کتاب کار عمیق، کتابی بود که علی بندری چند سال پیش معرفی کرد و اگه بخوام خیلی صادق باشم، باید بگم که به سختی تمومش کردم. این کتاب رو سالها توی لیست کتابهام داشتم و حتی نصفش رو خونده بودم اما هرگز کاملش نکردم.
اول خلاصهای از کتاب میگم و بعد میرم سراغ اینکه کتاب رو بخونیم یا نه؟
فصل ۱: کار عمیق ارزشمند است
توی این فصل میگه که کار عمیق مهمه و باید کار عمیق داشته باشیم و این صحبتا. کار عمیق هم یعنی اینکه روی یک موضوع تمرکز کامل داشته باشیم و حواس پرتی نباشه.
چرا کار عمیق مهمه؟
نویسنده سه دلیل برای این مساله مطرح میکنه.
اقتصاد مبتنی بر فناوری: میگه که فناوری داره رشد میکنه و ما نیاز به افرادی داریم که بتونن به سرعت مهارتهای جدید و پیچیده یاد بگیرن و کار عمیق باعث میشه که این مهارتها رو سریعتر توسعه بدید.
تفاوت بین افراد: امروز اینقدر افراد متخصص توی حوزههای مختلف زیاد شدن که واقعا فرق زیادی بین شما و افراد دیگه نیست و به راحتی میتونن شما رو کنار بذارن. بنابراین اگر میخواید مهره مهمی باشید باید بلد باشین که کار عمیق کنید.
لذت کار عمیق: کار عمیق به شما هویت میده و باعث میشه که از کارتون احساس رضایت کنید.
در ادامه هم در مورد کار سطحی صحبت میکنه و میگه که این کارها اگرچه ضروری به نظر میرسن اما ارزش کمی ایجاد میکنن و نیاز به تمرکز ندارن. مثل پاسخ دادن به ایمیلها (ایمیل؟ واقعا؟) یا شرکت توی جلسات غیرضروری و این صحبتا.در ادامه هم در مورد کار سطحی صحبت میکنه و میگه که این کارها اگرچه ضروری به نظر میرسن اما ارزش کمی ایجاد میکنن و نیاز به تمرکز ندارن. مثل پاسخ دادن به ایمیلها (ایمیل؟ واقعا؟) یا شرکت توی جلسات غیرضروری و این صحبتا.
فصل ۲: کار عمیق کمیاب است
توی این فصل میگه که چرا با وجود اینکه ارزش کار عمیق بیشتر از هر زمان دیگه است، اما کار عمیق کمیابتر از هر زمان دیگه است. البته این ادعا چرته. ۴۰۰ سال پیش که همه برده بودن، کار عمیق به چه دردی میخورد آخه.
فرهنگ اتصال دائمی: نویسنده ادعا میکنه که توی دنیال امروز فرهنگ اتصال دائمی به اینترنت باعث شده که ما همیشه در معرض حواس پرتی باشیم. همین چک کردن دائمی اینستاگرام و تلگرام یکی شه که واقعا من خودم به شخصه دچارشم.
ابزارهای تکنولوژی: خوب ناگفته پیداست که این ابزارها همیشه باعث میشن که ما حواسمون پرت بشه.
فشار سازمانی: خیلی از سازمان ها شما رو مجبور میکنن که توی جلسات مختلف شرکت کنید و بعد انتظار هم دارن که کار عمیق بکنید. در واقع خیلی از سازمانها ساخته میشن تا کار سطحی ارائه کنن نه کار عمیق.
باورهای نادرست درباره بهرهوری: خیلی از افراد فکر میکنن همین که مشغول کاری باشن یعنی بهرهوری دارن. این هم توی فرهنگ سازمانی هست دیگه. اگر ببینیم یک نفر داره واسه خودش قدم میزنه میگیم این کار نمیکنه. ولی اگه بشینه سرجاش و مثلا گوگل رو چک کنه میگن به به عجب آدم کاریای. خلاصه که نویسنده میگه هرکاری کار نیست.
یه مثال جالب به ذهنم رسید که فکر کنم توی همین کتاب یا کتاب دیگه خوندم نمیدونم. میگه که وقتی تایتانیک غرق شد، سیاستگذارها اعلام کردن که همه کشتیها باید به اندازه همه افراد حاضر توی کشتی، قایق نجات داشته باشن. نتیجه این شد که چند سال بعد یه کشتی دیگه به خاطر سنگینی و تعداد زیاد قایقهای نجات غرق شد و تعداد کشتههاش حتی از تایتانیک هم بیشتر بود. پس «هرکاری کردن» کار کردن نیست.
