نگاهی کوتاه به اقتصاد ریکاردویی

96
2

در سال ۱۷۷۶، دیوید هیوم درگذشت، و ژاک تورگو و مارکی دو کُندُرسه از سمت‌های دولتی خود کنار رفتند. اما همان سال، انقلابی فکری که آنان در شکل‌گیری‌اش نقش داشتند ــ عصر روشنگری ــ آغاز به بار دادن اصلی‌ترین ثمرات خود کرد. آن سال، سال رساله‌های بزرگ بود: آدام اسمیت «ثروت ملل» خود را منتشر کرد، آبای کُندیاک «تجارت و حکومت» را نوشت، جرمی بنتام «پاره‌هایی در باب حکومت» را عرضه کرد و تام پین «رساله عقل سلیم» را منتشر نمود. اما رویداد بزرگ ۱۷۷۶ آمریکا بود. سیاست‌های اقتصادی مرکانتیلیستی دولت بریتانیا منجر به شورش شد و اکنون مستعمره‌نشینان حکومتی جمهوری‌خواه و بومی تأسیس کردند که کم‌وبیش به لسه‌فر و تجارت آزاد متعهد بود.

قضیه از این قرار بود که حکومت بریتانیا تصور می‌کرد می‌تواند هرچقدر بخواهد علیه مستعمره‌نشین‌های آمریکایی فشار بیاورد و آنها هرگز نمی‌توانند با یکدیگر متحد شوند. اما این تصور اشتباه بود و در نهایت سیاست‌های مالیاتی بریتانیا منجر به شورش‌های متعدد آمریکایی‌ها شد.

اما بجز آمریکا در نقاط دیگر جهان نیز رویدادهای بزرگ‌تری در راه بود. تا سال ۱۷۸۹، دولت فرانسه ورشکسته شد. نمایندگان بورژوازی مجلس ملی خود را تشکیل دادند، «اعلامیه حقوق بشر» را مطرح کردند و خود را حاکمان عالی فرانسه دانستند. نظام سلطنت مطلقه و امتیازات اشرافی و روحانی لغو شد. در یک میدان پاریسی در سال ۱۷۹۳، شاه لوئی شانزدهم به دست مردم خود سر بریده شد، در حالی‌که در همسایگی‌اش، در آلمان، مسیحیت وارد مرحله جدیدی می‌شد که به دست کانت رقم خورده بود. و اگر حتی یک درصد کسی در اروپا این رخدادها را از دست داده بود، ارتش‌ ناپلئون به‌زودی جلوی در خانه‌اش تمام نتایج این تحولات را نشان می‌داد.

با غلتیدن اروپا به عصر ترور، نغمه‌های لطیف و خوش‌بینانه روشنگری فرو نشست و خروش پرهیاهوی رمانتیسم به صحنه آمد. «قرن کهنه با طوفان پایان می‌گیرد و قرن نو با قتل آغاز می‌شود…»؛ چنین زمزمه کرد شاعر آلمانی، فریدریش شیلر.

طوفان انقلاب صنعتی

در همان حال، طوفانی دیگر در زیرپا در حال شکل‌گیری بود؛ بسیار شگفت‌آورتر و ویرانگرتر از روزهای پرمشغله گیوتین یا سرنیزه‌های بناپارت. این طوفان بی‌خبر آمد، بر پشت آوارگانی که از روستاهای انگلیس سرازیر می‌شدند. چند صنعتگر مبتکر راهی بهتر برای ساخت چرخ ریسندگی یافته بودند ــ و تمدن دیگر هرگز مانند گذشته نشد. انقلاب صنعتی آغاز شده بود.

انقلاب صنعتی در بریتانیا معمولاً از ۱۷۶۰ تا ۱۸۳۲ تاریخ‌گذاری می‌شود. بازرگانان بریستول و گلاسگو به سرمایه‌داران صنعتی تازه‌به‌دوران‌رسیده بیرمنگام و منچستر بدل شدند. با افزایش «کارخانه‌های تاریک و شیطانی» نساجی در مراتع سرسبز انگلستان، نبردهای تازه‌ای آغاز شد ــ پنبه در برابر غله، سرمایه‌داران در برابر اشراف، بورژوازی در برابر زمین‌داران، صنعت در برابر سنت، ماشین در برابر کارگر، نیکوکاران در برابر کلیسا.

