باز هم فوئنتس و باز هم قلم مسخ کننده او. بعد از خواندن پنج شش کتاب از فوئنتس، هنوز به قلمش عادت نکردم و فکر نمیکنم تا ابد هم عادت کنم. اما با آن کنار آمده ام. تشبیهات عجیب و غریب. ذهنیت آشفته. تغییرات ناگهانی در سیر روایی داستان. اگر این داستان از کسی جز فوئنتس بود، اصلا نمیخواندم. اما چه کنم که نمیتوانم از فوئنتس دل بکنم.
داستان در مورد آرتیمیو کروز نامی است که یک افسر جنگ در جنگهای انقلابی مکزیک است. کسی که در طرف انقلابیون میجنگد اما در گیر و دار زندگی به همان بلایی دچار میشود که تمام آرمانگرایان به آن دچار میشوند. استحاله.
با خواهر دوستش ازدواج میکند. خواهری که هم از پدرش ثروت سرشاری به ارث برده و هم کینه آرتیمیو را دارد. دختر فکر میکند آرتیمیو باعث مرگ برادرش شده است.
با ثروت پدر زن، نفوذ سیاسی و سپس رسانهای پیدا میکند و حالا میخواهد بمیرد. یاد گذشته میافتد. یاد زنی که زمانی دوست داشت.
چیز زیادی در مورد کتاب ندارم که بگویم. فقط برای خواندن بهتر کتاب اگر یک درصد تمایلی به خواندن داشتید. توجه کنید که هروقت از ضمیر تو استفاده میشود. منظور آرتیمیو کروز پس از مرگ است. هرگاه از من استفاده میشود. آرتیمیو کروز در زمان حال مد نظر است و هر وقت از او استفاده میشود منظور آرتیمیو کروز در گذشته است.