رمان «ناگهان هوس» (Swift as Desire) یکی از آثار کمتر شناختهشده لائورا اسکیول، نویسنده مکزیکی، است که بسیاری او را با شاهکار «مثل آب برای شکلات» میشناسند. هرچند این کتاب شهرت جهانی آن اثر را ندارد، اما مجموعهای از مضامین عاطفی، روایت شخصی و عناصر جادویی را در قالب داستانی خانوادگی و احساسی ارائه میکند که برای بسیاری از خوانندگان تجربهای تکاندهنده بوده است.
خلاصهای از داستان
در مرکز روایت، شخصیت خوبیلو قرار دارد؛ مردی با استعداد خارقالعاده در فهمیدن احساسات و نیتهای پنهان مردم. او که در خانوادهای با ریشههای متنوع فرهنگی (بومی و اسپانیایی) به دنیا آمده، از کودکی توانایی عجیبی در «ترجمه روح» آدمها دارد. این ویژگی بعدها او را به یک تلگرافچی ممتاز تبدیل میکند؛ جایی که سرعت پیامها، دقت واژهها و شکاف میان قصد و بیان، همه به بخشی از زندگیاش تبدیل میشوند.
اما اسکیول برخلاف انتظاری که با شروع رمان میسازد، مسیر متفاوتی در پیش میگیرد:
داستان بیش از آنکه درباره ماجراجوییهای خوبیلو باشد، به رابطه عشقآلود اما شکننده او با لوچا و فروپاشی تدریجی این پیوند میپردازد. بخش مهمی از روایت نیز از نگاه دختر آنها نقل میشود که هنگام احتضار پدر، رابطه والدین خود را بازخوانی میکند.
موضوع اصلی: عشق بهمثابه یک مهارت، نه احساس
با این که در کتاب مضامین متعددی عنوان شده بود اما مهمترین مضمونی که اسکیول در این کتاب میخواهد به ما نشان دهد، عشق است اما نگاهی تازه به عشق.
اسکیول عشق را نه یک احساس مبهم، بلکه یک رفتار میداند: لمس، توجه، مراقبت، حضور.
رمان نشان میدهد که چگونه سوءتفاهم، فاصله، غرور و نبودِ گفتوگوی درست، حتی میان دو عاشق پرشور، میتواند عشق را فرسوده کند.
روایت غیرخطی و چالشهای ساختاری
کتاب اگرچه کتاب بسیار جالب و خوشخوانی بود، اما مشکلات بسیار زیادی نیز داشت که در ادامه به بخشی از آنها اشاره میکنم.
۱. ترکیب رئالیسم جادویی با روایت شخصی همیشه هماهنگ نیست
رمان تلاش میکند تا دو مسیر را طی کند. مسیر اول داستانی با حال و هوای اسطورهای و عناصر جادویی و دیگری نوعی زندگینامه که کاملا زمینی و خانوادگی است.
مشکل رمان این است که نویسنده نمیتواند این دو مسیر را با یکدیگر به طور مناسب و هماهنگ پیگیری کند. به همین خاطر گاهی تصور میشود که در حال مطالعه دو موضوع کاملا متفاوت هستیم.
۲. پرشهای زمانی متعدد
غیرخطی بودن روایت برای بسیاری جذاب است، اما این ساختار باعث دور شدن خواننده از جریان اصلی داستان میشود.
روایت دائم بین گذشته و حال در رفتوآمد است و این برای مخاطب نتیجهای نامتناسب با محتوای احساسی کتاب دارد. گاهی حتی روایت از سوم شخص به اول شخص پرش میکند که بسیار ناشیگرانه است.
۳. شخصیت منفی «کارتونی»
شخصیت منفی داستان هرگز از یک تیپ فراتر نمیرود. آنقدر این شخصیت سیاه تصویر شده است که گویی تنها کارکردش صرفا شخصیت منفی بودن است.
تمرکز بر خانواده، پدر و دختر
بخش مهمی از زیبایی رمان از نگاه دختر خوبیلو شکل میگیرد. او روایتی است میان پرستاری از پدر محتضر و تلاش برای درک عشق والدینش.
این قسمتها رنگی خودزندگینامهای دارند و و خواننده را عمیقاً تحت تأثیر رابطه پدر–دختری قرار میدهند. میتوان گفت نقطه قوت داستان همین مضمون است.
جذابیتهای فرهنگی و تاریخی
یکی از ویژگیهای ماندگار رمان، حضور پررنگ فرهنگ مکزیک است:
از اشارهها به تمدنهای مایا و آزتک گرفته تا نقش تکنولوژی تلگراف در دوران مدرنشدن جامعه. این جزئیات نهفقط زمینه تاریخی میسازند، بلکه احساسی از دلتنگی و گذر زمان نیز به همراه دارند؛ مخصوصاً وقتی کتاب نشان میدهد چگونه یک مهارت محترم و دقیق مثل تلگراف با تغییر تکنولوژی به حاشیه رانده میشود.
اما نویسنده نمیتواند از این پتانسیل استفاده کند. به شخصه علاقه داشتم که نقش تفاوت فرهنگی بسیار پررنگتر باشد. اما نویسنده تنها در حد اشارهای از آن گذشته بود.
نتیجهگیری
«ناگهان هوس» ترکیبی از رئالیسم جادویی، خاطرهنویسی و رمان عاشقانه است. کتابی درباره زبان، عشق و شکست ارتباط. هرچند ساختار روایی همیشه یکدست نیست، اما احساسات صادقانه، نگاه فرهنگی غنی و تأملات فلسفی درباره رابطهها باعث شده این رمان برای من به شخصه تجربهای بهیادماندنی باشد.



چند روزه خوندیش؟
تقریبا دو سه روزه