این کتاب یک ضدآرمان شهر رو تصویر میکنه که کمونیسم پیروز شده و بر کل جهان تسلط پیدا کرده و جهان به سه کشور بزرگ تقسیم شده اوشینیا، اوراسیا، ایستیشیا. این سه تا کشور هر کدوم یک نوع کمونیسم رو قبول دارن و مدام در حال جنگن اما هیچکدوم اونقدر قدرتمند نیست که بتونه اون یکی دیگه رو شکست بده.
در این دنیای جدید همه چیز تغییر کرده و حتی کلمات معنای متفاوتی پیدا کردن. مثلا وزارت عشق برای ترویج نفرت ایجاد شده، وزارت فراوانی برای خشکسالی، وزارت حقیقت برای ترویج دروغ و…
توی این دنیای جدید هیچکس از دست پلیس فکر در امان نیست. همه جا دوربین های محافظتی کار گذاشته شده حتی توی خونه ها هم دستگاه هایی مثل تلویزیون هست به نام تلسکرین که فرقشون با تلویزیون اینه که فقط شما اونها رو نمیبینید بلکه از اون طرف هم مسئولین حزب شما رو میبینن.
به طور خلاصه اورول جهانی تیره و تار رو تصویر میکنه که هیچ حریم خصوصی وجود نداره هیچ کودک سیری وجود نداره و هیچ امیدی به اینده ی بهتر وجود نداره. افراد از کودکی تحت تاثیر شست و شوی مغزی قرار میگیرن و هرچیزی رو که حزب یا برادر بزرگتر بهشون بگه قبول میکنن. اگه حزب بگه برادر بزرگ هواپیما رو اختراع کرده باور میکنن چون نمیدونن پیش از وجود برادر بزرگ و حتی حزب هواپیما وجود داشته و هیچ اطلاعاتی مبنی بر این قضیه که برادر بزرگ اینکار رو نکرده وجود نداره چون اساسا همه ی اطلاعات نابود شدن.
داستان کلی در مورد شخصیتی به اسم وینستون هست که کارش جعل حقیقته. اما به یکباره به خودش میاد و فکر میکنه نکنه زمانی در تاریخ بوده که همه چیز اینطوری که الان هست نبوده باشه. وینستون بچگیاشو یادش میاد که همه چیز متفاوت بوده اما چیز زیادی نمیتونه به خاطر بیاره. به هرحال وینستون قدم به راه پرخطری میذاره که معمولا انتهای اون یا مرگه یا اردوگاه کار اجباری که فرق چندانی با مرگ نداره. خوب دیگه بقیه اش رو خودتون بخونید.
اما چند نکته در مورد کتاب: خیلیا به خاطر این کتاب گفتن اورول ضد کمونیست بوده و حتی بعضی افرادی که علاقه به تئوری توطئه دارن گفتن که از جاسوس های سیا بوده. البته اورول نویسنده ی کتاب نیست و کتاب هاشم بجز همین کتاب که اتفاقا توسط جریان رسانه ای غربی مطرح شده چندان چنگی به دل نمیزنه اما معمولا اورول رو به عنوان یک رونامه نگار میشناسن. کتاب زنده باد کاتالونیا که مجموعه مقالاتی هست که ایشون در جریان انقلاب انارشیستی اسپانیا نوشته یکی از معدود شواهد به جا مانده از این انقلاب هست چرا که اکثر این آثار توسط فاشیست های تحت حمایت آمریکا و انگلیس نابود شدن.
کتاب زنده باد کاتولونیا به خوبی نشان میده که ایشون چه دیدگاهی نسبت به سوسیالیسم داره همچنین در کتاب روزهای برمه ایشون به شدت به نظام استعماری انگلیس میتازه و البته مضرات این نظام رو در کشورهای هدف گوشزد میکنه.
اورول مشخصا طرفدار افراد مستضعف بوده. در این کتاب هم اشاره میکنه که سوسیالیسمی که در دنیا وجود داره سوسیالیسم واقعی نیست. (در بخش مربوط به نظرات امانوئل گلدشتاین این موضوع رو مطرح میکنه. اسم امانوئل گلدشتاین احتمالا برگرفته از اسم اما گولدمن نظریه پرداز جناح چپ اصیل بوده که اتفاقا مخالف نظام استالینیستی شوروی بود) همچنین در کتاب های دیگه ی ایشون مثل “گل عبایی را در اهتزاز نگه دار که در ایران تسلیم ترجمه شده” و “آس و پاس ها در پاریس و لندن” همچنین “دختر کشیش” این استضعاف رو به خوبی به نمایش گذاشته حتی گفته میشه زمانی خودش بین این اس و پاس ها زندگی کرده تا بهتر حالشون رو درک کنه.
در آخر هم یک جمله از کتاب که خیلی دوستش داشتم رو میذارم: