کتاب اصل گرایی در زمره کتابهای موفقیت طبقه بندی میشه اما اصلا شبیه اون کتابها نیست. سعی کرده یکم علمی تر باشه و فلسفه مشخصی هم در نظر گرفته. اینجا خلاصه شو میارم:
فصل دوم اسمش هست انتخاب. یعنی شما باید بین تمام گزینههایی که دارید انتخاب کنید. شما نمیتونید همه کار رو با هم انجام بدید. بنابراین باید مهمترین کار رو انتخاب کنید.
فصل سوم تشخیص هست. تشخیص کار مهم اسونه فقط باید یادتون باشه که هیچ کاری مهم نیست. حالا باید تشخیص بدید بین اون همه کار غیرمهم کدومش مهم تره.
فصل چهارم موازنه هست. شما همیشه با انتخاب کردن یه سری چیزها رو فدا میکنید. باید موازنه بین اون چیزهایی که فدا کردید و اون چیزهایی که به دست آوردید رو برقرار کنید.
فصل پنجم فرار. گاهی لازمه که از دسترس خارج بشید. برید تارک دنیا بشید. حتی خود نویسنده هم برای نوشتن کتاب یه مدت تارک دنیا بوده.
فصل ششم بنگرید هست. باید به دور و بر خودتون نگاه کنید و ببینید واقعا چه چیزهایی مهم هستن. گاهی ممکنه اونقدر اطلاعات روی سر شما باشه که شما متوجه چیزی که واقعا مهم هست نشید. به همین خاطر باید خوب نگاه کنید و مهم ترین چیزها رو انتخاب کنید.
فصل هفتم بازی کنید. بازی از دیرباز وسیله ای برای زنده بودن ما بوده. توی شرکتها از کارمندها میخوان که صرفا کار کنن. از بچه ها میخوایم که فقط درس بخونن یا ساکت یه گوشه بشینن در حالی که بازی کردن میتونه به ما یاد بده که چطور در زمان بحران مدیریت داشته باشیم.
فصل نهم دوباره انتخاب هست. توی این فصل یاد میگیریم که چطور معیارهای سخت گیرانه برای خودمون قرار بدیم تا انتخاب کردن ساده تر بشه.
فصل دهم روشنگری هست. باید ایده شما برای پیشرفت شرکت یا پیشرفت شخصی مشخص باشه. نه مثل بیانیه های سیاسی و کسب و کارها کلی. باید تهییج کننده باشه، مشخص باشه و دارای عدد و رقم باشه. مثلا اگر میخواید برای ورزش کردن برنامه بریزید. میتونید بگید هرروز یک کیلومتر پیاده روی به سمت محل کار یا به سمت مدرسه یا هرچی.
فصل یازدهم شهامت. باید یاد بگیرید که «نه» بگید. اگر قراره کارهای مهم رو انتخاب کنید باید به کارهای غیرمهم. هرچقدر هم به نفعتون باشه نه بگید. ممکنه یک پیشنهاد شغلی عالی نصیبتون شده اما در جهت خواست شما نیست. باید نه بگید.
خوب دیگه بقیه کتاب رو برید و بخونید زیاد طولانی شد. کتاب جالبیه مثل بقیه کتاب های موفقیت نیست. ایده های کاربردی داره.