فصل ۳: کار عمیق معنا دار است
توی این فصل میگه که کار عمیق نه تنها خوبه و حرفهایه بلکه از نظر روانی هم به شما روانیها کمک میکنه.
نویسنده توی این فصل یه عالمه تحقیقات روانشناسی ردیف میکنه که به شما بگه اگر کار عمیق بکنید، احساس خوبی به خودتون دارید و چیزی رو تجربه میکنید که بهش میگن احساس غرقگی. یعنی توی کارتون غرق میشین و حالتون خوبه.
همینطور کار عمیق به زندگی ما معنی میده و ما جهت داریم و هدف داریم و این حرفا.
چندتا هم داستان الهام بخش میگه در مورد افرادی که کار عمیق کردن و تونستن موفق بشن مثل کارل یونگ که تونست کتاب خودش رو توی یک قلعه قدیمی بنویسه.
قوانین کار عمیق
قانون اول: به کار عمیق عادت کنید
یکی از ایدههای درخشانی که توی کتاب مطرح میشه اینه که انسان اراده محدودی داره. فرض کنید صبح که بیدار میشید، به شما بگن که شما فقط میتونید در مورد ۱۰ زمینه اراده خودتون رو تحمیل کنید. صبح بیدار میشید میخواید قهوه بخورید اما یادتون میاد که کافیین رو حذف کردید. پس از خورد قهوه صرف نظر میکنید. بعد باید برید ورزش اما سختتونه. به سختی از اراده تون استفاده میکنید و همینطور الی آخر. اینطوری خیلی سریع اندوخته اراده تون تموم میشه.
کاری که نویسنده پیشنهاد میده اینه که چندتا عادت بسازید تا نیاز نباشه زیاد از اراده تون استفاده کنید. مثلا هرروز بعد از ظهر در زمانی مشخص به وظایفی بپردازید که نیاز به کار عمیق داره.
همینطور میتونید از روشهای رهبانی استفاده کنید. مثلا یک روز در هفته یا دو ساعت در روز کلا اینترنت رو قطع کنید و به مطالعه یا هرکار عمیق دیگه بپردازید.
یک روش ریتمیک رو هم خود نویسنده از خودش درآورده که به نظرم کار نمیکنه. توی این روش شما مثلا خودتون رو متعهد میکنید که توی سال ۴۰ کتاب یا ۲۰ هزار صفحه بخونید. اما تعیین نمیکنید که این تعداد رو در چه بازهای بخونید. هر زمان وقتش شد.
یه روش دیگه هم هست که نویسنده میگه که به درد شماها نمیخوره. مال افراد حرفهایه. اونم اینه که هر زمان که وقت آزاد داشتید، توی مترو، توی اتوبوس و… کار عمیق بکنید. این کار هم من تست کردم. نشدنیه. حداقل برای من نشدنیه. اینقدر به نظرم نشدنیه که فکر میکنم اونایی که توی اتوبوس و مترو کتاب میخونن ادا در میارن. به شخصه هزار بار سعی کردم توی اتوبوس و مترو کتاب بخونم اما نمیشه. حتی توی پارک هم نمیشه.
یک سری توصیه خوب هم کرده. مثلا میگه که میتونید برید یک هتلی بگیرید اونجا کار کنید. یا یک دوست پیدا کنید و با اون کار کنید.
یه سری توصیه خوب هم در مورد چینش ساختمونها توی سازمانها داره که به نظرم مفیده. مثلا میگه که اگر معماری ساختمون طوری باشه که افراد جدای از اینکه با همدیگه به راحتی ارتباط دارن، بتونن تا حدودی حریم خصوصی داشته باشن، احتمالا بازده بالاتری خواهند داشت.
چهارتا هم دستورالعمل میده این بخش:
- روی موارد خیلی مهم تمرکز کنید: یعنی یک سری معیار در نظر بگیرید و فقط روی مهمترین هاش تمرکز کنید. حاشیهها مهم نیست.
- بر اساس ارزیابی فرآیند اقدام کنید: وقتی مهمترین موارد رو پیدا کردید حالا دوتا کار میتونید بکنید. اول اینکه نتایج رو ارزیابی کنید و دوم اینکه فرآیند رو ارزیابی کنید. معمولا همه نتایج رو ارزیابی میکنن اما مشکلش اینه که اون زمان کار از کار گذشته. پس باید روی فرآیند تمرکز کرد. اینو قبلا هم توی کانال گفتم.
