کتاب شوک آینده نوشته الوین تافلر یکی از بهترین کتابهایی بود که امسال مطالعه کردهام. کتاب ۵۰ سال پیش نوشته شده و پیشبینیهای آمده در کتاب آنقدر دقیق است که گویی این فرد از آینده خبر داشته است. در ادامه برخی از شش بخش و ۲۰ فصل تشکیل شده است که به ترتیب در مورد آنها صحبت میکنم.
بخش اول با عنوان «مرگ تداوم» از سه فصل تشکیل شده است. فصل اول «هشتصدمین دور زندگی»، فصل دوم «جریان پرشتاب تغییر» و فصل سوم «آهنگ زندگی» نام دارد.
در این فصل نویسنده میگوید که تغییرات کند و آهسته که ذات جهان صنعتی و پیشاصنعتی بوده است، رو به مرگ است و در جهان فراصنعتی که حقیقت جهان اینده ماست دیگر هیچ تداومی وجود نخواهد داشت. در واقع در جهان فراصنعتی تغییر کردن به خودی خود ارزشمند است. در کتاب مثالهای خیلی زیاد و اعجاب آوری میزند. به عنوان مثال می؛وید که بسیاری از اروپاییهایی که به آمریکا مهاجرت کردهاند دلیل این کار را آهنگ کند تغییرات در اروپا و سرعت بالای تغییرات در آمریکا عنوان کردهاند. همچنین در گزارشی آمده است کسانی که به زندگی شهری خو کردهاند، نمیتوانند زندگی آهسته روستایی را تحمل کنند و برای جبران این موضوع به مواد مخدر رو میآورند تا احساس سرعت بیشتر در زندگی را تجربه کنند.
در واقع حرف تافلر بسیار درست است. سرعت تغییرات امروز آنقدر زیاد شده است که اگر کسی بخواهد یک اثر هنری خلق کند و از این راه کسب درآمد داشته باشد، نمیتواند به کارکرد مغز خود به تنهایی تکیه داشته باشد و مجبور است با انواع و اقسام مواد مخدر کارکرد مغز را سرعت ببخشد.
بخش دوم با عنوان «ناپایداری» از پنج فصل تشکیل شده است. فصل چهارم «جامعه دورافکن» است. قیمت پایین بسیاری از کالاها که به خاطر جهانی سازی تولید پس از جنگ جهانی اول ایجاد شد، اخلاق مصرفی ساخت که جامعه غربی را به یک جامعه دورافکن تبدیل کرد. امروز حتی معماریها نیز با این منطق مصرف خو گرفته است. در بسیاری از مناطق شهری و غیرشهری درجوامع مصرفی ما شاهد آن هستیم که به راحتی ساختمانها تخریب شده و ساختمانهای دیگر جایگزین آن میشوند. در گذشته تمام ارزش و اعتبار یک کالا، پایداری آن بود. پوتینی که میتوانست سالها دوام آورد و کلیسایی که از چند قرن گذشته تا به امروز ماندگار است اما امروز نه تنها به راحتی میتوان همه چیز را جایگزین کرد بلکه بعضی خانهها را طوری میسازند که پس از چند سال بتوان به راحتی آن را با خانهای به شکل دیگر جایگزین کرد. تافلر میگوید این منطق موقتی به تدریج مفهوم مالکیت را دستخوش تغییر میکند و انقلابی در اجاره ایجاد خواهد کرد. از اجاره خانه و خودرو گرفته تا اجاره لباس و لوازم منزل. البته تافلر میگوید که این نظام استیجاری میتواند در بلند مدت شکاف طبقاتی عظیمی ایجاد کند.
فصل پنجم «خانه بدوشان جدید» است. هنگامی که همه چیز موقتی باشد، چرا خانه نباشد؟ در جامعه فراصنعتی، این افراد هستند که حرفه و توانایی خود را به کسب و کارها اعطا میکنند. یک برنامه نویس فریلنسر را در نظر بگیرید. این برنامه نویس امروز میتواند در هرکجای کشور زندگی کند. حتی میتواند داخل یک ون به دور کشور مسافرت کند و هر زمان که خواست کاری انجام دهد میتواند از طریق یک لپتاپ برنامه مورد نیاز را نوشته و برای کارفرما ارسال کند. همینطور سنت هچ هایک کردن یعنی مفت سواری نیز به تدریج در میان مردم و جوانان قدرت میگیرد و اما از همه مهمتر دیگر مفهوم وطن بی معنی میشود. در جهانی که کار موقتی است، خانه موقتی است و وطن موقتی است، انسانها واقعا به هیچ کجا تعلق ندارند. در ادامه به این موضوع بر میگردم.
