رمان شرق بهشت، تمثیلی از هبوط حضرت آدم است. در کتاب ارجاعات بسیار زیادی به این داستان شاهد هستیم. در واقع جان اشتاین بک میخواهد حرف خود را در قالب یک داستان مذهبی بزند. اما حرفش چیست؟
لب کلام اشتاین بک این است که پس از هبوط حضرت آدم هیچ گناه عزلی وجود ندارد. البته او میترسد که اینگونه مساله را صورت بندی کند. بلکه میگوید که اگر گناه عزلی هم وجود داشته باشد، انسان این اختیار را دارد که از زیر بار آن فرار کند.
رمان شامل چند خرده داستان است که در یک نقطه یعنی آدام تراسک به هم میرسند. (حتی اگر اشارهای به داستان حضرت آدم نمیشد اسمگذاریها این کار را میکردند)
آدام تراسک و برادرش چارلز، به خاطر آنکه پدرشان بین آنها فرق میگذارد، در جدال همیشگی به سر میبرند. این جدال میان پسران آدام، یعنی کیلیب و آرون هم مشاهده میشود. در واقع اینها تمثیلی از هابیل و قابیل هستند.
همچنین اشتاین بک از ارائه تصویری کریه از مادر هابیل و قابیل کم نمیگذارد. مادر آدام و چارلز که اصلا در داستان حضور ندارد و مادر کیلیب و آرون هم فاحشهای رذل است که با فریبکاری هر مردی که در اطرافش است، نابود میکند، میکشد و به فساد میکشاند.
این کتاب از نظر داستانی بسیار جذاب و گیرا است. با این حال، مشکلاتی در آن وجود دارد. به عنوان مثال، شخصیتها غیرقابل باور هستند. نوجوانان چنان حرفهای سنگینی میزنند که بعید است حتی افرادی بزرگتر از آنها نیز عمق آنها را درک کنند.
روند داستان بعضا متناقض به نظر میرسد. همچنین اقناع کنندگی خوبی در زمینه برخی از اتفاقات ایجاد نشده است. به عنوان مثال جایی که لی با زبان عادی با شخصیتها صحبت میکند، یا کشته شدن فی توسط کتی. هیچکدام به راحتی قابل درک نیست.
با این همه این کتاب را به همه توصیه میکنم.