ایران در دو جنگ جهانی پیشین، دو استراتژی مختلف را با ابزارهای متفاوت در پیش گرفت که هر دو استراتژی به شکستی مفتضحانه منجر شد. ابتدا در جنگ جهانی اول، رویکرد انزواطلبانه در پیش گرفت که منجر به آن شد که کشور از هر دو طرف اشغال شد و سپس رویکردی فعالانه با محوریت حمایت از آلمان نازی در پیش گرفت که باز هم به شکست منجر شد.
دلیل هر دو شکست واضح است. ایران ابزارهای لازم برای مواجه شدن با یک جهان همه جانبه را نداشت. ایران نه میتوانست از مرزهای خود حمایت کند و نه میتوانست از در جنگ فعالانه مداخله کند. تنها مداخله موثری که ایران میتوانست انجام دهد این بود که اجازه ندهد متفقین از طریق ایران، شوروی را تجهیز کنند که در همین امر هم ناتوان بود. دلیل این امر واضح بود. در جنگ جهانی دوم ایران هیچ راه زمینی متصلی به آلمان که متحدش بود، نداشت. بنابراین هیتلر نتوانست یا نخواست در هنگام لزوم از ایران حمایت کند.
البته بنده معتقد نیستم که جنگ فعلی به یک جنگ به شیوه جنگ جهانی سابق منجر خواهد شد. اما معتقدم که ما در میانه یک دهه پرآشوب خواهیم بود که در نهایت حمله مستقیم به کشور را اجتناب ناپذیر خواهد کرد.
همانطور که دیدیم، اسرائیل هیچ محدودیتی برای ضربه به ایران برای خود قائل نیست و ایران هم نشان داده است که ضعف عمیقی در پاسخ دادن دارد. دلیل این ضعف وجود ضعف نظامی نیست. (که البته بخشی از آن قطعا ضعف نظامی خصوصا در زمینه دفاع هوایی است) بلکه بیشتر از آنکه ضعف نظامی باشد، ضعف اقتصادی است.
اما چگونه ایران میتواند از یک کشور ضعیف، با نرخ تورم بالا و مشکلات اقتصادی شدید نظیر تحریمها، به یک کشور تابآور حتی در زمانه جنگ تبدیل شود.
همانطور که پیشتر بارها گفتهام، ایران زمان روحانی شباهت بسیار زیادی به روسیه زمان یلتسین دارد. زمان بوریس یلتسین، رئیس جمهور غربگرای روسیه، الیگارشهای اقتصادی روسیه که از بند بروکراسی شوروی رها شده بودند، توانستند اقتصاد روسیه را دو قبضه کنند.
الیگارشهایی که به هیچکس و هیچ چیز در روسیه علاقه نداشتند و هر آنچه که از این کشور به دست میآوردند، به کشورهای اروپایی و آمریکا میبردند. در نتیجه تورم ۲۵۰۰ درصدی به اقتصاد نحیف روسیه وارد کردند. قیمت مواد غذایی ۲۵ برابر شد و پسانداز بازنشستگان از بین رفت. پیرمردها و پیرزنهایی که سالها در دوران حکومت شوروی کار کرده بودند، مجبور شدند در دولت تحت حمایت آمریکا دوباره به سرکار بازگردند تا بتوانند نان بخرند.
پس از تورم سنگین و کاهش ارزش پول ملی در روسیه، سرمایهگذاران آمریکایی و اروپایی توانستند داراییهای روسیه را با تخفیف بسیار زیاد خریداری کنند. این موضوع با نام بسیار جذاب خصوصی سازی انجام شد. هرچیز که بتوانید تصورش را بکنید به فروش رسید. معادن نفت و گاز، معادن طلا و الماس، خطوط هوایی، کارخانه ها حتی روزنامهها و رسانهها همگی با قیمتی بسیار نازل توسط پول آمریکاییها اما با واسطه الیگارشهای روس (که به دقت توسط سازمان سیا انتخاب شده بودند) به غربیها فروخته شد. ماقیایی که مسئول این تروریسم اقتصادی بودند، بعدها به پسران هاروارد معروف شدند. (لری سامرز، جفری ساکس، رابرت روبین و برخی دیگر)
داستان را کوتاه کنم، روسیه رکود اقتصادی بزرگی را برای هشت سال تجربه کردن، تورم شدید، بیکاری گسترده و کاهش ۴۰ درصدی GDP و البته خودکشی گسترده روسها. نتایج این اصلاحات اقتصادی بود. مردمی که تصور میکردند از چنگ کمونیسم خلاص شدند، به چنگال تروریسم اقتصادی آمریکا افتادند.
در این میان افرادی سر برآوردند که به اموال هنگفتی دست پیدا کرده بودند. الیگارشهای طرفدار غرب مانند میخاییل فریدمن، ولادیمیر گوسینسکی، میخاییل خودورکوفسکی، بوریس برزوفسکی، رومن آبراموویچ و بسیاری دیگر یک شبه میلیاردر شدند.