نتیجه نبرد قابل پیش‌بینی بود. «قانون اصلاحات پارلمانی» ۱۸۳۲ بورژوازی را محکم بر مسند قدرت نشاند. طبقات حاکم سنتی که در خانه شکست خورده بودند، بسیاری‌شان به «شرق کانال سوئز» رفتند تا زندگی‌های ممتاز پیشین خود را بازسازی کنند. در ۱۸۳۴ قوانین فقرا اصلاح شد و فقیران روستایی به مرحمت بازار واگذار شدند. دهقانان آواره و رانده‌شده به تدریج به پرولتاریای شهری تیره‌بخت و خشمگین بدل شدند. طبقه کارگرِ خشمگین‌تر شد و هم در کارخانه‌ها غوغا به پا کرد و هم مبارزه‌اش را به میدان‌های خونین و در نهایت به تالارهای پارلمان کشاند.

آدام اسمیت و پیامدهای صنعتی شدن

ایده مرکزی «ثروت ملل» آدام اسمیت (۱۷۷۶) لسه‌فر بود. لسه‌فر یعنی «بگذار بشود» در این رساله فضیلت‌های تقسیم کار، تجارت آزاد و رقابت ترویج شد. فضیلت‌هایی که در عصر روشنگری نوشته شد و به نظر ترانه‌ای مناسب آن دوران بود. اما اسمیت شدت دگرگونی‌های اقتصادی و اجتماعی عصر صنعتی را پیش‌بینی نکرده بود. افزون بر این، کتاب اسمیت آشفته و ناسازگار بود. نیاز به ویرایش جدیدی داشت تا با مقتضیات روز همخوان شود.

در مبارزه برای جانشین پیامبر عصر روشنگری سه نام عمده پدیدار شدند: ژان‌باتیست سی، رابرت مالتوس و دیوید ریکاردو. هر کدام چشم‌انداز متفاوتی برای اقتصاد سیاسی پس از اسمیت داشتند:

  • سِی (۱۸۰۳) خواهان بازگشت به سنت فرانسوی عرضه و تقاضا بود.یعنی هر تولیدکننده‌ای وقتی کالا عرضه می‌کند، قدرت خریدی هم برای کالای دیگر به وجود می‌آورد.
  • مالتوس (۱۷۹۸، ۱۸۲۰) خواستار افزودن تأکیدی تازه بود، با رویکردی کلان‌تر و پویاتر.
  • ریکاردو در اصول اقتصاد سیاسی و مالیات‌گذاری (۱۸۱۷) رسماً تلاش کرد اسمیت را بازنویسی کند، اما این بار با چارچوبی منسجم و دقیق.

از میان این سه، ریکاردو موفق‌ترین و اثرگذارترین شد. رساله ۱۸۱۷ او اقتصاد را به درجه‌ای بی‌سابقه از ظرافت نظری رساند. نظریه ریکاردو، منسجم‌ترین و صریح‌ترین نظام، به «نظام کلاسیک» بدل شد.

کلاسیک‌ها: سه بنیان‌گذار

ژان‌باتیست سی (1767–1832) در خانواده‌ای لیونی متولد شد که پدرش در بازار ابریشم فعال بود. سی در 1789 منشی کلاویر، بانکدار ژنوی و وزیر دارایی بعدی فرانسه شد. او از کار در بانک بسیار خرسند بود، اما با خواندن ثروت ملل مسیر زندگی‌اش تغییر کرد. سی برای چند سال مجله‌ای تأسیس کرد و در جریان انقلاب فرانسه در صف جمهوری‌خواهان قرار گرفت. او با گروه آیدئولوگ‌ها (destutt de Tracy، Cabanis، Garat، Volney) نشست و برخاست داشت و همین او را به اقتصاد کشاند. کتاب بزرگ او، رساله‌ای در باب اقتصاد سیاسی (1803)، نام او را جاودانه کرد. بعدها در کارخانه پنبه‌ریسی‌اش کار کرد و در 1814 نماینده مجلس شد.

