آقای پالیزدار بالاخره بعد از نزدیک به ۲۰ سال که از مسائل مرتبط با او گذشته است، حاضر شد در یک مصاحبه خبری شرکت کند و بخش کوچکی از آنچه که به عنوان دبیر تحقیق و تفحص مجلس به آن دست پیدا کرده بود، افشا کند.
در این مصاحبه ۲ ساعت و نیمه، پالیزدار تنها بخش کوچکی از آنچه رخ داده بود، افشا کرد و قطعا پس از آن زمان و از آن مهمتر قبل از آن زمان بسیاری دیگر از افراد تحت عناوین مختلف فسادهای متعددی کردهاند.
در این نوشته میخواهم بگویم که آنچه پالیزدار افشار کرده است هیچ اهمیتی ندارد، چرا که بخش مهمی از فساد در کشور اساسا به عنوان فساد مطرح نمیشوند. همچنین میخواهم بگویم که چرا فکر میکنم آقای پالیزدار انسان با شرافتی هستند اما بسیار سادهلوحاند.
اما قبل از هرچیز اجازه دهید بررسی کنیم که فساد چیست؟ فساد به معنای کسب مال از طریق نامشروع و غیرقانونی است. یعنی اگر شما برخلاف قانون از امکانات دولتی استفاده کنید تا برای خانواده خود خانه یا ویلایی کسب کنید، فاسد هستید. همینطور اگر مشخص شود در جریان پروندهای یکی از اعضای دولتی پولی دریافت کرده است، فساد رخ داده و باید پیگیری شود.
همینطور فرض کنید که یکی از اعضای شورای شهر بداند که قرار است از منطقه ای بزرگراه کشیده شود و زودتر از بقیه اقدام به خرید زمینهای آن منطقه کند. یا زمینهایی زراعی را تبدیل به زمینهای مسکونی کند و بدین ترتیب قیمت زمین را یک شبه چند برابر کند. یا اصلا پول هم نگیرد بلکه تنها به یکی از آشنایان اطلاعاتی در این زمینه بدهد و در ازای آن درخواست کمک کند. (فراموش نکنیم که میتوان با پولشویی نیز فساد را ماست مالی کرد. به عنوان مثال شما نماینده شورای شهر هستید و جادهای را از طرفی میکشید که به نفع دوست شما شود. دوست شما نیز به شرکت شما رفته و در ازای ده میلیون دلار پول، از شرکت شما محصولاتی خریداری میکند. بدین ترتیب پول شسته شده است.)
میبینید که راههای رسیدن به خدا فراوان است. بنابراین آنچه که آقای پالیزدار لو داده است تنها برگی از هزاران دفتر است. در سرمایهداری هیچکس بدون کمک دولت پولدار نمیشود و هیچکس بدون کمک دولت فقیر نمیشود.
زمای برخی از سرمایهدارهای آمریکا که از رکود اقتصادی بعد از ۲۰۰۸ گله داشتند پیش اوباما رفتند و اوباما حرف حسابش این بود که ما خودمان شما را ثروتمند کردیم.
اما چرا میگویم آقای پالیزدار بسیار ساده لوح است؟ ایشان بارها میگوید اگر فلان فرد بیاید اوضاع بهتر میشود. یا اگر فلان فرد ورود کند، فساد رفع میشود.
همینجا به آقای پالیزدار و کسانی که امید به چنین چیزهایی دارند که با تغییر رئیس جمهور یا تغییر مجلس یا هرکس دیگر اوضاع بهتر میشود، بگویم که مساله افراد نیستند. ما از پوپر میدانیم که مساله ساختارها هستند نه افراد. پیامبران هم در ساختار فسادزا حضور داشته باشند باید فساد کنند. به همین خاطر است که پیامبران اولین کاری که میکنند ابتدا ساختار را تغییر میدهند. زمانی یکی از اعضای شورای شهر میگفت که به محض ورود به من یک کارت هدیه چند میلیون تومانی دادند. گفتم چرا؟ در لفافه جواب دادند این را بگیر که بدانیم تو هم مثل مایی.
اما هر نوع ساختار جدید نوع جدیدی از فساد را ایجاد میکند. بسیاری از افرادی که جمهوری اسلامی را با زمان شاه مقایسه میکنند در واقع میگویند چرا به جای حداد عادل به اسدالله علم ندهیم که بخورد؟ مساله آنها صرفا این است که در نهایت به رانت به جیب چه کسی برود.
