سفر روس سفرنامه مسافرت جلال آل احمد به روسیه است. جایی که برای شرکت در کنگره مردمشناسی دعوت میشود. ادبیات کتاب کاملا روزمره نویسی است. به طوری که انگار مستقیما از دفترچه خاطرات کپی شده و این مساله نزدیکی به نویسنده را بیشتر میکند. اما گاهی این سوال پیش می آید که من برای چه دارم این کتاب را میخوانم؟ هدف جلال از نوشتن خاطراتش چه بوده و چه اعتماد به نفسی داشته که این لاطائلات را منتشر کرده است.
من فلان روز به فلان جا رفتم. بهمان روز به بهمان جا رفتم. اسهال شدم بعد یبوست گرفتم. اتاقم سرد بود. خوب به ما چه. چرا وقت ما را میگیری؟ جالب اینکه بسیاری را دیدم که گفته بودند فصول آخر را نخوانده اند.
اما بیایید شما را ببرم به زمانی که کتاب نوشته شده است. زمانی که اطلاعات ما از شوروی تنها به چند نوشته در روزنامهها محدود بود و هیچکس مستقیما از خود شوروی دیدن نکرده بود.
اگرچه در آن زمان به تدریج روشنفکران به شوروی رفته و باز میگشتند اما کلیت جامعه اطلاعات چندانی از روسیه نداشت. در این زمان است که جلال سفرهای خود را آغاز کرده و بیپرده آنچه را که دیده است به نمایش میگذارد.
اما کتاب برای امروز ما نیز حرف هایی برای گفتن دارد. اینکه شوروی آنقدرها هم که گفته میشود پلیسی نبوده است. روسهایی که گوی سبقت را از ما برای مردم نوازی ربوده اند (تعبیر جلال) و بعد از رفتن جلال از او میخواهند که از کشورشان بد ننویسد. نوعی عدم اعتماد به نفس که امروز در کشور خودمان میبینیم.
همینطور مشکلات سیستم دولتی بدون وجود نظارتهای لازم را نشان میدهد. به گفته خود جلال هرچه از مراکز شهرهای بزرگ دور میشویم، امکانات کمتر و خدمات رسانی بدتر میشود. البته این مساله طبیعی است اما در کشورهای کمونیستی سابق بسیار ریشهدارتر است.
در مجموع خواندن این کتاب احتمالا چیز زیادی به خواننده امروز اضافه نمیکند. بهتر است نخوانید. مگر اینکه عاشق قلم جلال باشید که من هستم.