اخیرا فشارها بر روی رئیس بانک مرکزی برای تسهیل سیاستهای پولی افزایش یافته است.
این فشارها چندان هم بی علت نیست و قطعا خود رئیس بانک مرکزی هم از این مساله اطلاع دارد اما مثل همیشه باید به دنبال این گشت که چرا اساسا این فشارها ایجاد شده است؟ این فشارها از طرف چه گروههایی است؟ و چه اهداف و منافعی را دنبال میکند؟
از ابتدای شروع به کار طرح توسعه صنعتی کشور، یعنی اواسط دهه ۱۳۳۰ یا اوایل دهه ۱۳۴۰، تا همین لحظه که من این متن را مینویسم، تنها یک عامل منبع انباشت سرمایه بوده است و آن تورم است.
در واقع سهم بهرهوری عوامل تولید در انباشت سرمایه ایرانیان طی سالهای گذشته تقریبا هیچ بوده است. برخی بهرهوریهایی صوری با واردات ماشین آلات پیشرفته انجام شده است اما همانها نیز به خاطر رانت ارز ارزان قیمت (سرکوبهای ارزی تاریخی) بوده است و البته که به خاطر فرسوده شدن آنها و عدم سرمایهگذاری مجدد (به خاطر خروج سرمایه یا سایر اقدامات مالی که جلوتر توضیح میدهم) همان بهرهوری نیز امروزه هیچ شده است.
بنابراین بخش ناچیزی از ثروت ایرانیان به خاطر بهرهوری عوامل تولید بوده است و عمده ثروتی که در ایران طی نزدیک به ۷۰ سال اخیر تولید شده است، منبع آن نفت یا تورم بوده است.
در واقع سیستم نفتی کمک میکند که ثروت تازه وارد اقتصاد شود، وگرنه اگر تنها تورم عامل انباشت ثروت باشد، رشد اقتصادی محقق نمیشود.
تورم یک بازی مجموع صفر است. یعنی در بازی تورم، فردی برنده میشود و فرد دیگری میبازد. چیز جدیدی خلق نمیشود اما میتواند چینش برندگان و بازندگان را تغییر دهد و یک طبقه اجتماعی جدید خلق کند. همین امروز هم ما یک طبقه اجتماعی جدید داریم که ثروتش صرفا از زمین به دست میآید. قبلا املاکی خریدهاند و امروز با قیمتی بالاتر میفروشند.
این طبقه جدید حالا ثروت دارد، رسانه دارد، لمپنهای پفیوز که کارچاق کنی آنها را بکنند، دارد و….
باز هم همانطور که در اپیزودهای قبلی فینسوف گفتهام، تورم (و به طور کلی هر پدیده سیاسی-اقتصادی) اخلاق خاص خود را میسازد.
تورم مزمن و به طور کلی ساختار اقتصاد سیاسی ایران، اخلاقی در فعالین اقتصادی نهادینه کرده است که طبق آن داراییها، نزدیکی به مراکز قدرت، رانتهای بیشمار و… از فعالیت مولد اقتصادی و همینطور افزایش بهرهوری اهمیت بیشتری دارد.
به همین خاطر است که بیزینس در ایران حتی هنگامی که به صورتهای نوین مانند تپسی و اسنپ و… در میآید همچنان در ذات بیزینس از همان مدل غیربهرهور سنتی تبعیت میکند و در واقع سودده نیست.
چرا که همچنان مهمترین عامل در کسب سود، تورم و ساختار اقتصاد سیاسی است، نه رشد بهرهوری.
به عنوان مثال، اسنپ یک شرکت بسیار پیشرو در نظر گرفته میشود. چرا اسنپ سودده است؟ به خاطر انحصار و اینکه میتواند هر نرخی را بر روی خدمات خود بگذارد (اقتصاد سیاسی) و همینطور وامی با بهره پایین دریافت میکند که در بلندمدت وام به خاطر تورم مستهلک میشود، اما دارایی شرکت رشد میکند (اقتصاد سیاسی+ تورم)
بنابراین بهرهوری عوامل تولید کمترین ارزش را و کمترین سود را برای فعال اقتصادی به همراه خواهد داشت. بیشترین سود همچنان از رانت نصیب افراد میشود.
اما از چند سال پیش این منطق در حال تغییر است. در اپیزود مساله پول فینسوف گفتم که در پارادایم سیستم پول فیات، اولویت اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم دولت باید کنترل تورم باشد و فرزین به دنبال چنین امری است.
اما با توجه به ساختار اقتصاد سیاسی موجود در کشور و از آنجایی که در کشور ما حقوقی پرداخت نمیشود و سودی کسب نمیشود مگر با تورم، کنترل تورم کاری سخت است.
در کشوری که رشد ثروت افراد صرفا با استفاده از تورم انجام شده است، افراد برای آنکه ثروت بیشتری کسب کنند، نیاز دارند که تورم بیشتری به اقتصاد تحمیل کنند چرا که کسب و کار آنها بدون رشد تورم میخوابد.
سرمایهداری را تصور کنید که به امید رشد تورم، چند سال پیش وام گرفته است اما به یکباره تورم کاهش یابد. از آنجایی که فعالیت این فرد هیچ بهرهوری نداشته و صرفا به امید مستهلک شدن وام شروع به کار اقتصادی کرده است، به زودی ورشکسته میشود.
ملاکی را تصور کنید که به امید رشد تورم مسکن خریده است و حالا در محدودیت نقدینگی قرار دارد و مجبور است مسکن خود را با ۳۰ درصد زیر قیمت واقعی بفروشد.
دلالی را تصور کنید که به امید رشد دلار، چند صد هزار دلار خریده است و امروز شاهد آن هستیم که نرخ تورم کاهش یافته است و بازده سرمایهگذاری اش تحت تاثیر قرار گرفته.
تمام این افراد فشار فزایندهای وارد خواهند کرد (هم بر دولت و هم بر بانک مرکزی) تا نرخها را کاهش دهد و باعث رشد تورم شود تا بتوانند سود خود را کسب کنند.
شوک درمانی احمقانه همتی نیز در همین پارادایم باید درک شود. من هرگز کسانی که از همتی دفاع میکنند را شماتت نمیکنم اما معتقدم که پفیوز هستند و تحت پوشش توجیهات احمقانه به دنبال منفعت خودشان هستند.
برخی احمقها هم میگویند که همتی بورس را رشد داد درحالی که بازده حقیقی بورس شدیدا کاهش پیدا کرده است.
حال که فهمیدیم فشارها به رئیس بانک مرکزی برای کاهش نرخ بهره و کاهش سیاستهای انقباضی از طرف چه موجوداتی انجام میشود و چه منافعی را دنبال میکنند، باز گردیم به بانک مرکزی و سیاستهای انقباض پولی اش.
پیشتر گفتهام که بانکهای مرکزی نمیتوانند اقدامی بیش از بنیانهای اقتصاد انجام دهند و سیاستهای مالی مهمتر از سیاستهای پولی هستند.
اگر دولت با سیاستهای مالی باعث تورم شود، بانک مرکزی به سختی میتواند آن را مهار کند. فرزین تا همینجا نیز به خوبی عمل کرده است اما پس از این لحظه، تاثیر سیاست های مالی خود را بیشتر مینماید. عدم موفقیت فرزین عمدتا به خاطر همراستا نبودن سیاستهای پولی با سیاستهای مالی دارد. از نظر من فرزین یکی از بهترین روسای بانک مرکزی در ایران است و عملکرد درخشانی تا به اینجا داشته است. حتی به نظرم اگر اجازه بدهند مدتی طولانی در مسند بانک مرکزی بماند، تبدیل خواهد شد به گرینسپن ایران.
اما این مساله الزاماتی نیز دارد و آن این است که بتواند با صاحبان ثروت در ایران که عموما لمپنهای چسبیده به رانت هستند، مقابله کند و در برابر فشارهای رسانهای آنها مقاومت کند.
به نظرم دلیل اینکه فرزین تا به اینجا توانسته است سفت و محکم سر جای خود بایستد، حمایت بی قید و شرط رهبر انقلاب از وی است.
من به شخصه امیدوارم که آقای فرزین موفق شود اما همانطور که گفتم موفقیت فرزین فقط و فقط یک راه دارد و آن بازتوزیع شدید و بیرحمانه ثروت است.

داراییهای سرمایهای مانند مسکن باید ۳۰ الی ۴۰ درصد بی ارزش شوند، دستمزدها افزایش یابند و یک سیستم پولی جدید پایهگذاری شود که تولید پول در آن منحصرا در اختیار بانک مرکزی (یا منطق سرد کامپیوترها مانند بیتکوین) باشد. در غیر این صورت منطق دیرپای کسب ثروت از طریق رانت سیاسی یا تورم همچنان به کار خود ادامه خواهد داد و هیچ تغییری در وضعیت اقتصاد کشور ایجاد نخواهد شد.