من در دو پادکست فینسوف یعنی فروپاشی توهم سیاست درست و معمای توزیع قدرت گفتم که اولا سیاست درستی وجود ندارد. هر نوع قانونگذاری درنهایت برنده و بازنده دارد. همچنین در معمای توزیع قدرت گفتم که مساله امروز ایران نه مسائل فرهنگی و نه مسائل اقتصادی است. بلکه تنها مساله، قدرت است.
اما پیش از آنکه مردم درکی از حق تعیین سرنوشت ندارند، حق تعیین سرنوشت معنا ندارد. تا زمانی که امثال آقای پالیزدار تنها به دنبال یک ارباب مهربانتر و فسادستیزتر هستند، توزیع قدرت معنا ندارد. در چنین چارچوبی توزیع قدرت تنها به گستردهتر شدن فساد منجر میشود. اگر امروز تنها چند نفر از افراد رده بالای نظام درگیر فساد هستند، با توزیع قدرت شاهد آن خواهیم بود که حتی یک مسئول جزء در بخش کوچکی از یک روستا نیز فاسد خواهد بود. این شرایط را چگونه میتوان رفع کرد اگر مردم درکی از این نداشته باشند که میتوانند بدون لکنت زبان علیه هرکس اقامه دعوی کنند، اگر مردم درکی از این نداشته باشند که نماینده مجلس مالک جان و مال و ناموس آنها نیست. میتوانند خودشان بدون نیاز به هیچکس دیگر به مبارزه با فساد برخیزند.
بنابراین ابتدا باید این درک را در ایرانیان ایجاد کرد که هیچ فرد الهی وجود ندارد که بیاید و ما را نجات دهد. هرگونه تلاش برای یافتن چنین فردی از پیش شکست خورده است. چون در نهایت سیاست در جهان مدرن به گونهای است که تنها برنده و بازنده وجود دارد.
ثانیا باید این درک ایجاد شود که ساختار سیاسی مدرن به گونهای است که هرکس که در این ساختار قرار بگیرد فاسد خواهد شد. البته باید توجه داشت که فسادی که ما مد نظر داریم با فساد فرادستان متفاوت است. فرادستان هرگز فساد نمیکنند بلکه تمام کارهای آنها قانونی است. چرا که قانون را خود آنها مینویسند. بنابراین تعجب نکنید که چرا کسی مانند پالیزدار که از طرف شخص هاشمی رفسنجانی و توسط مجلس و رئیس مجلس هفتم یعنی آقای حداد عادل مامور به تحقیق و تفحص میشود به زندان میافتد. چرا که قانون توسط خود فرادستان نوشته میشود و آنها هر زمان که نیاز باشد قانون را به نفع خودشان تغییر میدهند یا تفسیر میکنند. پس مساله این نیست که چه کسی در طبقه فرادست قرار بگیرد. مساله این است که ذات وجود یک طبقه فرادست که به مدد قانون ایجاد میشود مشکل ایجاد میکند.
بنابراین مشکل ما وجود این نظام یا آن نظام نیست. بلکه مشکل ذات انحصار در قدرت است. قدرت باید توزیع شود و انحصارها شکسته شود. یکی از انحصارها، انحصار در امر قضاست. چرا باید هر ساله تعداد مشخصی از وکلا بتوانند پایه یک دادگستری کسب کنند؟ هنگامی که چنین انحصاری وجود داشته باشد، مشخص است که انحصار در قدرت ایجاد میشود. داخل قانون بودن تنها مختص افرادی میشود که توانایی استخدام وکیل را دارند. این کار هم با چند پیج اینستاگرامی و چند شوی تلویزیونی به نام اقای وکیل درست بشو نیست. باید انحصار در مقام وکالت شکسته شود تا افراد عادی نیز بتوانند وارد قانون شوند. تا آنها نیز بتوانند از حق خود دفاع کنند و نیازی به پرداخت چند ده میلیون تومان پول نباشند. تا زنی که میخواهد از شوهرش طلاق بگیرد مجبور به تن فروشی به وکیل یا پرداخت بخش مهمی از مهریه خود نباشد. تا فرد روستایی که زمینش را غصب کردهاند بتواند از حقوق خود دفاع کند تا قانون مختص فرادستان نباشد. زمانی عبدالکریم سروش بعد از پیروزی خاتمی ادعا کرد که پیروزی خاتمی دستاورد مهمی نبوده است، چرا که هدف اصلی نظام قضایی است. حق با عبدالکریم سروش بود اما سروش همه چیز را از جنبه حزب خود میدید و نگاهی به کلیت جامعه نداشت. اگر واقعا به دنبال آزادی بود قطعا با پرونده سازی در دولت به دنبال سست کردن نظام قضایی نمیرفت تنها کافی بود که اجازه دهد کل جامعه وارد قانون شوند، به طور ارگانیک میتوانست نظام قضایی را هم به سر خط بیاورد و اینکار تنها با شکستن انحصار در وکالت امکان پذیر بود. اما چرا نه دولت خاتمی و نه هیچ دولت دیگر به شکستن چنین انحصاری تن نمیدهند؟ چون منافع سرشاری در این راه نصیب آنها میشود. چون میخواهند انحصار در قدرت را داشته باشند. عبدالکریم سروش قوه قضاییه را نه برای مردم بلکه برای حزب و گروه و دسته خود میخواست.
