ترامپ اخیرا اعلام کرده است که کمکهای مالی به کشورها را به مدت ۹۰ روز قطع خواهد کرد. این کمکها طیف وسیعی دارد. از کمکهای بشر دوستانه برای کشورهای کمتر توسعه یافته مانند افغانستان، تا کمکهای نظامی به کشورهایی مانند اوکراین تا کمک برای اشاعه دموکراسی مانند کمک به اپوزوسیون ایران.
قاعدتا برای ما مساله کشورهای دیگر مهم نیست. البته قطعا بر روی کشور ما تاثیر خواهد گذاشت. به عنوان مثال قطع کمک به افغانستان احتمالا منجر به ایجاد موج جدیدی از مهاجرت افغانستانیها به ایران خواهد شد اما چیزی که مستقیما بر روی ایران تاثیر میگذارد، قطع کمک به اپوزوسیون ضد انقلاب است.
نکته مهم در این میان این است که اگر کمکهای مالی به اپوزوسیون ایران قطع شود بسیاری از افرادی که منفعت آنها در حفظ جمهوری اسلامی و دریافت کمکهای مالی از نهادهای به اصطلاح دموکراسیخواهی بود، قطع خواهد شد.
اکثر این افراد، افرادی هستند که هیچ کارکرد دیگری بجز اپوزوسیون بودن ندارند، بنابراین نسل قدیمی اپوزوسیون به زودی از بین خواهند رفت نسلی که عمدتا افراد احمق و بیسوادی هستند.
اما همواره در خلا چیزی، جا برای خلاقیت باز خواهد شد. انتظار دارم که پس از خارج شدن این افراد از گردونه رسانههای ضد انقلاب، افرادی باهوشتر راه را باز کنند. افرادی که حالا مانیفستی برای آنچه میخواهند دارند.
البته شاید هم چنین نشود. فراموش نکنید که ما در دوره نهیلیسم سیاسی به سر میبریم و دیگر مردم تن به ایدههای سیاسی نمیدهند. در واقع مردم ایران در حال حاضر نه توان و نه ارادهای برای حضور در کنشهای جمعی دارند. حتی زمانی که در یک تجمع اعتراضی شرکت میکنند، روحیه جمعی وجود ندارد و عمدتا به عنوان اتمهای منفرد شرکت میکنند.
بنابراین اپوزوسیون در حال حاضر بیش از آنکه یک کنش جمعی باشد، تجمیع چندین اتم منفرد است. افرادی که حتی در نفی هم اتحاد ندارند. اگرچه این مشکل، مشکلی هست که در شیرازه فکری ایرانی طی ۲۰ سال گذشته شکل گرفته است و به راحتی نمیتوان از شر آن خلاص شد.
به طور کلی برای آینده دو سناریو میتوان در نظر گرفت:
سناریوی اول ادامه همین مسیر در دولت ترامپ است. یعنی دولت ترامپ دیگر هزینهای برای آنچه که دموکراسی آمریکایی میدانند هزینه نکند. بدین ترتیب، آمریکا به تدریج تبدیل به یک حکومت نرمال خواهد شد. حکومتی که پاهایش را به اندازه گلیمش دراز میکند.
تحت این سناریو انتظار میرود نیروی دریایی آمریکا نیز به تدریج از آبهای بین المللی خارج شود و جای خود را به نیروی دریایی کشورهای محلی بدهد.
همچنین با کاهش تسلط آمریکا بر کشورهای جهان، جنگها دوباره ایجاد خواهد شد و جهان طی چند سال آینده شکل تازهای به خود میگیرد. در این مورد پیشتر بارها صحبت کردهام.
تحت این سناریو انتظار میرود که اپوزوسیون قدیمی ایران جمع شود و اپوزوسیون جدیدی بر سر کار بیاید که اینبار منفعتی در حفظ نظام و حتی حفظ یکپارچگی ایران ندارد. این اپوزوسیون خشنتر و باهوشتر خواهد بود و از آن مهمتر چیزی برای از دست دادن ندارد.
اپوزوسیون فعلی ایران انگیزه و توانی برای سقوط جمهوری اسلامی ندارد، اما اپوزوسیون آینده خواهد داشت اما اگر در سقوط جمهوری اسلامی ناتوان باشد، توانایی جنگ داخلی و تکه پاره کردن ایران را دارد.