فصل ششم «انسان مدولی» است. این منطق موقتی به روابط بین انسانها نیز سرایت خواهد کرد. انسان شهر نشین دیگر رابطه بلندمدت با همسایگان خود برقرار نمیکند. روابط دوستانه کوتاه مدت میشود و همسایگی دیگر معنای خود را از دست میدهد. انسانها اگرچه با افراد بیشتری در طول زندگی خود مواجه میشوند اما زمان وقت گذراندن با هرکدام از این افراد کوتاه و کوتاهتر میشود. در چنین دنیایی توانایی روابط اجتماعی قوی بسیار مهم میشود. مهم است که فرد بتواند به سرعت به دیگران اعتماد کرده و با آنها وارد گفتگو شود تا بتواند به سرعت با شرایط جدید خو پیدا کند. برخلاف دورههای قدیم که افراد همواره با نوعی شک و تردید به تازهواردها نگاه میکردند، در دنیای فراصنعتی باید با آغوش باز پذیرای تغییرات و افراد تازه وارد شد. دیگر زمان زیادی برای جلب اعتماد نیست چرا که ممکن است در اثر این شک و تردید همیشگی، فرصت اشنایی و دوستی با افراد جدید پیش نیاید و فرد تنها بماند.
فصل هفتم «مورد سالاری آینده» است. برخلاف دیوان سالاری یا بروکراسی گذشته، در موردسالاری یا ادهوکراسی ما شاهد سیستمهای موقتی هستیم که برای یک پروژه خاص ایجاد شده و بعد از اتمام پروژه از بین میروند. دیگر ایجاد سازمان برای یک هدف خاص معنا ندارد. سازمانهای آینده صرفا حول یک پروژه ایجاد شده و سپس از بین میروند. تمام سازمانهای کند گذشته که به افراد برای «کاری نکردن» حقوق میدهند معنای خود را از دست خواهند داد. در موردسالاری آینده، افراد باید دقیق بدانند برای چه کار آمدهاند و باید چکار کنند. به عنوان مثال در مورد ارتش. دیگر ارتشهای کلاسیک گذشته کارایی ندارند. در جهان امروز یک مورد سالاری موقتی داریم که افراد از سراسر کشور جذب شده و برای دفع یک خطر بسیج میشوند و پس از دفع خطر موردسالاری از بین رفته و همه به زندگی خود باز میگردند.
فصل هشتم «تصویر متحرک» است. در این فصل که یکی از جذابترین فصلها از نظر من است، در مورد این صحبت میشود که روندها در جهان فراصنعتی چقدر سریع میگذرند. نویسنده از موردی مثال میزند که در سال ۱۹۶۷ ترند شده بود. (بیش از ۵۰ سال پیش) این ترند توییگی بود. دختربچهای از حومه لندن که صورت معصومانه او و موهای بلوندش به سرعت توجه میلیونها نفر در سراسر دنیا را به خود جلب کرده بود. به سرعت لباس، عطر و مدل موی توییگی در سراسر غرب سرمایهداری پخش شد. اما چند سال بعد هیچ اثری از توییگی نبود. این چیزی است که ما امروز هم آن را مشاهده میکنیم. اگر توییگی حداقل چند سال دوام آورد، ترندهای امروز چند روز بیشتر دوام نمیآورند. فست فشنهای جهانی هر ۱۴ روز تغییر میکنند و ویترینهای زارا هر هفته یکبار تمام لباسها را با لباسهای جدید تعویض میکند. دلیل این امر، سرعت سرسام آور تغییرات است. این موج تغییرات حتی به کتاب فروشیها هم رسیده است. نویسنده آمار میدهد که عمر متوسط پرفروشترین کابها از ۱۹۶۳ که ۱۸.۸ هفته بود در ۱۹۷۳ به ۱۵.۷ هفته کاهش پیدا کرده است. دلیل این امر آن است که سرعت تغییرات آنقدر بالاست که دانستههای بشر به سرعت جایگزین دانستههای دیگر میشود و آنچه که دیروز قطعی و خلل ناپذیر تصور میکردیم، امروز دیگر هیچ معنایی ندارد.
