شعرهایی که فرهاد مهراد میخواند در نگاه اول چرند است. پرت و پلاست. البته این سبک بسیار جذابی است که شهریار قنبری پیش گرفته است.
سطح اولیه شعر واقعا هیچ چیز به ما نمیگوید اما در سطوح پایینتر آن ما شاهد عمق بالای مطلب هستیم.
این رویکردی چپ گرایانه به شعر است. چرا که به طور کلی چپ گرایان سرگرمی را مخلوق بورژوازی میدانند و بعضا حتی معتقد هستند که امر هنری باید خالی از سرگرمی باشد.
اوج این مساله را در بلا تار میبینیم. فیلمسازی که هیچگونه سرگرمی در آثارش وجود ندارد و بعضا حتی میتوان گفت که تعمدا برای آزار بیننده ساخته شده است.
اما هنگامی که شما به عمق هدف فیلمساز یا هنرمند میرسید، خواهید دید که اتفاقا چه معنای عمیقی پشت آن چرندیات سطحی وجود دارد.
شعر هفتههای خاکستری نیز از این قاعده مستثنی نیست. این شعر در بالاترین سطح خود پرت و پلاست. اما هنگامی که به عمق آن میرسیم میبینیم که چه مفاهیم عمیقی را منتقل میکند.
در بیت اول شاعر میگوید:
شنبه روز بدی بود روز بی حوصلگی وقت خوبی که میشد غزلی تازه بگی
در نگاه اول این بخش کاملا بی معناست. چگونه یک روز هم میتواند روز بد و بی حوصلهای باشد و هم وقت خوبی برای گفتن غزلی تازه.
از نظر من روزهای هفته در این شعر، دهههای مختلف ایران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ را روایت میکند. در ادامه شواهد مختلف این ادعا را به شما نشان خواهم داد.
اگر روایت من از این شعر را در نظر بگیریم، شنبه باید حد فاصل ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ را نشان دهد. زمانی که شاهد برآمدن استبداد رضاخانی از ۱۲۹۹ بودیم.
در همین دوران شاهد آن بودیم که قحطیهای گستردهای در کشور شکل گرفته است و بی حکومتی در کشور باعث نابودی بسیاری از فرصتها ایجاد یاس عمومی در کشور شده است.
اما از طرفی ظهور دولت رضاشاهی امیدهای تازهای در دل بسیاری از مردم ایجاد کرده است. آغاز پروژه مدرنسازی ایران توسط رضاخان این انگیزه را ایجاد کرد که شاید میتوان غزلی تازه در فصل جدید ایران سرود.
در بیت دوم میگوید:
ظهر یکشنبه ی من جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه روی خونه جغد شوم
در روایتی که من از این شعر ارائه دادم، یکشنبه برابر است با ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۰. در این دوران رضاشاه به تدریج به سمت استبداد متمایل میشود.
همینطور در میانه این دهه، جنگ جهانی دوم آغاز میشود که در نهایت و در سال ۱۳۲۰، با تبعید رضاشاه به اتمام میرسد.
یکی از زیباییهای این بیت عبارت خونه است که خونه اول به معنای خانههای داخل جدول و خونه دوم به معنای محل زندگی است.
صفحهی کهنهی یادداشتای من گفت دوشنبه روز میلاد منه
یکی از دلایلی که معتقدم روزهای هفته در این شعر اشاره به دهه دارد همین بیت است. هم شهریار قنبری و هم فرهاد مهراد هر دو متولد دهه ۱۳۲۰ هستند.
بعلاوه همانطور که گفتم، سال ۱۳۲۰، رضاخان تبعید میشود و این میلاد میتواند نوعی تولد دوباره پس از اخراج رضاخان از کشور باشد.
اما شعر تو میگه که چشم من تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه آخ اگه بارون بزنه
اینجا شاعر متلکی به احمد شاملو میاندازد.