سی، با تکیه بر سنت کندیاک و تورگو، مدافع پرشور آزادی اقتصادی و تجارت آزاد بود. او همچنین به خاطر «قانون بازارها» مشهور است: «عرضه، تقاضای خود را می‌آفریند.» او با این گزاره می‌خواست بگوید رکود عمومی ناشی از کمبود تقاضا ممکن نیست؛ هر تولیدی، خودبه‌خود، تقاضایی معادل می‌آفریند. این گزاره بعدها، توسط ریکاردو پذیرفته شد و تا زمان کینز همچون حقیقتی مقدس بر اقتصاد کلاسیک حاکم بود.


توماس رابرت مالتوس (1766–1834) فرزند یک زمین‌دار کوچک انگلیسی بود که در کمبریج درس خواند و به مقام کشیشی رسید. کتاب بزرگ او، رساله‌ای درباره اصل جمعیت (1798)، که در 1803 ویرایش شد، استدلال می‌کرد که جمعیت تمایل دارد سریع‌تر از وسایل معاش رشد کند و این امر همواره فشار معیشتی بر فقرا وارد می‌کند. به‌زعم او، تنها کنترل‌های اخلاقی یا بلایا می‌توانند رشد جمعیت را مهار کنند.

در آثار بعدی‌اش، به‌ویژه اصول اقتصاد سیاسی (1820)، مالتوس از نقش «مصرف ناکارآمد» اشراف و روحانیون دفاع کرد و آن را ضرورتی برای جذب مازاد تولید دانست ــ اندیشه‌ای که او را در تقابل با ریکاردو و هم‌صف با سوسیالیست‌های بعدی قرار داد. او بر خلاف سی و ریکاردو، احتمال «تقاضای ناکافی» و رکود عمومی را واقعی می‌دانست.


دیوید ریکاردو (1772–1823) فرزند یک کارگزار بورس یهودی پرتغالی‌تبار در لندن بود. او در جوانی ثروت ملل را خواند و مفتون آن شد. به سرعت ثروتی کلان در بورس اندوخت و در 42 سالگی بازنشسته شد. او سپس به سیاست و نظریه‌پردازی پرداخت و به یکی از تأثیرگذارترین اقتصاددانان تاریخ بدل شد.

کتاب بزرگ او، اصول اقتصاد سیاسی و مالیات‌گذاری (1817)، اقتصادی منسجم، منظم و «علمی» ارائه داد. او نظریه ارزش ـ کار، نظریه رانت زمین، مزیت نسبی در تجارت بین‌الملل، و تحلیل توزیع میان طبقات را بنیان نهاد. برای ریکاردو، مسئله اساسی اقتصاد «توزیع» بود: چگونه محصول اجتماعی میان کارگران (دستمزد)، سرمایه‌داران (سود) و زمین‌داران (رانت) تقسیم می‌شود.

ریکاردو با روش قیاسی و انتزاعی کار می‌کرد. مدل او ساده اما قاطع بود. همین باعث شد اندیشه‌اش «کلاسیک» شود و تا مدت‌ها اقتصاد را در سلطه خود داشته باشد.


ریکاردو و نظام کلاسیک

رساله‌ی بزرگ ریکاردو در سال ۱۸۱۷، اصول اقتصاد سیاسی و مالیات‌گذاری، سنگ‌بنای اقتصاد کلاسیک شد. او در این کتاب به شکلی صریح و منسجم مجموعه‌ای از قوانین و نظریه‌ها را تدوین کرد که تا چندین دهه چارچوب اصلی علم اقتصاد باقی ماند.

۱. نظریه ارزش-کار
ریکاردو، همچون اسمیت، باور داشت ارزش کالاها در بلندمدت با مقدار کاری که صرف تولیدشان می‌شود تعیین می‌گردد. البته او کوشید نظریه‌ی اسمیت را دقیق‌تر و ریاضی‌تر کند. ارزش کالاها نه تنها به کار مستقیم، بلکه به «کار متجسم‌شده» در ابزار و سرمایه‌ای که در تولید به کار رفته نیز وابسته است.

