ویپین نارنگ، استاد علوم سیاسی و امنیت هستهای فرانک استنتون و مدیر مرکز سیاست امنیت هستهای در مؤسسه فناوری ماساچوست است. او از ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴ معاون اصلی و سپس کفیل معاونت وزیر دفاع آمریکا در امور سیاست فضایی بود.
پرانای وادی، پژوهشگر ارشد هستهای در مرکز سیاست امنیت هستهای مؤسسه فناوری ماساچوست است. او از ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۵ مدیر ارشد کنترل تسلیحات، خلع سلاح و عدم اشاعه در شورای امنیت ملی ایالات متحده بود.
لحظهی از دست رفته
در ماههایی که از جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایالات متحده با ایران در ژوئن گذشته است، تحلیلگران و سازمانهای اطلاعاتی به شدت درباره میزان خسارت واردشده به برنامه هستهای و ساختار حکومتی ایران بحث کردهاند. هنوز روشن نیست چه بخشی از زیرساخت هستهای ایران باقی مانده و چه زمانی، اگر اصلاً، بتواند بازسازی شود. با این حال در سطح راهبردی، نتیجه جنگ روشن است: پایان یک استراتژی هستهای که جمهوری اسلامی از دهه ۱۹۸۰ دنبال کرده بود.
ایران برای دههها «قدرت هستهای آستانهای» نمونه بود. تهران دانش و فناوری لازم برای تسلیح برنامه هستهای خود را بهدست آورد اما به دلایل سیاسی از عبور از خط قرمز خودداری کرد. این راهبردِ آستانهای مدتی موفق بود. آمریکا و اسرائیل با خرابکاری و ترورهای هدفمند کوشیدند روند را کند کنند، اما هیچیک بهطور علنی به تأسیسات هستهای ایران حمله نکردند. با امضای برجام در ۲۰۱۵ بهنظر میرسید قمار ایران جواب داده است: رفع تحریمها در ازای محدودیتهای برنامه هستهای.
اما پس از جنگ ۱۲ روزه، این استراتژی فروپاشید. حملات هوایی آمریکا و اسرائیل خسارت بزرگی به تأسیسات نطنز، فردو و اصفهان زد و ساختار رهبری نظامی ایران را فلج کرد. تهران اشتباه محاسبه کرد و نپنداشت واشنگتن نه تنها حملات اسرائیل را پشتیبانی، بلکه خود در آنها مشارکت کند. اکنون ایران در برابر تهدید حمله سرزمینی و تغییر رژیم آسیبپذیر است، بمب در دسترس نیست و موضع مذاکرهاش در برابر غرب ضعیفتر از همیشه است.
این شکست، راهبرد کرهشمالی را تأیید میکند. برخلاف تهران، پیونگیانگ از تأخیر در تسلیح اجتناب کرد، با گامهای پیوسته به سمت بمب پیش رفت و از دیپلماسی بیشتر برای آزمودن اراده آمریکا و خرید زمان استفاده نمود. وقتی دیپلماسی شکست خورد، کرهشمالی برنامهاش را بهسرعت جلو برد تا در مذاکرات بعدی از موضع قدرت وارد شود. امروز کیم جونگاون با یکی از متنوعترین و سریعترین زرادخانههای هستهای در جهان، و با پشتوانه چین و روسیه، نمونهای است از آنچه ایران میتوانست باشد. برای دولتهای در حال اشاعه، درس روشن است: بمب را به تأخیر نیندازید، فرض کنید قدرتهای بزرگ حمله خواهند کرد، و به دیپلماسی اعتماد نکنید. به بیان دیگر: مثل کیم باشید، نه مثل خامنهای.
فرصت از دسترفته
از دهه ۱۹۷۰ ایران جاهطلبی و توان لازم برای گسترش برنامه هستهای با مقاصد نظامی را داشت. برنامه در زمان محمدرضا شاه آغاز شده بود و ایران در ۱۹۷۰ به معاهده عدم اشاعه (NPT) پیوست. در جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی بهطور مخفی فناوریهای حساستر از جمله غنیسازی اورانیوم را دنبال کرد. در ۱۹۸۹، «طرح آماد» برای نقشهراه تسلیحاتی تدوین شد.
اما ایران هرگز از آستانه گذر نکرد. نه به دلایل فنی، بلکه سیاسی. پس از افشای فعالیتهای مخفی در اوایل قرن بیستویکم، تهران طرح آماد را کنار گذاشت و ترجیح داد از بمب صرفنظر کند تا در ازای آن امتیازات اقتصادی و دیپلماتیک بگیرد. ایران هزینههای سنگینی کرد اما توان فنی و زیرساخت صنعتی را حفظ نمود. این راهبرد آستانهای سه هدف ژئوپلیتیکی داشت: امکان ساخت بمب در صورت تهدید وجودی، بازدارندگی در برابر حمله با ایجاد تردید درباره نزدیکی به بمب، و اهرم فشار برای رفع تحریمها.
برای نزدیک به دو دهه پس از توقف طرح آماد، ایران داوطلبانه از تسلیح فاصله گرفت، هرچند دانشمندانش حتی به زرادخانهای پنجتایی میاندیشیدند. رهبران سیاسی میان تسلیح کامل و معامله برای منافع اقتصادی مردد بودند. آنها باور داشتند ماندن در آستانه برای بازدارندگی کافی است. برجام این تصور را تقویت کرد.
اما این توافق برای دولتهای آینده آمریکا الزامآور نبود. دولت ترامپ در ۲۰۱۸ خارج شد. پس از آن، ایران ذخایر اورانیوم غنیشده انباشته کرد تا هم اهرم فشار داشته باشد و هم بیمهای در برابر ترامپ و اسرائیل. ترور قاسم سلیمانی در ۲۰۲۰ این نگرانیها را تشدید کرد.