بخش سوم «تازگی» نام دارد. فصل اول از این بخش یا فصل نهم کتاب «مسیر علمی» است. در واقع مسیری که علم در جهان فراصنعتی طی میکند، نمیخواهد جامعه صنعتی را کمی تغییر دهد بلکه میخواهد به کل آن را دگرگون سازد. یکی از تغییرات علمی میتواند تحت کنترل درآوردن حیوانات باشد. در زمانی که کتاب نوشته شده است، دانشمندان به این توانایی رسیده بودند که بتوانند با کاشتن الکترودهایی در مغز حیوانات، حرکت آنها را کنترل کنند. همینطور پیشرفتهای بیوتکنولوژی ما را قادر میسازد که DNA انسانها را از پیش مهندسی کنیم. انسانهایی بسازیم با چشمانی آبی، موهای بلوند، مغز بزرگ و… مشکلات این نگاه را قبلا در کتاب انسان کامل از مایکل سندل مورد بحث قرار دادهام. چه میشود اگر بتوانیم انسانهایی بسازیم که هوش سرشاری دارند. چه میشود اگر طبقه نخبگان جامعه و یا ثروتمندان بتوانند با دستکاری ژنتیکی فرزندان خود را باهوشتر، قدرتمندتر، انعطافپذیرتر و مناسب دنیای آینده بسازند؟ آیا آماده چنین دنیای نابرابری هستیم؟
همینطور پیشرفتهای بیوتکنولوژی ما را قادر میسازد همزمان با تولد یک فرد، فرد دیگری را نیز به دنیا بیاوریم (با استفاده از روشهای مکانیکی در رحم مصنوعی. تا زمانی که فرد اصلی نیاز به عضو بدن دیگران داشت از اعضای این فرد مصنوعی قطع کرده و به او پیوند بدهیم. در یک تحقیق علمی، مغز یک میمون را از سرش در میآورند و به میمون دیگر پیوند میدهند، میمون دوم چند ساعت زنده میماند. اگر بتوانند بافتی مصنوعی مانند مغز را که اینبار با دادههای کامپیوتری تغذیه میشود، در مغز ما کار بگذارند چه بر سر ما میآید؟ انسان جهان آینده چگونه انسانی خواهد بود؟
فصل دهم «تجربه سازان» است. در جهان فراصنعتی که همه چیز موقتی شده است، نیاز به تجربههای جدید روز به روز بیشتر خواهد شد و قاعدتا این نیاز نیز کسب و کارهایی ایجاد خواهد کرد که به نام تجربهسازان معروف میشوند. دیگر اینکه کالایی برای ما صرفا کارکرد داشته باشد مهم نیست. بلکه تجربهای که از کار با آن کسب میکنیم مهمتر خواهد شد. از آنجایی که این موضوع را در جهان امروز به وضوح میبینیم جای بحث بیشتر ندارد. به عنوان مثال خدمتکاران خطوط هواپیمایی باعث نمیشوند که ما پرواز بهتری داشته باشیم اما به ما حس خوشایندی میٔهند یا دستمال مرطوب معطر باعث تمیزی بیشتر نمیشود اما تجربه خوبی خواهد داد.
فصل یازدهم «خانواده گسسته» است. اگر کار موقتی باشد، خانه موقتی باشد، زندگی موقتی باشد، چرا باید نهاد خانواده باقی بماند. چرا خانواده موقتی نباشد؟ سیل تغییرات امروز به خانواده نیز رسیده است و قطعا در آینده بدتر نیز خواهد شد. وقتی زندگی فرد حول رفتارهای موقتی شکل گرفته باشد، دیگر توجیهی ندارد که فرد با یک نفر زندگی کند. میتواند به راحتی با چندین و چند فرد به طور همزمان یا به صورت گسسته زندگی کند. همچنین از آنجایی که دیگر فرزندآوری حتی نیاز به جنس مونث و مذکر هم ندارد و میتوان با نمونه اسپرم یا تخمک یک فرزند به صورت مصنوعی ایجاد کرد، دیگر چه نیازی به ازدواج به صورت سنتی است؟
همینطور در جهان موقتی فراصنعتی خانواده بودن نیز حرفهای خواهد شد. خانوادههای حرفهای ایجاد میشوند که کودکان را از خانواده اصلی جدا کرده و آنها را برای ورود به جامعه آماده میکنند. این خانوادهها مانند خانوادههای سنتی هستند و ارزشهای خاص مورد نظر خانواده اصلی را به بچه منتقل میکنند. خانواده بیولوژیک نیز میتوانند گهگداری به بچه سر زده و مابقی روزهای سال را با یکدیگر سر کنند.