۲. نظریه رانت زمین
یکی از نوآوری‌های بزرگ ریکاردو تحلیل او از رانت بود. او نشان داد رانت زمین پدیده‌ای طبیعی در اقتصاد رقابتی است: وقتی جمعیت افزایش می‌یابد، زمین‌های کم‌حاصل نیز زیر کشت می‌رود. اما بازده این زمین‌ها کمتر است، بنابراین زمین‌های حاصل‌خیزتر «مازاد»ی تولید می‌کنند که به شکل رانت به جیب زمین‌داران می‌رود. این تحلیل نشان داد رانت زمین هزینه تولید را تعیین نمی‌کند، بلکه برعکس، قیمت محصولات کشاورزی است که میزان رانت را مشخص می‌سازد.

توجه به این نکته مهم است که در اینجا رانت به معنای رهن است نه رانتی که در ذهن خواننده نقش بسته است. زمین‌داران بزرگ زمین‌های خود را به افراد دیگر رانت (یا رهن می‌دادند) تا بر روی آن کشت و کار صورت گیرد و در ازای آن سود دریافت می‌کردند. چیزی که ریکاردو ثابت کرد این بود که رانت زمین وابسته به محصول است نه هزینه تولید تعیین کننده رانت زمین.

۳. نظریه مزیت نسبی
شاید مشهورترین ایده‌ی ریکاردو نظریه‌ی «مزیت نسبی» در تجارت بین‌الملل باشد. او استدلال کرد که حتی اگر کشوری در تولید همه‌ی کالاها کارآمدتر باشد، باز هم تجارت سودمند است، زیرا هر کشور باید در تولید کالاهایی تخصص یابد که در آن‌ها «مزیت نسبی» دارد. این اصل ساده بنیان نظری تجارت آزاد مدرن است.

۴. توزیع میان طبقات
ریکاردو اقتصاد را صحنه‌ی کشمکش میان سه طبقه می‌دید:

  • کارگران، که دستمزدشان در بلندمدت به سطح معاش محدود می‌شود (قانون آهنین دستمزد).
  • سرمایه‌داران، که سودشان موتور اصلی انباشت و رشد است.
  • زمین‌داران، که رانت‌شان پیوسته افزایش می‌یابد و رشد اقتصادی را تهدید می‌کند.

به نظر ریکاردو، سرنوشت اقتصاد سرمایه‌داری این است که با رشد جمعیت و کشاورزی، رانت زمین‌داران افزایش یابد و در نتیجه سهم سود سرمایه‌داران کاهش پیدا کند. این روند در نهایت رشد اقتصادی را خفه کرده و اقتصاد را به وضعیت «ایستایی» می‌کشاند.


میراث ریکاردو

ریکاردو شیوه‌ای تازه برای اقتصاد به ارمغان آورد:

  • روش انتزاعی و قیاسی: او فرض‌های ساده و گاه غیرواقعی اتخاذ می‌کرد، اما از آن‌ها نتایجی منطقی و دقیق می‌گرفت.
  • تحلیل توزیع: مسئله اصلی علم اقتصاد برای او چگونگی تقسیم محصول میان طبقات بود.
  • ابزارهای تحلیلی: مفاهیمی مثل رانت، مزیت نسبی، و نظریه ارزش-کار، ابزارهای اصلی اقتصاد کلاسیک شدند.

او اگرچه تنها ۵۱ سال زیست، اما نفوذش چنان بود که تا نیمه‌ی قرن نوزدهم، اقتصاددانان یا «ریکاردویی» بودند یا ناگزیر با ریکاردو در جدال.


واکنش‌ها و نقدها به ریکاردو

پس از انتشار اصول، اندیشه‌های ریکاردو به‌سرعت بدل به معیار سنجش همه مباحث اقتصادی شد. هر اقتصاددانی یا باید در چارچوب ریکاردو می‌اندیشید یا علیه او موضع می‌گرفت. سه جریان عمده شکل گرفت: پیروان وفادار، اصلاح‌گران میانه‌رو، و منتقدان تندرو.

