این کتاب کوتاه مقدمهای برای شل کردن است. حرف اصلی کتاب این است که اینقدر عجله نداشته باشید. در این دنیا کسی برای شما …. بله! اگر فهمیدی که فهمیدی.
ما امروز خصوصا با این وضعیت سرسام آور سرعت جامعه وسواس عجیبی برای سریع کار کردن، سریع رشد کردن و سریع بالا رفتن داریم. همه دنبال فرمولهای جادویی زیبایی هستیم. به سراغ دکتر میرویم که سریع ما را خوشگل کند. میخواهیم خودمان را سریع بالا بکشیم.
البته منطقی هم هست. پنجاه سال پیش رقابت بر سر مشاغل اینقدر فشرده نبود و هر فرد میتوانست با کمی بهتر بودن از افراد بسیار زیادی جلو بزند. به عنوان مثال در زمانی که خود من کنکور دادم، اگرچه باز هم رقابت بالا بود اما به اندازه امروز نبود. امروزه اینقدر رقابت در بسیاری از حرفهها و ورزشها افزایش پیدا کرده که اگر فردی از کودکی برای موفقیت در یک حرفه برنامهریزی نکرده باشد، احتمالا در آن حرفه موفق نخواهد شد.
اما این موفقیت به بهای از دست دادن اوقات بسیار خوش کودکی و زندگی خواهد بود. حقیقت این است که امروز فرزندانی در حال رشد هستند که حاصل دوره فروش رویایند. رویایی که هرگز به موفقیت بدل نمیشد. آن افراد امروز سرخورده هستند و میخواهند سرخوردگی خود را به کودکانشان منتقل کنند. میخواهند آنها که کپیهای کوچک خودشان هستند، موفق شوند. در حالی که جهان امروز تفاوتهای چشمگیری با جهان گذشته دارد.
بنابراین کتاب به ما میگوید که شل کنیم. این روند سریع زندگی، ما را دچار اضطراب شدید کرده است. ما همواره حس عقب ماندگی داریم. این حس اضطراب دائمی منجر به آن شده است که سلامت روان خود را از دست بدهیم. جایی خواندم که انسانهای امروز با استانداردهای چند دهه قبل در رده افراد روانی و نیازمند بستری شدن قرار میگیرند.
ما فکر میکنیم وقتی در حال استراحت هستیم، یا خواب هستیم. یا مشغول تماشای فوتبال هستیم. یا وقتی در سالن سینما هستیم. یا وقتی در حال صحبت با دوستانمان هستیم، داریم وقت خود را تلف میکنیم. بنابراین گوشی خود را درآورده و بدون هدف در آن میچرخیم (خود من خیلی اینکار را میکنم) باید یاد بگیریم که تماشای فوتبال، صحبت با دوستان یا سینما رفتن ابدا اتلاف وقت نیست. قبل از آن باید دید خود را به زمان تغییر دهیم.
در واقع دیدی که ما امروز به زمان داریم، برگرفته از مذهب پروتستان است. در این مذهب گفته میشود که اتلاف وقت به معنای نابودی زندگی و حرام کردن آن است. در حالی که از دید فلاسفه یونان باستان ما دو نوع زمان داشتیم. کرونوس و کایروس. هایدگر هم در هستی و زمان از این دو مفهوم استفاده میکند البته به منظور خودش.
کرونوس ریشه کرونومتر است. یعنی زمانی که ما اندازه میگیریم. مثلا ما روز را به ۲۴ قسمت تقسیم میکنیم هرکدام میشود یک ساعت. یا سال را به ۳۶۵ روز تقسیم میکنیم. یا ماه را به ۳۰ روز تقسیم میکنیم. به این میگویند زمان ساعتی یا همان کرونوس. زمانی که من میتوانم آن را با نگاه به ساعتم بسنجم. اما ما یک مفهوم دیگر داریم به اسم کایروس که نشان دهنده ساعت اگزیستانسیال است (به قول هایدگر). بله زمانی بر من گذشته است اما به چه کیفیتی؟ عموما صاحب کارها از این نگران هستند که کیفیت کار کارمندان پایین است یا اصلا برای شرکت کار نمیکنند، همه منتظرند تا زمان تمام شود و به خانه بروند.
اما نوع دیگری از مواجهه با کار میتوان داشت. به این صورت که کار به گونهای باشد که فرد کیفیت زمان بالاتری را تجربه کند. به این صورت کارمندان نه تنها منتظر تمام شدن کار نیستند، بلکه خود کارفرما باید آنها را به خانه بفرستد. برخی از مدیران بزرگ فضای کسب و کار را به گونهای طراحی میکنند که کارمندان نه تنها منتظر تمام شدن کار نیستند بلکه خود کارفرما و مدیران باید نگران باشند که فرد حتما به مرخصی برود. این افراد زندگی و هویت خود را در این کار یافتهاند بنابراین حتی اگر حقوق بیشتری نگیرند، برای آنکه آن کار با موفقیت به اتمام برسد، زمان بیشتری سر کار باقی میمانند. این چیزی است که ما در سرمایهداری از دست میدهیم. در سرمایهداری از آنجایی که کار اساسا برآمده از نیاز درونی فرد است، فرد هیچ وابستگی به کار ندارد و اینگونه از بزرگترین تفریح خود لذت نمیبرد.
نویسنده برای حل این مشکلات راه حل مراقبه را پیش میکشد. برای مدتی تنها در اتاقی خالی بمانید. بدون هیچ ارتباطی بدون هیچ ابزاری. ایدهای که برخی دیگر آن را خالی کردن دوپامین لقب میدهند. یعنی شما دوپامین را به تدریج از ذهن خود سمزدایی کنید.
اما این به معنای آن نیست که یک مدت از دوپامین (اینستاگرام و توییتر و تلگرام) دور باشید و دوباره با همان شدت بازگردید. بلکه به این معناست که به تدریج آن را محدود به زمانهای خاصی کنید. بسیاری از نوتیفهای خود را ببندید. روزهایی از هفته را دور از صفحه آبی (از هر نوعی تلویزیون، گوشی همراه، لپتاپ و…) بگذرانید. کتاب بخوانید بازی کنید، پیادهروی کنید، با دوستانتان حرف بزنید و بسیاری کارهای دیگر.
در مجموع من از کتاب لذت بردم. اما نکته بد این بود که من همه این چیزها را میدانستم اما نمیدانم چطور از شر این مشکلات خلاص شوم. من اراده ندارم (متاسفانه)
ربطی به اراده شما نداره . مشکل جهانیه
اره میدونم همه همین مشکل رو دارن. ولی باید کنترلش کرد. باید برای خودمون چارچوب درست کنیم