مساله مهاجر افغانستانی و شش نکته

135
0

مساله مهاجران افغان در ایران، به یکی از مهم‌ترین و مناقشه‌برانگیزترین مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بدل شده است. این مساله، بیش از آنکه صرفاً یک موضوع انسانی یا امنیتی باشد، به ساختارهای عمیق‌تری چون طبقه، ایدئولوژی، ملی‌گرایی، هویت و کار گره خورده است. در این نوشتار، ضمن واکاوی ابعاد مختلف این معضل، تلاش می‌شود از منظری تاریخی-ماتریالیستی، تحلیلی انتقادی و ساختاری از وضعیت ارائه شود.

1. ریشه‌های اقتصادی و ساختاری حضور افغان‌ها در ایران

مهاجرت افغان‌ها به ایران به دهه‌ها پیش و حتی پیش از ظهور دولت ملت مدرن در ایران بازمی‌گردد، اما پس از اشغال افغانستان توسط شوروی (۱۹۷۹) و سپس جنگ داخلی و ظهور طالبان، روند مهاجرت به‌ویژه در دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۸۰ اوج گرفت. بخش بزرگی از این مهاجران، نیروی کار ارزان و عمدتاً فاقد حقوق قانونی بوده‌اند.

عدم پذیرش افغانستانی‌ها از یک طرف و مقررات زدایی در زمینه کار از سوی دیگر منجر به آن شد که افغانستانی در اقتصاد ایران جایگاهی خاص پیدا کند. این نیروی کار غالباً بدون مطالبه بیمه، مزایا یا حقوق مکفی، باری را از دوش کارفرمایان برداشته است.

ساختار اقتصادی ایران در بسیاری از بخش‌ها (مانند ساختمان، کشاورزی، خدمات) به شدت به کار افغان‌ها وابسته شده، بی‌آنکه این کارگران از حقوق شهروندی برخوردار باشند.

منطق موقتی سازی که از اواخر دوره هاشمی شروع شده و در دوره خاتمی به اوج خود رسید، مانع این مساله شد که افغانستانی توانایی هضم و جذب در ساختار اقتصاد و سیاست ایران داشته باشد.

این مساله اخلاقی در میان افغانستانی‌های مهاجر ایجاد کرد که مشابه آن را می‌توان در میان مهاجران آفریقایی در حومه پاریس یا سیاه پوستان در گتوهای شهرهای آمریکا مشاهده کرد.

منطق موقتی سازی باعث شد که فرد افغانستانی خود را ایرانی نپندارد و همین مساله یک هویت مستقل برای افغانستانی ایجاد کرد. به گونه‌ای که حتی اگر افغانستانی دهه‌ها در ایران زندگی کند هرگز به عنوان یک ایرانی شناخته نخواهد شد.

دقیقا به همین خاطر است که افغانستانی حتی پس از چند نسل که در ایران زندگی کرده است، همچنان لباس و پوشش مخصوص به خود را دارد و حتی زبان و لهجه‌اش را حفظ می‌کند.

هنگامی که به خاطر طیف وسیعی از مسائل (از حقوقی تا ایدئولوژیک) فرد افغانستانی هرگز به یک فرد ایرانی تبدیل نمی‌شود، این فرد برای اینکه بتواند موجودیت خود را حفظ کند و دچار فروپاشی هویتی نشود، باید نقطه‌ اتکایی از سنت تاریخی خود را حفظ کند.

این فرد نمی‌تواند به سنت ایرانی بپیوندد بنابراین حتی اگر یکبار هم افغانستان را ندیده باشد مجبور خواهد بود برای داشتن هویت، خود را افغانستانی بداند و پوشش و ظاهر افغانستانی خود را حفظ کند (فراموش نکنیم که همواره پوشش در طول تاریخ سیاسی بوده است)

2. افغانستانی به مثابه “دیگریِ کار

در رساله “مساله یهود”، مارکس با نقد حقوق بشر لیبرال، استدلال می‌کند که در جامعه بورژوایی، انسان نه به مثابه یک سوژه آزاد، بلکه به عنوان یک فرد خصوصی و دارنده دارایی تعریف می‌شود. در این چارچوب، آزادی فردی به آزادی مالکیت خصوصی فروکاسته می‌شود. مهاجر افغان در ایران نیز به نحوی شبیه به یهودی در نگاه مارکس، به عنوان دیگریِ اقتصادی و نیروی کاری تعریف می‌شود که از حق مشارکت سیاسی و اجتماعی محروم است اما در اقتصاد نقشی کلیدی دارد.