۱. پیروان ریکاردو
گروهی از اقتصاددانان انگلیسی که به «ریکاردویی‌ها» مشهور شدند، همچون جیمز میل و جان مک‌کولاک، اندیشه‌های او را با حرارت تبلیغ کردند. آنان کوشیدند آموزه‌های استاد را ساده‌تر و منسجم‌تر سازند و بر سیاست‌های عملی (مثل آزادی تجارت و لغو قوانین غله) تطبیق دهند.

۲. اصلاح‌گران میانه‌رو
اقتصاددانانی چون ناسائو سینیور و جان استوارت میل (پسر جیمز میل) کوشیدند دیدگاه ریکاردو را نرم‌تر کنند. سینیور نظریه ارزش-کار را رد کرد و بر نقش «خویشتن‌داری» سرمایه‌داران در پس‌انداز و سرمایه‌گذاری تأکید گذاشت. جان استوارت میل، در نیمه قرن نوزدهم، نظام کلاسیک را با مباحث اخلاقی و اجتماعی درآمیخت و به اقتصاد وجهی انسان‌دوستانه‌تر داد.

۳. منتقدان تندرو
در همان حال، بیرون از اردوگاه کلاسیک، جریان‌های تازه‌ای قد برافراشتند:

  • سوسیالیست‌های اوتوپیایی (فوریه، سن-سیمون، اوئن) که نظام سرمایه‌داری را ناعادلانه می‌دانستند.
  • کارل مارکس، که با بهره‌گیری از نظریه ارزش-کار ریکاردو، آن را به سلاحی علیه سرمایه‌داری بدل کرد.

اقتصاد کلاسیک و سیاست آزادسازی

مهم‌ترین عرصه‌ی نبرد سیاسی ریکاردویی‌ها موضوع «قوانین غله» (Corn Laws) بود. این قوانین، تعرفه‌های بالایی بر واردات غلات وضع می‌کرد تا منافع زمین‌داران انگلیسی حفظ شود. ریکاردویی‌ها استدلال می‌کردند این قوانین به ضرر صنعت و کارگران است، زیرا قیمت نان را بالا می‌برد و سود سرمایه‌داران را کاهش می‌دهد. پس از مبارزات طولانی، سرانجام در ۱۸۴۶ قوانین غله لغو شد ــ پیروزی بزرگ برای ایده‌ی تجارت آزاد و نقطه اوج نفوذ اقتصاد کلاسیک.


غروب نظام کلاسیک

با این حال، نظام کلاسیک به‌تدریج شکاف برداشت:

  • پیش‌بینی ریکاردو درباره سقوط سودها و رکود پایدار، در عمل تحقق نیافت؛ انقلاب صنعتی همچنان موتور رشد بود.
  • نظریه ارزش-کار در توضیح قیمت‌ها ناکافی جلوه کرد.
  • مسئله «بیکاری عمومی» که ریکاردویی‌ها انکار می‌کردند، بارها رخ داد.

از نیمه‌ی قرن نوزدهم به بعد، اقتصاددانانی چون ویلیام استنلی جوونس، کارل منگر و لئون والراس با «انقلاب نئوکلاسیک» وارد میدان شدند و نظریه‌ی مطلوبیت نهایی را جانشین نظریه ارزش-کار کردند. با این تحول، دوران اقتصاد کلاسیک به پایان رسید.

عضویت در خبرنامه !

Ahmad Sobhani
نوشته شده توسط

Ahmad Sobhani

فینسوف کیه؟
احمد سبحانی هستم، فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی شیمی از دانشگاه فردوسی و ارشد MBA از دانشکده علوم اقتصادی تهران و خرده دستی هم به قلم دارم.
اینجا تجربیات و دانسته‌هام رو در زمینه‌های مختلف از فلسفه و اقتصاد تا سیاست و جامعه با شما به اشتراک میذارم. همینطور کتاب‌هایی که خوندم و فیلم‌هایی که دیدم رو با هم بررسی می‌کنیم.
گاهی هم داستان می‌نویسم که خوشحال میشم بخونید و در موردشون نظر بدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 دیدگاه برای “نگاهی کوتاه به اقتصاد ریکاردویی

  1. […] نگاهی کوتاه به اقتصاد ریکاردویی […]

advanced-floating-content-close-btn