در دوران بایدن مذاکرات بینتیجه بود. پس از حمله ۷ اکتبر حماس، اقدامات تهاجمی اسرائیل شدت گرفت و ایران به آستانه غنیسازی لازم برای بمب نزدیک شد. با بازگشت ترامپ در ۲۰۲۵، حمله آمریکا و اسرائیل واقعیت یافت و نقص استراتژی آستانهای آشکار شد. اگر ایران در ۲۰۰۳ از آستانه عبور کرده بود، شاید آمریکا هرگز بهطور مستقیم حمله نمیکرد.
ستاره شمالی
کرهشمالی در دهه ۱۹۶۰ و تحت تهدید کرهجنوبیِ مسلح به آمریکا، برنامه انرژی هستهای آغاز کرد و به دنبال حمایت شوروی و چین برای تسلیح رفت. در دهه ۱۹۹۰ با آژانس بینالمللی انرژی اتمی درگیر شد و آمریکا حتی در ۱۹۹۳ طرح حمله به راکتور یونگبیون را آماده کرد. اما دولت کلینتون از بیم جنگ گسترده عقب نشست و به توافق ۱۹۹۴ (چارچوب توافقشده) تن داد: توقف برخی فعالیتها در برابر کمک انرژی و راکتورهای غیرقابل استفاده برای سلاح.
پیونگیانگ این توافق و همه توافقهای بعدی را بهعنوان تاکتیک وقتکشی دید. رهبران خاندان کیم اولویت را به برنامه تسلیحاتی دادند. برخلاف ایران، آنها علاقهای به معامله جدی برای رفع تحریمها پیش از داشتن بمب نشان ندادند. هرگاه فعالیتهای مخفی افشا میشد، کرهشمالی با آزمایش موشکی یا تحریکات دیگر فشار را بالا میبرد. وقتی تهدید حمله جدی میشد، به دیپلماسی روی میآورد و قول توقف میداد، اما در عمل برنامه را پیش میبرد.
امروز کیم جونگاون یکی از سریعترین زرادخانههای هستهای جهان را در اختیار دارد، با گزینههای متنوع برای حمله به کرهجنوبی، ژاپن و حتی آمریکا. در مقابل، ایران با برنامه ویرانشده و رژیم شکنندهاش هزینه نداشتن «بیمه هستهای» را پرداخته است.
رفتن به زیرزمین
تجربه ایران نشان داد که راهبرد آستانهای نه تنها بازدارندگی ندارد، بلکه ممکن است دشمنان را برای حمله پیشدستانه تحریک کند. «توانمندی نهفته» (latency) بازدارندگی بمب واقعی را ندارد. ایران با آشکار بودن برنامهاش هدفی آماده بود.
اسرائیل این فرصت را در ژوئن دید و استفاده کرد. درس برای دیگران روشن است: نمایش برنامه هستهای بدون داشتن بمب بازدارنده ریسک بالایی دارد. آیندهنگران، مانند عربستان، لهستان، اوکراین یا امارات، احتمالاً هم سریعتر و هم پنهانتر از ایران حرکت خواهند کرد.
نمونه سوریه گویاتر است. دمشق در اوایل دهه ۲۰۰۰ مخفیانه رآکتوری شبیه یونگبیون ساخت. اسرائیل در ۲۰۰۷ آن را بمباران کرد، اما سوریه تا آن زمان توانسته بود برنامهاش را پنهان نگاه دارد. این نشان داد که حتی در برابر نظارت شدید غرب، یک برنامه مخفی میتواند تا حد زیادی پیشرفت کند. آیندهنگران احتمالاً بیشتر به این مدل نگاه خواهند کرد تا مدل آشکار ایران.
آخرین پیشنهاد
جنگ ۱۲ روزه پیامد دیگری هم دارد: دیپلماسی با قدرتهای هستهای بالقوه در آینده دشوارتر میشود. در ایران، تندروها اکنون دست بالا را دارند و میتوانند آمریکا و اسرائیل را غیرقابل اعتماد جلوه دهند. مشکل «تعهد» (commitment problem) میان واشنگتن و تهران عمیقتر میشود؛ هیچیک به دیگری اعتماد ندارد.
خامنهای از جنگ بیرون آمد بیاعتماد به آمریکا و گروه ۱+۵. او شاید اکنون باور کند تنها بیمه واقعی، بمب هستهای است. مجلس نیز خروج از NPT را بررسی میکند، همان کاری که کرهشمالی دو دهه پیش انجام داد.
آمریکا هنوز میتواند با حفظ بازدارندگی گسترده و تقویت سیاستهای سنتی عدم اشاعه، دیگران را منصرف کند. هزینههای دنبال کردن بمب باید شفافسازی شود: قطع کمکهای نظامی، تحریم، و تهدید اقدام نظامی.
اما اقدام نظامی واشنگتن علیه ایران بهجای کاهش اشاعه، شاید سرعت و شدت آن را بیشتر کرده باشد. برای اشاعهکنندگان آینده، تکیه بر توافقی مانند برجام ۲۰۱۵ قمار پرخطری است. کرهشمالی سالها پیش به این نتیجه رسید. ایران نیز اکنون همین مسیر را میبیند.
با وجود ضربه سخت، ایران همچنان دانش، مواد و تجربه کافی دارد. اگر بار دیگر فرصت بیابد، شاید این بار راه کرهشمالی را برود و تا رسیدن به بمب دست نکشد.