تمام اینها خود را در سیاست نیز نشان خواهد داد. فرض کنید انسان موقتی که به هیچ کجا تعلق ندارد، آیا انگیزهای برای مشارکت سیاسی خواهد داشت؟ از آن مهمتر آیا این جهان فراصنعتی مهمترین تهدید برای دموکراسی نیست؟
بخش چهارم «تنوع و کثرت» است و اولین فصل این بخش «ریشههای بیش گزینی» نام دارد. نویسنده در این فصل به این حقیقت میپردازد که چرا مردم در عصر فراصنعتی به انتخابهای بیش از حد دست میزنند و خواستار تنوع بیشتر هستند. دلیل این امر آن است که انسانها میخواهند هرچه بیشتر فردیت خود را متجلی کنند. دلیل آنکه افرادی که انگلیسی زبان هستند تتوهایی با زبان فارسی روی بدن هک میکنند و افرادی که فارسی زبان هستند خواهان تتوهای انگلیسی زبان هستند همین مساله است. این افراد میخواهند در بین اطرافیان خود خاص جلوه کنند.
فصل سیزدهم «ازدیاد خرده کیشها» نام دارد. در این فصل نویسنده میکوشد نشان دهد که در جهان ما چه میزان خرده کیشهای گستردهتری در جامعه شکل میگیرد و کارکرد این خرده کیشها در سیاست، اقتصاد و جامعه چیست. مهمترین نکتهای که از این فصل آموختم این بود که در جهان امروز تا حدی و در جهان آینده ما دیگر افراد را نمیتوان بر اساس جایگاه اقتصادی آنها طبقه بندی کرد بلکه باید آنها را براساس خرده کیشی که به آن تعلق دارند طبقه بندی نمود. دلیل این امر همان بی معنا شدن دنیای امروز ماست که افراد را به هر کیش و آیین نوظهوری متوسل میکند. افرادی که تصور میکنند از خرافات قدیمی گسستهاند، به خرافات جدیدی مانند ذن، بودیسم، یوگا، آسترولوژی و… رو میآورند.
فصل چهاردهم «تنوع سبکهای زندگی» نام دارد. همانطور که خرده کیشها گستردهتر و وسیعتر میشوند، سبکهای زندگی نیز گستردهتر خواهد شد و حتی دیگر مختص طبقه خاصی نیز نخواهد بود. به عنوان مثال سبک پوشش اولدمانی را در نظر بگیرید. در ایران هرکس که لباسهای ظاهرا از مد افتاده بپوشد، او را منتسب به پوشش اولدمانی میکنند در حالی که پوشش اولدمانی مختص کسانی است که نسل اندر نسل ثروتمند بوده و امروز لباسهای گرانقیمت اما به ظاهر ساده میپوشند. این لباسها از نظر افرادی که برند آنها را نمیشناسند بسیار ارزان قیمت به نظر میرسد اما اگر کسی که واقعا در این سبک زندگی زیسته باشد، از ارزش آن باخبر خواهد بود.
اما چرا افراد سبکهای زندگی و خرده کیشها را اختیار میکنند؟ برای اینکه بتوانند در این جهان پرتغییر و پرنوسان راحتتر انتخاب کنند. کسی که پوشش کلاسیک را برمیگزیند دیگر نیاز نیست هزاران فروشگاه را زیرپا بگذارد تا لباس مخصوص به خود را پیدا کند. اما نکته این است که افراد سبکهای زندگی را نیز به سرعت رها میکنند و به سبک زندگی تازه رو میآورند. چرا که در جهان ایدئولوژی زدایی شده امروز ما، هیچ چیز واقعا ارزش ندارد. این مساله به بحران هویت که شایعترین بیماری عصر ماست منجر شده است.
بخش پنجم «محدودیتهای انطباق پذیری» است. در دو فصل ۱۵ و ۱۶ بیماریهای عصر فراصنعتی چه از نظر روانی و چه از نظر جسمانی مورد بررسی قرار میگیرد. به عنوان مثال طبق تحقیقات مشخص شده است افرادی که تغییرات زیادی را پشت سر گذاشتهاند، بیشتر بیمار میشوند. افرادی که مدام خانه خود را تغییر میدهند، بیشتر در معرض بیماری هستند و همچنین بیماری آنها طولانیتر خواهد بود.
