بعضی کتابها هستند که بعد از خواندن آنها با خود میگویی «چرا قبلا اینطور به قضیه نگاه نکرده بودم؟» کتاب نظر به درد دیگران نیز از آن کتابها است. کتابی که در حین خواندن آن مدام با خود فکر میکنی که چطور از این قضیه به ماجرا نگاه نکرده بودم؟ نظرگاهی که بعد از شنیدن آن بدیهی به نظر میرسد اما انگار کسی باید آن را به شما بگوید.
سوزان سانتاگ، نویسنده این کتاب یکی از متخصصین عکاسی است و اساسا کتاب نیز در مورد عکس است. اما نه هرعکسی. عکس از درد و رنج. عکس از گرفتاری مردم. عکس از جنگ و ویرانی و تباهی و البته بحث در این مورد که محدودیتهای عکاسی چیست؟ چه عکسهایی را باید نشان داد و چه عکسهایی را نباید. همینطور کارکرد عکسها. آیا عکسها باعث قساوت میشوند؟ آیا عکسها باعث جداسازی روایت از واقعیت میشوند؟ آیا عکسها باعث طبیعی شدن شر میشوند؟
به عنوان مثال به موزه تصاویر هولوکاست نگاه کنید. این موزه با هدف «به خاطر سپردن» فجایع هولوکاست ترتیب داده شدهاند. اما آیا ما اصلا هولوکاست را دیدهایم که بخواهیم آن را به خاطر بسپاریم؟ شاید این موزه چیزی غیر از به خاطر سپردن را دنبال میکند. شاید میخواهد بگوید که چه جرمهایی درست نیستند و نباید تکرار شوند. به عنوان مثال چرا در ایالات متحده موزهای در مورد جنایتهای آمریکاییان علیه سیاهپوستان یا بومیان وجود ندارد؟
البته که کشور ایالات متحده همواره باید کشوری پاک و منزه و البته بیگناه باشد. جالب است که بعد از هر فاجعه و قساوت (مثلا تیراندازی در مدارس) عدهای در آمریکا هستند که ادعا کنند «کشور ما معصومیت خود را از دست داده است» آخر چه معصومیتی؟ بگذریم.
موضوع عکسبرداری موضوع عجیب و البته جذابی است. این که از چه زاویهای عکس گرفته شود تا بیشترین تاثیر را داشته باشد. یاد کوین کارتر افتادم. عکاسی که در قحطی دهه ۱۹۹۰ سودان، عکس کودک گرسنه و کرکس را گرفته است (احتمالا میدانید کدام عکس را میگویم). کوین برای این تصویر جایزه پولیتزر را برد اما هجمههای رسانهای و تهدیدها آنقدر علیهش زیاد شد که در نهایت خودکشی کرد.
اما چرا باید ما از این فرد عصبانی باشیم؟ شاید چون کوین به ما قساوت خود ما را نشان داد. هیچکس از کسانی که کوین را سرزنش کردند حاضر نشدند به سودان رفته و کودکان شبیه آن کودک سودانی را نجات دهند. اما کاری که کوین کرد منجر به سیل کمکهای دولتی و سازمان ملل به سمت سودان شد و بسیاری از کودکان را نجات داد.
ما از کوین عصبانی شدیم نه به خاطر نجات آن کودک. آن کودک ابدا برای ما اهمیتی نداشت. بلکه به این خاطر که کوین به ما خودمان را نشان داد. لنز کوین کارتر هدفش تنها یک چیز بود. اینکه نشان دهد در زندگی زیبا و لاکچری که ما داریم. تنها چند کیلومتر آن سو تر کودکی «میکند بیهوده جان قربان»
با این حال سانتاگ نقدی به برخی عکاسان نیز دارد. او انگیزههای عکاسانی را که به ثبت تصاویر از جنگ مشغول هستند، میپردازد و آنها را تروریستهای تخصصی مینامد. همچنین برخی از نمونههای این عکسها را معرفی و بررسی میکند. یکی از این عکسها عکس بسیار معروف راجر فنتون از جنگ کریمه به نام «دره سایه مرگ» است. او این عکس را جادهای مملو از سنگ و گلولههای توپ میداند. اما او تنها به عکاس انتقاد نمیکند، بلکه مخاطب را نیز نقد میکند و تمایل تماشاگران به این عکس را ناامید کننده میداند.
در جایی سانتاگ از ادموند برک در کتاب «تحقیق فلسفی در باب منشا ایدههای ما در مورد امر متعالی و زیبا» مینویسد:« من متقاعد شدهام که ما از بدبختیها و دردهای واقعی دیگران تا حدی لذت میبریم. هیچ منظرهای مانند یک مصیبت غیرمعمول و دردناک وجود ندارد که ما آنقدر مشتاقانه آن را دنبال کنیم.»
این موضوعی است که رسانههایی مانند اینستاگرام و توییتر آن را آشکارتر کرده است. همینطور برخی از تصاویر پس از عبور از سنجههای ارزشی ما معنا پیدا میکنند. به عنوان مثال، صحنههای نابودی کپرهای فلسطینیان یا سربریدنهای داعش یا کشتار مردم بوسنی، یا کشته شدن افغانستانیها، یا انفجار در کرمان و بسیاری اتفاقات دیگر پس از عبور از ایدئولوژیهای ما برای ما معنا پیدا میکنند و البته که با توجه به ایدئولوژی ذهنی ما آنها میتوانند بسیار فجیع یا حتی بعضا بسیار زیبا باشند.
به طور کلی این کتاب از آن کتابهایی است که دید ما را روشنتر میکند و باعث میشود با نگاهی عمیقتر به درد دیگران نظر بیفکنیم. حتی یک ثانیه برای خواندن این کتاب تعلل نکنید.