- یک تابلوی امتیاز داشته باشید: مدام به خودتون امتیاز بدید. امروز ۱۰ صفحه خوندم، امتیازم ۱۰. امروز تونستم به فلان دستاورد برسم، امتیازم ۲۰. هیچوقت هم نگید چه کار بیخودی. (من میگم شما نگید) انجامش بدید. نتیجه میده. یا حداقل نویسنده این ادعا رو داره.
- فراهم کردن شرایط پاسخگویی منظم: هر چند وقت یکبار (هرماه یا هر سه ماه) امتیازات رو بررسی کنید ببینید چند چندید.
در ادامه به بیکاری اشاره میکنه و میگه همه فکر میکنن که بیکار بودن چیز بدیه. نخیر اینکه بیکار باشی اتفاقا چیز خوبی هم هست. زمانی رو به بطالت بگذرون. من خودم اینطوریم که همیشه باید مشغول باشم. اگه زیاد بخوابم احساس شرمندگی دارم. همین متن رو هم دارم به سرعت مینویسم چون میخوام به زور یه تسک رو انجام بدم. اما چرا واقعا؟ گاهی لازمه که به ذهنت استراحت بدی تا جا برای چیزهای جدید و البته عمیق باز بشه.
البته چندتا دلیل هم واسه این مساله ردیف میکنه مثلا:
- دوری از کار بینشتان را بهبود میدهد: این حرف کاملا درسته. ذهن اطلاعاتی رو که میگیره، توی پس زمینه پردازش میکنه. شاید خودمون نفهمیم ولی داره این کار رو میکنه و وقتی که بیکار میشیم این پردازش بهینهتر انجام میشه.
- دوری از کار باعث میشه که انرژی برای کار عمیق رو دریافت کنید: این که واضحه.
- کاری که جایگزین تعطیلی میشود معمولا اهمیت ندارد: معمولا ما کارهای سطحی رو میذاریم آخر شب یا توی تعطیلات انجام میدیم. مثلا چک کردن اینستاگرام. یا جواب دادن به ایمیلها و از این کارها. خوب جواب اینه که نکن.
قانون دوم: بی حوصلگی را بپذیرید
توی این بخش گفته میشه تا به جای اینکه بی حوصلگی و حواس پرتی رو حذف کنید اون رو بپذیرید. در ادامه چندتا روش میگه که با کمک اون بتونید با بیحوصلگی و حواس پرتی کنار بیاین:
- در میان حواس پرتیها استراحت نداشته باشید، بلکه در میان تمرکزها استراحت کنید. فرض کنید با خودتون گفتید که دو ساعت کار میکنم بعد یه بیست دقیقه اینستاگرام رو چک میکنم. اما یک ساعت و نیم کار کردید و خسته شدید. حالا میخواید برید سراغ اینستاگرام. کتاب میگه که این نیم ساعت رو صرف این کن که تمرکزت رو بیشتر کنی. اینطوری به مرور مقاومتت نسبت به عناصر حواس پرت کن بیشتر میشه.
- مثل تدی روزولت کار کنید: این روش اینطوریه که یک ضرب العجل خیلی سریع برای کارتون ایجاد میکنید و خودتون رو مجبور میکنید انجامش بدید. اینطوری خود به خود کار عمیق در شما شکل میگیره.
- مولد مدیتیشن کنید: یعنی دورههایی رو در نظر بگیرید که به صورت جسمی در حال کار باشید اما به صورت ذهنی نه. من خودم یه مدتی رو با پادکست پیادهروی میکردم و این باعث میشد خیلی خسته بشم. فکر میکردم کار خوبیه اما نیست. پیادهروی رو بذارید برای خودتون بمونه و فعالیت ذهنی نکنید.
اهمیت بی حوصلگی چیه؟ اینه که شما ممکنه تحت هر عنوانی بی حوصله بشید. مثلا یه نوتیف میاد و حواس شما رو پرت میکنه. شما باید این بی حوصلگیها رو بپذیرید اما سعی کنید به مرور اون رو کم کنید. لزومی نداره هر نوتیفی میاد خودتون رو پرت کنید روش. اصلا یه مدت نوتیف رو قطع کنید. توی اون گوشی برای شما کاری نکردن.