صندوق بین المللی پول در این میان توصیههای عجیب و غریب بیشتری هم میکرد. به عنوان مثال، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی درخواست کرد که مخارج دولت را کاهش دهید، کارگران بیشتری را اخراج کنید، مالیات را افزایش دهید تا بتوانید وام بیشتری دریافت کنید. راهحلهایی که قطعا منجر به بدبختی بیشتر برای روسها میشد.
در اواسط دهه ۱۹۹۰، بسیاری از کارگران روسی اغلب برای ماهها حقوق نمیگرفتند. ۲ میلیون کودک بی سرپرست روسی وجود داشت. نرخ امید به زندگی به ۵۸ سال کاهش یافته بود چرا که نرخ خودکشی افزایش یافته بود.
پس از فروپاشی دولت روسیه، حملات از داخل روسیه آغاز شد. تروریستهای مسلح شده توسط آمریکا در چچن و داغستان، حملات خود را از داخل به روسیه آغاز کردند. ارتش روسیه ضعیفتر از آن بود که حتی در مقابل تروریستهای چچنی از خود محافظت کند.
در دسامبر ۱۹۹۹، بوریس یلتسین از قدرت کنارهگیری کرد و معاون جوان خود، ولادیمیر پوتین را جایگزین کرد. اولین کاری که پوتین کرد، طی یک جلسه بسیار معروف تمام الیگارشهای اقتصادی روسیه را افسار زد.
پوتین از الیگارشها خواست که به قدرت او تن بدهند و مخالفتی با اقتدار وی نکنند و او نیز میگذارد عمارتهای میلیارد دلاری خود را داشته باشند. در واقع پوتین، راهزنان سرگردان را به راهزنان یک جا نشین تبدیل کرد. راهزنانی که اگرچه دزدی میکنند اما پولشان را دیگر به خارج از کشور نمیبرند.
البته راه به این سادگی نیز نبود. به عنوان مثال یکی از کسانی که به مخالفت با پوتین پرداخت، گوسینسکی بود. گوسینسکی که در دوران یلتسین از راننده تاکسی به یک بانکدار با رسانههای متعدد ارتقاء درجه پیدا کرده بود، در چندین و چند برنامه تلویزیونی در رسانه شخصی اش، به انتقاد از دولت کرملین و حتی تمسخر پوتین پرداخته بود. در نهایت گوسینسکی به جرم اختلاس در فرآیند خصوصی سازی، به زندان افتاد و پس از ازادی از کشور گریخت.
همیشه یادتان باشد که هیچکس در اقتصاد، خصوصا ردههای بالای اقتصاد در هیچ کشوری مبری از دزدی و اختلاس نیست. حتی در کشورهای پیشرفته مانند ایالات متحده نیز کسانی که به درجات بالا رسیدهاند عمدتا با کمک نفوذ سیاسی به این جایگاه دست پیدا کردهاند. بنابراین همه الیگارشها میدانند که در نهایت باسنشان تمیز نیست.
میخاییل خودورکوفسکی، الیگارش دیگری بود که از خط قرمز عبور کرد و بهای آن را پرداخت. در اوایل دهه ۲۰۰۰، پرونده خودورکوفسکی روی میز آمد. در آن زمان وی ثروتمندترین مرد روسیه با ۱۵ میلیارد دلار ثروت بود که عمده آن را از طریق یک اختلاس گسترده در دوره یلتسین به دست آورده بود.
خودورکوفسکی، توانسته بود ۷۸ درصد از سهام شرکت نفت دولتی یوکوس را تنها به قیمت ۳۱۰ میلیون دلار خریداری کند. ۳۱۰ میلیون دلاری که کمتر از تولیدات یک سال شرکت بود.
این معامله خودورکوفکسی را به یک بارون نفتی تبدیل کرد و او نیز سخاوتمندانه برای لابیها و کمپینهای سیاستگذاری پول خرج میکرد، رسانهها را خریداری میکرد و از موافقان سیاسی خود حمایت مالی میکرد.
خودورکوفسکی مقدمات ادغام شرکتش با شرکت نفتی آمریکایی اکسون موبیل را فراهم میکرد. اما در سال ۲۰۰۳، ماموران نقابدار به جت شخصی خودورکوفسکی حمله کردند و او دستگیر شد. سپس به جرم کلاهبرداری، اختلاس و فرار مالیاتی متهم و به سیبری تبعید شد. شرکتش را نیز گرفتند و به ایگور سچین سپردند.
پس از این اقدامات، برنامههای اقتصادی پوتین با کمک یک سیستم صنعتی سازی گسترده پیگیری شد به طوری که تولید ناخالص داخلی روسیه که بعد از فروپاشی شوروی نصف شده بود طی سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۳ ده برابر شد و از ۲۰۰ میلیارد دلار به ۲ تریلیون دلار رسید. در همین زمان بود که کودتایی در اوکراین توسط ایالات متحده در سال ۲۰۱۴ رخ داد تا روسیه را مهار کند.