شاملو در یکی از اشعار معروفش اینگونه میگوید:
پای دار، قاتلِ بیچاره همونجور تو هوا چِش میدوزه
ــ «چی میجوره تو هوا؟
رفته تو فکرِ خدا؟…»
ــ «نه برادر! تو نخِ ابره که بارون بزنه
شالی از خشکی درآد، پوکِ نشا دون بزنه:
اگه بارون بزنه!
آخ! اگه بارون بزنه…»
شاملو در اینجا نوعی تصویر میکند که انسان در انفعال است و تنها چشم به آسمان دارد که «بارون بزنه»
اما شاعر میگوید امروز که اتفاقا روز میلاد ماست، دیگر نباید به بیگانه و دیگران چشم داشت. در پایان این دهه یعنی سال ۱۳۲۹ شاهد جنبش ملی شدن صنعت نفت نیز هستیم.
نمیدانم شاید این شعر را نیز شاملو همان دهه ۱۳۲۰ سروده باشد.
غروب سه شنبه خاکستری بود همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو اما موش خورده شناسنامه ی من
به غروب سه شنبه میرسیم یعنی دهه ۱۳۳۰.
این دهه با پیروزی ایران در نبرد حقوقی علیه انگلستان شروع میشود، با سقوط دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ادامه پیدا میکند و در پایان دهه یعنی سال ۱۳۳۸ شاهد شکلگیری سازمان شیطانی ساواک هستیم.
در بیت دوم انگار شاعر به خودش میگوید که مهاجرت کند اما موش شناسنامهاش را خورده است.
برداشتی که من از این بخش دارم این است که انگار شاعر دنبال بهانه است که نرود. خورده شدن شناسنامه توسط موش احمقانهترین بهانه است اما شاید شاعر نیز به دنبال همین بهانه احمقانه است. فقط میخواهد بماند.
عصر چهارشنبه ی من عصر خوش بختی ما فصل گندیدن من فصل جون سختی ما
بدین ترتیب ما وارد دهه ۱۳۴۰ میشویم. این بیت نیز دلیل دیگری است که معتقدم روزها در این شعر نه نشان دهنده ایام هفته که نشان دهنده دههها است.
عصر خوشبختی ما احتمالا اشاره به انقلاب سفیدی دارد که شاه انجام داد. همچنین تبلیغات عظیمی که شاه میکرد و ادعا داشت که ایران را در مسیر توسعه قرار داده است. اما در نهایت تنها فصل جدیدی از جان سختی ایرانیان را به نمایش گذاشت.
در این دوران اگرچه شاهد رشد توسعه در کشور بودیم اما به موازات آن سرکوبها نیز رشد میکرد.
روز پنج شنبه اومد مثل سقاهک پیر رو نوکش یه چیکه آب گفت به من بگیر بگیر
در نهایت به دهه ۱۳۵۰ میرسیم. من ابتدا تصور میکردم سقاهک پیر اشاره به امام خمینی دارد اما از آنجایی که این شعر در سال ۱۳۵۳ نوشته شده است، بعید می دانم چنین تصوری درست باشد.
اگرچه در همان زمان نیز امام خمینی معروف بوده و در تبعید به سر میبرد اما نمیتوانم قبول کنم که شهریار قنبری در آن زمان در شعرش عمدا به امام خمینی اشاره کرده باشد.
در نهایت فکر میکنم که در اینجا چیز خاصی مراد نظر شاعر نبوده است و تنها قصد داشته با کمی امید شعر را به پایان برساند.
جمعه حرف تازه ای برام نداشت هر چی بود پیش تر از اینها گفته بود
در این بیت نیز هم به ترانه «جمعه» که آن را نیز فرهاد مراد خوانده است، اشاره دارد و هم به این که ممکن است دهه ۱۳۶۰ نیز حرف تازهای نداشته باشد اشاره میکند. (اگرچه امروز می دانیم این دهه حرفهای ناگفته زیادی داشت)
در پایان بهتر است اشاره کنم که آنچه در اینجا گفته شد صرفا نظر شخصی من است.