قانون سوم: از رسانههای اجتماعی دور شوید
ایده اصلی این قانون اینه که از شبکههای اجتماعی به طور هدفمند استفاده کنیم. نویسنده پیشنهاد میده که قانون ۳۰ روزه رو استفاده کنید. ۳۰ روز یک اپلیکیشن رو حذف کنید. اگر دیدید روی زندگی تون تاثیر منفی داشته یا نه. اگر نداشت یعنی ضروری نیست. پاکش کنید. البته این یک حرف مفته. کی میتونه بگه که تاثیر منفی گذاشته یا نه؟ درسته، اینستا خیلی مزخرفه اما همین اینستاگرام حداقلش اینه که به ما ترندها رو نشون میده. نشون میده که مردم به چی و چطور فکر میکنن. همینطور ممکنه یک چیز جدید توش ببینی و یک ایده به ذهنت برسه. کسی چه میدونه؟ بنابراین اینقدر همه چی ولنگ و باز نیست که بگیم ۳۰ روز استفاده نکن ببین کیفیت زندگیت چی شد. کی میتونه بگه کیفیت زندگیم چی شد.
برای وقتهای بی حوصلگی خودتون کارهای معنیداری پیدا کنید. یکی از دلایلی که ما مدام شبکههای اجتماعی رو اسکرول میکنیم اینه که کار معنیداری به جاش نداریم. اگر کتاب خوندن، فیلم دیدن، سینما رفتن یا هرچیز دیگهای که به همون اندازه بهمون لذت بده داشته باشیم، از این کار دست میکشیم.
بنابراین زمان آزاد خودتون رو با فعالیتهای مفید مثل ورزش کردن، کتاب خوندن یا هر چیز دیگهای پر کنید.
دوستیهای عمیق راه بندازید. بعضیا هستن که دوستهای زیادی دارن اما هیچکدوم عمیق نیست. دوستیهاتون رو عمیقتر کنید و زمان بیشتر و با کیفیتتری باهاشون بگذرونید.
قانون چهارم: کار سطحی را کم کنید
برای این هم چندتا راهکار داده:
- کارهای سطحیتون رو زمانبندی کنید: مشخص کنید که چه مدت از روز رو به کار سطحی و چه مدت رو به کار عمیق تخصیص دادید. به مدت چند هفته این کار رو تکرار کنید.
- یک سقف برای کارهای سطحی تعیین کنید. مثلا برای اینستا و تلگرام سطح تعیین کنید و جدای از اون سطح، به این اپ ها سر نزنید.
- بلوکهای زمانی برای کار عمیق ایجاد کنید: مثلا صبح دو ساعت یا عصر یک ساعت. اینطوری روتین ایجاد کردید.
- به کارهای غیرضروری نه بگید. اگر جلسهای هست، یا کاری هست که در راستای علاقه و حرفه شما نیست یا هرچیز دیگهای که فکر میکنید حواس شما رو از هدفتون پرت میکنه بگید نه. فلانی، عصر جلسه است برای فلان موضوع، میای؟ ربطی به من نداره نه. تمام شد و رفت.
نقدها به کتاب کار عمیق
در یک کلام، شما اگر همین خلاصه بعلاوه چند خلاصه دیگه رو بخونید، لازم نیست خود کتاب رو بخونید. کتاب سعی کرده با یه عالمه داستان، خودش رو جذاب کنه و به ۲۰۰ ۳۰۰ صفحه برسونه اما در اکثر مواقع چیز جدیدی نمیگه. باشه بابا فهمیدیم که نباید بریم شبکههای مجازی. نباید ایمیل چک کنیم. این ایمیلم جالبه، نویسنده ۴۲ سالشه ولی اینقدر ایمیل ایمیل میکنه که من فکر کردم حداقل ۶۰ سالی سن داره.
کلا کتابهای اینطوری رو کافیه همون نکات مهمش رو یادداشت کنید و اگر قابل استفاده است، استفاده کنید، اگر نیست بندازید دور.
در مورد راهکارهاش. به نظرم راهکارهاش بعضا خوبن و میتونن استفاده بشن. اما اینطوری نیست که هرکس بتونه یک سیستم خاص رو پیاده کنه.
مثلا من به شخصه آدمی هستم که به سختی میتونیم روتین بسازم. مثلا فکر کن بهت بگن که فلانی میای بریم بیرون. تو بگی نه من ساعت ۵-۶ عصر باید کتاب بخونم. من اینطوری هستم که یه مدت فاز کتاب خوندنم میاد. میشینم چندتا کتاب میخونم. بعد تا مدتها میذارم کنار. بنابراین هرکس یه طوریه.
کتاب رو بخونید، یا اگر حوصله تون نشد خلاصههاشو بخونید. اگر به کارتون اومد استفاده کنید اگر نه نکنید.
روز و روزگار خوش