پوتین تورم روسیه را نیز با موفقیت مهار کرد. تورمی که در اوایل دهه ۱۹۹۰ به ۲۰۰۰ درصد رسیده بود در سال ۱۹۹۸ به ۱۲۰ درصد و در سال ۲۰۱۹ به ۲.۴ درصد کاهش داد. به طوری که حتی پس از تحریمهای اتحادیه اروپا و ایالات متحده، باز هم اقتصاد روسیه به رشد خود ادامه داد و از آلمان به عنوان بزرگترین اقتصاد اروپا پیشی گرفت.
پوتین همچنین بدهی روسیه را از ۱۰۰ درصد به ۱۵ درصد تولید ناخالص داخلی کاهش داد و کوهی عظیم از ذخایر ارزی و طلایی ایجاد کرد.
در بعد نظامی نیز، پوتین به سرعت نیروهای تکفیری مسلح شده توسط سیا را در چچن و داغستان شکست داد و مرزها را تثبیت کرد. سپس به سرعت ارتش را بازسازی کرد و ارتش روسیه را به کلاس جهانی تبدیل کرد. به طوری که در اوکراین با تمام تسلیحات نظامی و اطلاعاتی غرب که بیش از ۲۰ برابر روسیه است مقابله کرد و تا اکنون پیروز هم بوده است.
قبلا بارها گفتهام که کشور ما در زمان روحانی با شرایط زمان بوریس یلتسین مشابهتهایی دارد. ما نیز درگیر یک دولت چپاولگر شدیم که تورم را به صورت افسارگسیخته افزایش داد. الیگارشهای ایجاد شده در این دوران بدون هیچگونه رحمی به چپاول داراییهای کشور پرداختند و هرآنچه کسب کردند به خارج از کشور منتقل کردند.
همچنین خصوصی سازی در همین دوران که در ادامه خصوصی سازی زمان هاشمی بود، به نوعی الیگارشی افسارگسیخته منجر شد به طوری که حتی پتروشیمیها و فولادسازها دلار خود را در اختیار دولت قرار نمیدادند بلکه به بازار آزاد برده و آنجا میفروختند. بانکها بدون هیچگونه ضابطهای به گسترش نقدینگی کشور پرداختند و بانک مرکزی هم هیچ تسلطی بر شرایط نداشت و در نهایت همه این اتفاقات منجر به فاجعه سال ۹۷ شد. که با معجزه ارز جهانگیری تکمیل شده و هرآنچه کشور منابع داشت به تاراج برد.
بنابراین ما امروز نیاز به یک پوتین دیگر داریم. کسی که به الیگارشی کور و افسارگسیخته کشور افسار بزند و اجازه ندهد که بیش از این منابع کشور را به تاراج ببرند. همچنین این کار را در یک بستر برنامه توسعه صنعتی انجام دهد. در این میانه قطعا بسیاری از صنایع که در دهههای گذشته با رانت توزیع شدهاند باید ملیسازی شوند. قوانین مدون در زمینه مسکن و همینطور اصناف و سندیکاها و تعاونیها شکل بگیرد. یک قرارداد اجتماعی جدید با مردم منعقد شود و در نهایت شاهد بهبود وضعیت اقتصادی کشور باشیم. قطعا این کار در دولت پزشکیان نیز قابل انجام است اما نه با افرادی مانند ظفرقندی و ظریف و همتی. چرا که این افراد از قضا کسانی هستند که باید از گردونه رقابت سیاسی حذف شوند. کسانی که راننده تاکسی بودند و یک شبه به مدیرعاملی و بانکداری رسیدند، قطعا جزو همان رانت خوارانی هستند که پوتین آنها را حذف کرد. (ناگفته نماند که آقای پزشکیان هم با تمام احترامی که برایش قائلم خودش هم در جریان انقلاب فرهنگی سوار آسانسور سرکوب دانشگاهیان شد و بالا رفت)
در نتیجه اگرچه دولت پزشکیان میتواند آن فرد معهود باشد، اما حقایق روی زمین به ما چنین چیزی را نشان نمیدهد. قدرت آقای پزشکیان همین حدی است که میبینید. نه میتواند قیمت دلار را کنترل کند، نه میتواند رشد اقتصادی ایجاد کند، نه میتواند فیلترینگ را رفع کند و نه حتی میتواند یک متن را بدون این که «زیاد خراب کند» از رو بخواند. بنابراین در این قبر مرده نیست. تلاش کنید برای چهار سال آینده. ما دو جریان را پس از روحانی امتحان کردیم و جواب نگرفتیم. در نوشت بعد به شرط امکان حیات، در مورد لزوم اعاده حیثیت ملی از «چپ» خواهم نوشت. مسیری که به نظرم میتواند تنها مسیر برای بهبود شرایط اقتصادی کشور در زمانه جنگ باشد.