مساله بعدی که باید به آن توجه کرد این است که تا زمانی که مردم فعالانه وارد اقتصاد نشوند، توسعه سیاسی رخ نخواهد داد. از این منظر قطعا بیشترین کمک را به دموکراسی نه خاتمی بلکه احمدی نژاد کرد. احمدی نژاد با گسترش بنگاههای خرد اجازه داد که مردم بتوانند بدون نیاز به دولت و بدون وابستگی به دولت بتوانند به درآمد برسند. در حالی که خاتمی به نابودی و سرکوب شدید تعاونیها، اصناف و سندیکاها باقی مانده قدرت مردم پس از تخریب شدید دولت هاشمی، از بین برد.
نکته قابل تامل این است که آقای پالیزدار در مصاحبه میگوید هیچ نکته منفی از آقای هاشمی و آقای خاتمی ندیده است. آقای هاشمی در کتاب خود صراحتا به موارد فساد خود اشاره کرده است. حتی لازم به تحقیق و تفحص نیست. اینکه مهدی هاشمی پسر خود را بدون هیچگونه تخصصی در حالی که تنها ۱۹ سال دارد به سمتی در وزارت نفت میگذارد مصداق واضح و عینی رانت است. شما دنبال نکته منفی هستی؟
راهکار چیست؟
راهکار این است که هرکس در هر شغل و کسب و کاری که هست همین امروز تلفن را برداشته و با تمام زنجیره تامین خود تماس بگیرد و با آنها قرار بگذارد. هستههای کوچکی ایجاد کنید و با هم صنفان خود گروههایی تشکیل دهید و فردی را انتخاب کنید تا به نیابت از شما به سراغ شورای شهر و نماینده مجلس برود. از او بخواهید و او را پاسخگو کنید که به مطالبات شما جواب دهد. اگر به نتیجه نرسیدید، از بین خود فردی را انتخاب کنید و در انتخابات بعدی مجلس یا شورای شهر به مجلس برود و مستقیما خواستههای شما را پیگیری کند. به زودی احزاب به سراغ شما میآیند و مستقیما میتوانید خواستههای خود را حتی به گوش رئیس جمهور برسانید.
دموکراسی به معنای ایجاد نهادهاست و نهادها بدون مسئولیت پذیری تک تک مردم امکان پذیر نیست. فروپاشی اقتصاد در دهه نود منجر به بینواسازی جامعه شد اما حداقل کارکردش این بود که در کله انسان ایرانی فرو کرد که قرار نیست هیچ موجود الهی از آسمان فرود آمده و او را خوشبخت کند. متوجه شد که هرکسی که انتخاب کند در نهایت او را ناامید خواهد کرد چرا که ذات خود قدرت را درک نکرده است. چرا که نفهمیده است مساله بر سر افراد نیست. نفهمیده است دلیل آنکه مشکل اقتصادی دارد این است که قدرت چانهزنی با فرادستان ندارد. به خاطر این است که مردم اتمهای دور افتاده از هم شدهاند. چون متوجه نشده است که اگر در سیاست بازنده است، به خاطر این نیست که برندگان در راس امور هستند به این خاطر است که اگر کسی در راس امور باشد، برنده خواهد شد و حتی بعضا چارهای جز برنده شدن ندارد.
در مجموع آنچه که باید ایرانیان انجام دهند این است که تلاش کنند تا نهادها، اصناف و سندیکاها ایجاد کنند. در این میان قطعا سنگاندازیها زیاد خواهد بود. بسیاری از این اصناف را مانند دهه ۷۰ به جرم ارتباط با آمریکا و اسرائیل سرکوب خواهند کرد. بسیاری از این هستههای کوچک قدرت را در نطفه خفه خواهند کرد. بنابراین باید بسیار هوشیار بود و به نیروهای سرکوبگر فرادستان اجازه نداد که هستههای قدرت را قبل از قدرتگیری نابود کنند. تنها در آن زمان است که میتوان امیدی به بهبود اوضاع اشت.