کتاب انسان بی نقص یکی دیگر از کتاب های جذاب و خواندنی و از فیلسوفی که به شدت نظراتش را می پسندم، مایکل سندل عزیز است. این کتاب در مورد اخلاق در عصر مهندسی ژنتیک است. در زمانه ای که می توانیم تعیین کنیم فرزندمان چه ویژگی هایی داشته باشد و چگونه بدنیا بیاد.
سندل کتاب را با مثالی عجیب شروع می کند. والدینی ناشنوا که ناشنوایی را نه یک معلولیت بلکه یک ویژگی می دانند قصد دارند فرزندشان نیز این دنیا را لمس کند و با آن همراه باشد. پس به دنبال اهدا کننده ای می روند که تا چند نسل قبل ناشنوا بوده اند ( والدین (اگر بتوان اسمشان را والدین گذاشت) همجنس گرا هستند)
این دو نفر موفق می شوند اما متعاقب آن موجی از خشم مردم برانگیخته می شود و آنها به بی مبالاتی متهم می شوند. در واقع مردم می گویند با همجنس گراییتان کنار آمده ایم هار شدید فرزندتان را هم ناشنوا کردید؟ مرگ بر شما.
در آن طرف والدین دیگری برای اهدا کننده تخمک دنبال زنی میگشتند که قدی بالای 190، ورزشکار، نمره ورودی دانشگاه بالای 1400، موفق و باهوش را به خدمت بگیرند. سندل می پرسد. فاز این مردم چیست؟ چرا در مقابل مورد اول مقاومت می کنند و مورد دوم را تحسین می کنند؟ یا سوال اساسی تر این که آیا فرقی هست بین دستکاری ژنتیکی برای بهبود شرایط و یا دستکاری ژنتیکی برای درمان بیماری ها؟
در بخش بعدی مایکل سندل در مورد مهم ترین عرصه ای که تحت تاثیر دستکاری ژنتیک قرار میگیرد صحبت می کند. عرصه ورزش. تصور کنید بتوانند ژنوم رضازاده را برداشته و هزاران رضازاده از روی آن کپی کنند (این کار احتمالا امکان پذیر است). در این صورت چه اتفاقی رخ میداد؟ احتمالا اولین اتفاق این بود که هزاران رضازاده داشتیم. اما دومین اتفاق این بود که دیگر ورزش معنا و مفهوم نداشت. ورزش قهرمانی که اسطوره های آن به کمک دستگاه های مختلف تولید شده اند چه ارزشی دارد؟ و اساسا قهرمانی به این شیوه چه افتخاری برای افراد به ارمغان می آورد؟
اما بخش مهم تر برمیگردد به والدین. والدینی که قصد دارند فرزندانشان بالاترین نمره ها را اخذ کنند و به موفقیت خیره کننده ای دست یابند و در این راه از هیچ هزینه ای (از کلاس های کنکور بغل چی و کاچ گرفته تا لابی و پارتی بازی برای حضور در تیم فوتبال) فروگذار نمیکنند. به محض اینکه بشنوند بنگاهی وجود دارد که فرزندانشان را سوپر باهوش به دنیا می آورد حاضرند هرچه دارند بفروشند تا اینکار را بکنند. اما مشکلی که پیش می آید تنها این نیست. هنگامی که اکثر افراد فرزندانشان را طراحی ژنتیکی کردند. والدینی که چنین نکرده اند به بی مبالاتی و بی مسئولیتی متهم خواهند شد. دیگر وقتی پسر اقدس خانم نفر اول کنکور شد مادر شما نمی تواند بگوید هرکس در کاری خوب است. چراکه اقدس خانم در جواب می گوید تو هم می توانستی کاری کنی که بچه ات نفر اول کنکور شود.
از طرف دیگر مسئولیت فرزند نیز افزایش پیدا خواهد کرد. دیگر توانمندی های کودک چیزی نیست که خدا به او داده و او هرطور که خواست از آن استفاده کند. این دیگر موهبتی است که والدین به آنها داده اند و در قبال این موهبت مسئولند. در این حالت اگر پسر اقدس خانم نفر اول کنکور نشود و بخواهد بردست مکانیکی کار کند یا با دوستانش به یللی طللی بپردازد. اقدس خانم حق دارد بگوید فلان قدر خرج طراحی ژنتیکیت نکرده ام که تا ساعت دوازده با دوستان فلان فلان شده ات بگردی. این امر مسئولیت افراد در قبال زندگی شان را افزایش می دهد و درنهایت به رقابتی بی پایان در اصلاح ژنتیکی و خواسته های نامتناهی والدین می انجامد که ما را بیش از پیش از انسان بودنمان دور می کند.
کتاب با حجم کمی که دارد مباحث بسیار جالبی را مطرح می کند که بسیاری از آنها در کشورما نمود بسیار پررنگی دارد بخصوص بخش (کودکان طراحی شده، والدین طراح) که این کتاب را مانند تمام کتاب های دیگر سندل خواندنی میکند.
نوشته شده توسط
احمد سبحانی هستم، فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی شیمی از دانشگاه فردوسی و ارشد MBA از دانشکده علوم اقتصادی تهران و خرده دستی هم به قلم دارم.
اینجا تجربیات و دانستههام رو در زمینههای مختلف از فلسفه و اقتصاد تا سیاست و جامعه با شما به اشتراک میذارم. همینطور کتابهایی که خوندم و فیلمهایی که دیدم رو با هم بررسی میکنیم.
گاهی هم داستان مینویسم که خوشحال میشم بخونید و در موردشون نظر بدید.
Ahmad Sobhani
فینسوف کیه؟احمد سبحانی هستم، فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی شیمی از دانشگاه فردوسی و ارشد MBA از دانشکده علوم اقتصادی تهران و خرده دستی هم به قلم دارم.
اینجا تجربیات و دانستههام رو در زمینههای مختلف از فلسفه و اقتصاد تا سیاست و جامعه با شما به اشتراک میذارم. همینطور کتابهایی که خوندم و فیلمهایی که دیدم رو با هم بررسی میکنیم.
گاهی هم داستان مینویسم که خوشحال میشم بخونید و در موردشون نظر بدید.