هنگامی که قیمت سیب افزایش پیدا کند مردم بیشتر از اینکه سیب بخرند گلابی میخرند. از طرفی باغداران سیب که حاشیه سودشان افزایش پیدا کرده است اقدام به استخدام افراد بیشتری میکنند و سیب بیشتری تولید می شود تا دوباره قیمت سیب متعادل شود.
قانون بستن کمربند ایمنی چه رابطه ای با حوادث رانندگی دارد؟
اقتصاددانی به نام Peltzman طی پژوهشی در سال ۱۹۷۵ دریافت که قانون کمربند ایمنی دو اثر زیر را داشته است:
۱. کاهش مرگ و میر رانندگان.
۲. افزایش حوادث رانندگی و مرگ و میر افراد پیاده.
علت: قانون کمربند ایمنی باعث افزایش سرعت رانندگان و کم دقتی آنها شده بود.
نتیجه: اشخاص به انگیزههای خود پاسخ میدهند. اعمال هر سیاستی نه تنها دارای آثار مستقیم است، بلکه با توجه به انگیزهی افراد، دارای آثار غیر مستقیم هم است.
چنانچه سیاستی باعث تغییر انگیزهها شود، قطعاً مردم رفتار خود را تغییر میدهند.
اصل پنجم: مبادله وضع اقتصاد را بهبود می دهد.
شاید تصور شود که مبادله باعث نابودی بعضی شرکت ها می شود و از منظری هم درست است. مبادله گاهی باعث نابودی شرکت ها می شود اما در دید کلان مبادله باعث بهبود وضع اقتصادی و افزایش رفاه می شود. تصور کنید شما نمی توانستید با کسی مبادله کنید چه می شد؟ قطعا باید خانه خودتان را خودتان می ساختید، مواد غذایی را خودتان تولید می کردید و … در نتیجه سطح رفاهی بسیار پایین تر از چیزی که امروز دارید، تجربه می کردید. در سطح کلان نیز به همین صورت است. فرانسه، آلمان و چین رقبای تجاری ایالات متحده هستند و گاهی ممکن است باعث ورشکستگی بزرگترین کارخانه های آمریکایی شوند اما ایالات متحده تجارتش را با این کشورها قطع نمیکند چرا که در عین رقابت، شریک تجاری یک دیگر نیز هستند.
دولت ها برای جلوگیری از نابودی شرکت های نوپای خود در ابتدا با تعرفه های سنگین باعث جلوگیری از نابودی آنها می شوند اما به تدریج این حمایت ها را قطع می کنند تا شرکت ها بتوانند خودشان را با شرایط جهانی و رقابتی سازگار کنند. اتفاقی که در ایران به ندرت می افتد و شاهد کارخانه های زیانده بسیار زیادی هستیم که تنها کار آنها اشتغال زایی با پول نفت است.
اصل ششم: بازار افسار اقتصاد را برعهده دارد.
کشورهای کومونیستی ادعا میکنند که برنامه ریزان مرکزی در دولت بهترین شایستگی را برای هدایت فعالیتهای اقتصادی دارند. این برنامهریزان تصمیم میگیرند:
چه کالایی تولید شود؟
چگونه و چقدر تولید شود؟
چه کسی کالا را بفروشد؟
چه کسی مصرف کند؟
اما در اقتصاد بازار، خانوار و بنگاه برای دولت تصمیم میگیرند.
تصمیمگیری میلیون ها بنگاه و خانوار جانشین تصمیمگیری برنامه ریز مرکزی میشود.
آدام اسمیت میگوید:
خانوارها و بنگاه ها در بازار با یکدیگر برخورد دارند و توسط دست نامرئی به نتایج مورد نظر بازار میرسند. دست نامرئی به کمک قیمت ها فعالیت های اقتصادی را هدایت میکند. قیمت ها، هم نشانه ارزش یک کالا برای جامعه و هم نشاندهنده هزینه جامعه برای تولید آن کالا هستند.
