کتاب قصهها از غسان کنفانی، نویسنده شهیر فلسطینی هست. کنفانی رو معمولا با شعرهای حماسیش میشناسن و خوب احتمالا همه ما که با ماجرای فلسطین آشنا هستیم ماجرای ترورش رو شنیدیم.
این کتاب شامل چند داستان کوتاهه که اکثرش در مورد مقاومت هست و بعضیهاش در مورد زندگی و مرگ.
این کتاب برام خیلی جالب بود چون تا اون زمان ایدهای در مورد اشغال نداشتم. فکر میکردم اشغال یعنی اینکه جنگی شکل میگیره و جبههای و جنگی و… اما انگار قضیه خیلی متفاوته. ما توی این کتاب با مردمی مواجه هستیم که زندگی خودشون رو میکنن. اما هر زمان که بتونن به جبهه میرن و ضربهای به دشمن میزنن.
هیچ رهبری متمرکزی برای جنگهای چریکی وجود نداره. حملهها به دشمن هیچ نتیجهای نداره. به قول یکی از شخصیتها جنگ عشایری همینطوریه هیچکس نمیدونه کی شروع میشه، کی تموم میشه و به کجا میرسه.
با این حال همه چیز در مورد اشغال نیست. در واقع موضوعات کمی در مورد اشغاله. اکثر در مورد روابط خانوادگیه، در مورد غیرت ملیه. در مورد مرگه.
داستانهایی که من دوست داشتم «چیزی که از بین نمیرود» بود. داستان در مورد یک مرده که عاشق یک زن مجاهد میشه. زن هم عاشق عمرخیامه و همیشه شعرهاش رو تکرار میکنه. اسرائیلی ها زن رو دستگیر میکنن، بهش تجاوز میکنن و در نهایت هم زن شهید میشه. مرد هم برای یادبوش میاد ایران تا به مزار عمرخیام بره.
داستان بعدی که دوست دارم «اگر اسب بودی» داستان مردیه که پدرش از بچگی بهش میگه اگر اسب بودی میکشتمت. پسر توی کل عمرش دنبال این سواله که چرا پدرش همچین حرفی بهش میزنه.
داستان بعدی «فقط ده متر» داستان در کمی اجتماعیه. در مورد مردیه که مجبوره توی محلههای بدنام شهر زندگی کنه. چون پول کافی برای زندگی توی محلههای خوب رو نداره. اونجا با تمام کثیفیها و پلشتیهای زندگی آشنا میشه. اما نمیتونه چیزی بگه. یا شاید هم نمیخواد.
داستان بعدی لرزنده. که یک داستان سوررئال قشنگه. در موردش چیزی نمیگم. برین بخونین :))
تقریبا تمام داستان هاش خوب بودن حتما بخونید.