کارگر افغان، بدنِ کار است بی‌آنکه در نظام سیاسی بازنمایی شود. این بی‌صداشدگی در سپهر عمومی، با نوعی بهره‌کشی مضاعف همراه است؛ او نه فقط به عنوان کارگر، بلکه به عنوان یک “بیگانه” نیز سرکوب می‌شود. در اینجا باید مفهوم “شهروندی صوری” مارکس را به خاطر آورد: افغان‌ها در بهترین حالت، ساکنان غیررسمی‌اند که حتی در صورت تولد در ایران، همچنان فاقد شناسنامه و حق هستند.

مسائلی مانند دسترسی به آموزش و بهداشت، ازدواج‌های بین دو ملت، و چگونگی ادغام اجتماعی (assimilation) یا عدم ادغام، از جمله چالش‌های مهمی هستند که همین مساله پیش آورد است.

3. ملی‌گرایی و شکل‌بندی هویت ایرانی

مساله افغان، ابعاد ایدئولوژیک نیز دارد. گفتمان رسمی در ایران، با بهره‌گیری از عناصر ملی‌گرایانه و هویتی، “افغان” را در جایگاه تهدیدی برای نظم فرهنگی، اقتصادی و امنیتی قرار می‌دهد. رسانه‌ها و نهادها (چه رسمی و چه غیررسمی) با تکرار کلیشه‌هایی مانند “خطر افغان‌ها برای اشتغال، جرم، هویت ملی و فرهنگ”، به بازتولید بیگانه‌سازی کمک می‌کنند. این وضعیت، مشابه آن چیزی است که مارکس در رابطه با یهودیان قرن نوزدهم به آن اشاره می‌کند: انسان‌هایی که در نظام بورژوایی، از یک سو “ضروری” هستند (در نقش اقتصادی)، اما از سوی دیگر “تهدید” شمرده می‌شوند.

اینجا همان نقطه‌ای است که دولت رئیسی توان مشاهده آن را نداشت. اینکه اگر بدون ایجاد ساختاری حقوقی برای استیفای حق افغان‌ها، صرفا میزان پذیرش آنها را افزایش دهیم، نه تنها این امر منجر به بهبود وضعیت نخواهد شد بلکه مشکلات را چند برابر خواهد کرد.

افغانستانی در ایران نه به مثابه یک موجودیت مستقل در دل تکثرهای این سرزمین بلکه همچنان به مثابه یک بیگانه مشاهده می‌شود. این امر ریشه‌ای دیرپا دارد و حتی می‌توان ردپای آن را در پیش از دولت مدرن ایران نیز پیدا کرد.

بنابراین صرف پذیرش افغان‌ها بدون اینکه سازوکار قانونی، حقوقی و… آن را از پیش تنظیم کنیم، به مشکلی که امروز گریبانگیر ما شده است، دچار خواهیم شد.

مساله در اینجا نه صرف پذیرش یا عدم پذیرش یا ادغام و عدم ادغام افغان‌هاست. بلکه مساله به طور کلی‌تر قبول یا رد اقلیت‌هاست.

این مساله‌ ما را به یک سوال جدی‌تر و کلی‌تر می‌برد. اینکه اقلیت تا کجا می‌تواند پشت اقلیت بودن خود پنهان شود و چگونه می‌توان روایت «اقلیت مظلوم» را از اقلیت‌ها گرفت.

این مقوله‌ای است که در مواجهه با ترک‌ها، کرد‌ها، بلوچ‌ها و سایر اقلیت‌نماها در ایران باید با آن مواجه شد. اینکه اقلیت تا کجا اقلیت است و این اقلیت تا کجا می‌تواند از زیر بار مسئولیت‌های ملی خود تنها به مدد اینکه اقلیت است، فرار کند. بعدها در این مورد باز هم صحبت خواهم کرد.

4. نظم قانونی و شکل‌بندی حاشیه‌ای

قوانین تابعیت در ایران (بر مبنای خون، نه خاک)، امکان به رسمیت شناختن نسل دوم و سوم افغان‌ها را بسیار محدود می‌کند. کودکی که در ایران به دنیا آمده، تحصیل کرده، کار کرده و فرهنگ ایرانی را می‌شناسد، همچنان “بیگانه” باقی می‌ماند. این تولید ساختاریِ بیگانگی، ابزار ایدئولوژیکی برای بازتولید نظم طبقاتی است؛ چرا که نیروی کاری همیشه در حاشیه، فاقد سازماندهی و فاقد قدرت چانه‌زنی، به آسانی استثمار می‌شود.

این استثمار همیشگی در طول زمان برندگانی ساخته است که امروز در رسانه‌های خود هرگونه پذیرش افغانستانی‌ها را کامل رد می‌کنند. چرا که در صورت پذیرش افغانستانی‌ها، سود و منافع آنها به خطر خواهد افتاد و مردمانی نیز به مثابه پیاده نظام این جامعه بورژوایی پشت سر آنها حرکت خواهند کرد.