افراد حاضر در اقتصاد با توجه به منافع شخصی خود فعالیت میکنند و دست نامرئی بازار منافع شخصی را جهت ارتقا و بهبود رفاه کلی اقتصاد هدایت میکند. به بیان ساده تر بازار (شامل خانوارها و بنگاه ها) برای اقتصاد تصمیم می گیرند که:
چه کالایی تولید شود؟
چگونه و چقدر تولید شود؟
چه کسی کالا را بفروشد؟
چه کسی مصرف کند؟
اما گاهی ممکن است بازار نتواند به خوبی نقش خود را بازی کند و باعث حرکت به سمت ویرانی شود.(به عنوان مثال خطرات زیست محیطی و یا انحصار) در این شرایط چه باید کرد؟
اصل هفتم: نقش دولت در بهبود نتایج اقتصاد بازار
مسابقه فوتبالی را در نظر بگیرید، دولت باید مقررات بازی را تعیین و بازی را داوری کند. دولت باید با قوانین ضد انحصار از رقابت حمایت کند.
دولت ها معمولاً برای افزایش کارایی و بهبود عدالت در اقتصاد دخالت میکنند.
دولت ها معمولاً با مالیات بر درآمد و تامین اجتماعی سعی در توزیع عادلانه رفاه دارند.
اصل هشتم:سطح رفاه کشورها وابسته به مقدار تولید نیست بلکه وابسته به بهره وری تولید است.
بهرهوری یعنی مقدار تولید کالا و خدمات هر نفر ساعت نیروی کار. یکی از راه های افزایش بهره وری، افزایش مهارت و دانش کارگران، بهبود ماشین های مورد نیاز و دسترسی به بهترین فناوری میباشد
کشوری را در نظر بگیرید که سی هزار نیروی کار دارد و روزی شصت هزار واحد کالا تولید می کند. در مقابل کشوری که ده هزار نیروی کار دارد و روزی سی هزار واحد از همان کالا تولید می کند. سطح رفاه در کشور دوم بالاتر از کشور اول خواهد بود اگرچه میزان تولید کشور اول دوبرابر کشور دوم باشد.
ده کشور با بهره وری بالا به ترتیب عبارت اند از: لوکزامبورگ، نروژ، سوئیس، دانمارک، ایسلند، امریکا، استرالیا، ایرلند، هلند، سوئد. ایران در زمینه بهره وری بسیار پایین تر از کشورهایی مانند کاستاریکا، قبرس، مالزی و… می باشد.
اصل نهم: افزایش چاپ اسکناس باعث رشد قیمت ها میشود.
وقتی دولت اسکناس چاپ میکند، ارزش آن را کم میکند. یکی از دلایل تورم این است که خرج دولت بیشتر از درآمد آن است و باعث میشود دولت بیشتر مالیات بگیرد و اگر تامین نشد، از بانک مرکزی قرض میگیرد.
تورم همواره باعث افزایش فاصله طبقاتی میشود.
اصل دهم: در تورم های پایین یک مبادله بین میزان بیکاری و تورم داریم.
هنگامی که تورم ایجاد می شود، تولید کننده با تصور اینکه ارزش محصولش افزایش یافته است تولید را افزایش می دهد و افراد بیشتری را استخدام می کند. اما این تاثیر در بلند مدت به علت افزایش قیمت سایر نهاده ها خنثی می شود و تولید کننده نیروهای اضافی را اخراج می کند. به همین علت در کشورهای با تورم پایین قبل از انتخابات مسئولین با چاپ پول تورم غیرواقعی ایجاد می کنند تا با ایجاد آمار ساختگی زمینه ساز انتخاب دوباره خود شوند.
نکته: این وضعیت در کشورهایی با تورم بالا مانند ایران صادق نیست.
اینها ده اصل موضوعه اقتصاد از نظر گریگوری منکیو هستند. باید توجه داشت که این اصول در واقع اصول حاکم بر اقتصاد کاپیتالیستی هستند اما این دلیل نمیشود که اشتباه باشند. در حقیقت از آنجا که اقتصاد حاکم بر دنیا در حال حاضر بر پایه ی این اصول پایه گذاری شده اند پس نمیتوان خارج از این اصول کاری را پیش برد مگر اینکه انقلاب اقتصادی در دنیا رخ دهد و به طور کلی این هژمونی سرمایه داری درهم شکسته شود. اما به عقیده ی نگارنده حتی در آن صورت هم بعضی از این اصول پابرجا خواهند ماند.