سوریهای سازی ایران کار سختی نیست. همانطور که کردهای سوریه با در اختیار گرفتن نفت سوریه توانستند این کشور را مضمحل کنند، در حال حاضر نیز اگر استقلال طلبان بتوانند خوزستان و آذربایجان را مستقل کنند، طی چند دهه آینده نابود کشور نیز دور از ذهن نیست. فراموش نکنیم که بخش مهمی از تولیدات ایران در این دو استان انجام میشود.
با این همه، ایران قطعا مانند سوریه نیست و کار بسیار سختتر خواهد بود. باز هم تکرار میکنم، دوران انقلاب گذشته است و هر نوع سقوط لویاتان در ایران، منجر به جنگ داخلی و حمله خارجی خواهد شد و در نهایت تکه پاره شدن ایران. در سقوط جمهوری اسلامی هیچ راه سومی متصور نیست.
سناریو دوم این است که پس از مدت زمانی، ترامپ کمک به اپوزوسیون ایرانی را دوباره از سر بگیرد. این مساله دوباره همان آش و همان کاسه قدیمی را به دنبال دارد. با این همه، اپوزوسیون متوجه خواهد شد که باید برای خودش شغلی دست و پا کند و «دیگر آخر عشق است»
این مساله نیز منجر به آن میشود که راههای جایگزین درآمدزایی مانند یوتیوب و اینستاگرام فعال شود و در نهایت یک اپوزوسیون منفعل و در اکثر موارد لمپن خواهیم داشت.
راهکار جمهوری اسلامی چه میتواند باشد؟
راهکاری که میتوان برای جمهوری اسلامی در نظر گرفت، افزایش شمولیت در امر سیاسی است. باز هم تکرار میکنم که مساله امروز مردم ایران این نیست که فقیر هستند. بلکه این است که قدرتی ندارند.
کارگران بی قدرت هستند که حقوقشان نسبت به ۱۰ سال پیش ۹۰ درصد کاهش پیدا کرده است. دانشجویان بی قدرت هستند که توانایی حضور در صنعت را ندارند.
اساسا همانطور که در پادکست فینسوف و در اپیزود «مساله پول» عنوان کردم، تورم هرگز یک مساله پولی نیست بلکه همواره مسالهای سیاسی است.
هرکجا که تورم شکل میگیرد، مطمئن باشید که شکل عجیب و عمیقی از استثمار در حال شکلگیری است و این استثمار از بیقدرتی میآید. از این که دیگر مردم در مقابل مراکز قدرت و ثروت توانایی چانهزنی ندارند.
همین تجمع قدرت در مراکز، دلیل مهمی برای فروپاشی است. هرکجا که قدرت متمرکز شود، ریسکها متمرکز خواهد شد و هرکجا که ریسکها متمرکز شود، احتمال فروپاشی افزایش پیدا میکند.
بنابراین مهمترین کاری که یک حکومت عاقل باید انجام دهد این است که ریسکها را توزیع کند و خودش هرگز بیش از حد توانش ریسک تحمل نکند.
هنگامی که مردم علیه سهمیههای دانشگاهی اعتراض دارند و صدایشان شنیده نمیشود، بسیاری از مشکلات و نابسامانیها را گزارش میدهند، اما پیگیری نمیشود. میبینند که پس از ۲۰ سال از پرونده کرسنت هنوز مشخص نیست مقصر چه کسی است. قاعدتا هیچ اعتمادی نسبت به سیستم قضایی و اجرایی کشور ندارند.
این مساله منجر به بلو بک میشود. یعنی اقدامات تروریستی بدون عاملیت کشورهای خارجی در کشور رخ میدهد. درست مانند آنچه که در ماجرای ترور دو قاضی دیوان عالی رخ داد.
هنگامی که مردم راهکاری برای اقدامات داخل قانون در جهت اصلاح ندارند، از قانون خارج شده و خود اقدام به عمل میکنند. این مساله منجر به گسترش تروریسم در داخل کشور میشود.
باز هم تکرار میکنم. انسان امروز میخواهد خدا باشد. پس به او اختیار بدهید تا بفهمد خدایی کردن بلد نیست.