همچنین از نظر روانی، انسان توانایی تحلیل تغییرات سریع را ندارد. کسانی که بیشترین تغییر را تحمل میکنند، سربازان حاضر در جبهه هستند. این افراد بیش از دامنه انطباقپذیری خود در معرض تغییرات هستند. این مساله منجر به آن میشود که فرد آشفته شود، علائم اضطراب و خستگی و تحریک شدگی بیشتری از خود نشان دهد و در نهایت به طور کلی به کنارهگیری عاطفی دچار شود طوری که دیگر هیچ چیز نتواند او احساسات او را تحریک کند.
این همان کاری است که جامعه فراصنعتی با حواس ما میکند. بمباران حواس ما با استفاده از اطلاعات بسیار زیاد ما را دچار روان رنجوری خواهد کرد و در نهایت ما را به عناصری خنثی تبدیل میکند که تصور میکنیم در هیچ سطحی توانایی تغییر نخواهیم داشت.
از نظر تافلر قربانیان شوک آینده چند دسته هستند. آدمهای منکری که به طور کلی فاجعه در حال وقوع را انکار میکنند و هیچ تلاشی برای انطباق با این جهان نمیکند. دومین قربانی تخصص گرایان هستند. کسانی که تصور میکنند میتوانند با داشتن یک تخصص خاص خود را تا آخر عمر بیمه کنند در حالی که در جامعه فراصنعتی حتی عمیقترین تخصصها نیز ممکن است به سرعت بی استفاده شود.
سومین قربانیان کسانی هستند که تصور میکنند با چسبیدن به روتینهای گذشته زندگی صنعتی میتوانند از پس تغییرات سریع بربیایند. این افراد بدون توجه به تغییراتی که جهان را عوض کرده است، همچنان به روزهای خوش گذشته دل خوش کردهاند. و در نهایت ابرسادهسازها هستند. ابرسادهسازها تصور میکنند تمام مشکلات از یک عامل ساده نشات گرفته است. مثلا این که مهاجران به کشور وارد شدهاند به خاطر سیاستهای مرزی است اگر فردی قاطع وارد شود و در مرز دیوار کشی کند، مشکل تماما حل خواهد شد. این ابرسادهسازها به مثابه سمی مهلک برای دموکراسی و آزادی عمل میکنند و هر لحظه میتوانند جهان را درون فاشیسمی بیندازند که بیرون آمدن از آن نیازمند مرگ انسانهای عزیز زیادی است.
و در نهایت بخش ششم «استراتژی بقا» است. در این فصل به ما روشهایی را میآموزد که بتوانیم با استفاده از آن بقای خود را تضمین کنیم. این استراتژیها در سطوح فردی، اجتماعی و سیاسی است. اول مواجهه مستقیم است. در اینجا افراد از مواجهه مستقیم با چیزهای جدید سرباز میزنند چرا که توانایی اضافه کردن مباحث جدید را ندارند. نویسنده میگویند که بهتر است گاهی بار تصمیمات را کاهش دهیم تا ذهن بتواند کمی استراحت کند.
دوم مناطق ثبات شخصی است. حتی افرادی که بیشترین تغییرات را در زندگی دارند، باز هم برخی مناطق را برای خود به عنوان مناطق ثبات حفظ میکنند. این مناطق به افراد این حس را میدهد که برخی چیزها را میتوان از گزند تغییرات روزافزون در امان نگه داشت.
سوم گروه بندی موقعیتی است. در سازمانها یا شهرها یا حتی محلهها میتواند گروههایی را تدارک دید که افراد به یکباره وارد محیطی جدید نشوند. فرض کنید فردی برای کار وارد شهری شده است. شهرداری میتواند برای این افراد مناطقی موقتی در نظر بگیرد تا زمانی که با منطقه خو بگیرند، در آن زندگی کنند. همینطور سازمانها میتوانند فرد تازه استخدام شده را به جای آنکه مستقیما وارد فضای کار کند، به تدریج اینکار را انجام دهد.
فصل هجدهم «آموزش و پرورش در زمان آینده» فصل نوزدهم «رام کردن تکنولوژی و فصل بیستم «تدبیر آیندهگرایی اجتماعی» نام دارد که در آنها روشهایی برای مواجهه با آینده پیشنهاد شده است که میتواند برای بسیاری از کسانی که به آینده پژوهی علاقهمند هستند، مفید باشد. برای دانلود فایل این کتاب هم میتوانید بر روی لینک زیر کلیک کنید.
سرانجام چه خواهد شد…
هیچکس نمیدونه