5. بحران اقتصادی، پاپولیسم و خشونت اجتماعی

در دوره‌های بحران اقتصادی، مساله افغان به آسانی تبدیل به پیراهن عثمان می‌شود. وقتی تورم، بیکاری و نابرابری افزایش می‌یابد، بخشی از جامعه خشم خود را نه متوجه ساختار اقتصادی، بلکه متوجه “دیگری ضعیف‌تر” می‌کند. سیاست‌مداران و رسانه‌های عامه‌پسند نیز از این احساسات بهره‌برداری می‌کنند. این روند، نوعی “نژادگرایی اجتماعی” پنهان را تقویت می‌کند.

این دقیقا همان مشکلی است که ما امروز با آن مواجه هستیم. بله افغان‌های بسیار زیادی در جنگ اخیر علیه ایران جنگیدند. اما آیا آن کولبر کرد نیز در این نبرد همراه دشمن نبود؟ آیا آن افسر یا سردار فارس نیز جاسوس دشمن نبود؟ آیا آن تاجر ترک نیز همراه دشمن نبود؟ آیا آن بلوچ، آن عرب آن ترکمن و… نیز جاسوس نبودند؟

بنابراین چگونه است که تنها اقدامات علیه ضعیف‌ترین اقلیت ممکن انجام می‌شود و صحبتی در مورد سایر اقلیت‌نماها نمی‌شود؟

البته که موج اخراج افغانستانی‌ها قابل پذیرش و حتی درک است، اما اینکه مساله را تقلیل بدهیم به تنها یک قشر که از قضا بی‌صداترین، ضعیف‌ترین و توسری خورده‌ترین قشر در جامعه ایران است،‌ نه تنها یک اقدامی غیر انسانی بلکه اقدامی کاملا ضدامنیتی و ضد ملی است. چرا که همین فرد می‌تواند به زودی هسته‌های خشم و نفرت علیه ایران را ایجاد کند.

6. راهکارهای ممکن و نگاه آلترناتیو

حل مساله افغان نه با اخراج، تحقیر یا نادیده گرفتن، بلکه با بازتعریف رادیکال مفهوم شهروندی، کار، و حق ممکن است. باید از سطح “حقوق انسان بورژوایی” فراتر رفت و به سمت بازتعریف سیاست به مثابه بازنمایی واقعی انسان‌ها، فارغ از ملیت و تابعیت، حرکت کرد. به رسمیت شناختن حق اقامت، حق کار، حق آموزش و حق مشارکت اجتماعی برای نسل‌های مهاجر، نه صرفاً یک اقدام اخلاقی، بلکه ضرورتی اجتماعی برای مبارزه با استثمار طبقاتی و فروپاشی اجتماعی است.

مساله افغان در ایران، آیینه‌ای است برای درک چگونگی کارکرد قدرت، اقتصاد و ایدئولوژی در یک جامعه نابرابر. همانطور که مارکس می‌نویسد، آزادی واقعی زمانی ممکن است که “انسان به عنوان انسان” موضوع سیاست قرار گیرد، نه به عنوان دارنده پاسپورت یا تابعیت. تنها در این صورت است که می‌توان از جامعه‌ای سخن گفت که در آن، نه افغان، نه ایرانی، بلکه انسان بودن مبنای حق و عدالت باشد.

در این مسیر، بیش و پیش از هرچیز، اهمیت این نکته مهم است که باید مفهوم جدیدی از ملت کشف و توسعه داد. بدون بازنمایی این مفهوم، نه تنها افغانستانی‌ها (که مساله افغان تنها نمود شکل گسترده‌تری از تبعیض در ایران است) بلکه هیچ فردی توانایی زندگی شرافتمندانه در این کشور را نخواهد داشت.

این مفهوم از وطن باید همه شمول، متکثر، تاریخی، مسئولانه و از همه مهم‌تر ناظر بر مقتضیات دولت مدرن باشد. در غیر این صورت، مشکلی که امروز با افغان‌ها داریم، فردا با ترک‌ها، کردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها، زن‌ها، کارگران، کارمندان، اصناف و خلاصه هر کسی که در اقلیت است یا خود را در اقلیت فرض می‌کند، خواهیم داشت.

عضویت در خبرنامه !

Ahmad Sobhani
نوشته شده توسط

Ahmad Sobhani

فینسوف کیه؟
احمد سبحانی هستم، فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی شیمی از دانشگاه فردوسی و ارشد MBA از دانشکده علوم اقتصادی تهران و خرده دستی هم به قلم دارم.
اینجا تجربیات و دانسته‌هام رو در زمینه‌های مختلف از فلسفه و اقتصاد تا سیاست و جامعه با شما به اشتراک میذارم. همینطور کتاب‌هایی که خوندم و فیلم‌هایی که دیدم رو با هم بررسی می‌کنیم.
گاهی هم داستان می‌نویسم که خوشحال میشم بخونید و در موردشون نظر بدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn