داستان کوتاه: پرنده های کشنده

35
1

«دو مرد در محوطه کافی شاپ در حال نوشیدن قهوه هستند. »

-امروز چند نفر رو کشتی؟

+ حدود ۱۳ نفر ولی سلاحم داغون شده باید حسابی خرج کنم تا دوباره بتونم باهاش حمله کنم.

-واو. ۱۳ نفر؟ کارت درسته. من فقط ۳ نفر رو کشتم اما هر سه تاشون تحت تعقیب بودن. جایزه زیادی نگرفتم اما خرج این ماهم در میاد.

+ سهراب خوب کسی رو تور کرد. فرمانده گردان رو زده. فهمیدی؟

-نه! تو از کجا فهمیدی؟

+ اسمش رو توی بهترین شکارچی های این ماه دیدم. اسم توام هست فکر کنم نفر سی ام شدی.

-اسم خودت نیست؟

+ نه! آخه اسم من رو نمیزنن. می‌دونی که من دنبال امتیاز نیستم. فقط تفریحی یه سری حمله می‌کنم. بعد تا چند ماه دیگه نمیشینم پشت سیستم. کسی که دنبال امتیاز هست باید مثل شما خوره این کار باشه. مدام اخبار و اطلاعات رو بررسی کنه. من نه! من هروقت بیکار میشم پهپاد رو پرواز میدم و هرکس جلوی راهم باشه میکشم. البته من هم یک پروژه دارم اما اون پروژه بلندمدته هر وقت بیکار میشم دنبال می‌کنم.

-تو پهپاد خوبی داری. سلاح قدرتمندی هم روشه. میتونی باهاش هرکار بخوای بکنی. منم احتمالا با جایزه این ماهم پهپادم رو عوض کردم.

+ آره من میخوام یه PST109 روش نصب کنم. اینطوری میتونم تانک ها رو هم شکار کنم.

-تانک امتیاز نداره. به نظرم یه SRC نصب کن. باهاش پهپاد یا هواپیما بزن. الان جایزه فقط روی پهپاده.

+ آره میدونم. ولی سخته. هیجان داره‌ها اما ریسک بالایی هم داره. یادت نیست ماه پیش نیما چه بلایی سرش اومد؟

-کدوم نیما؟ همونی که سه تا پهپادش رو زدن؟

+آره.

-اون که میگفت توی طوفان گیر کرده.

+دروغ میگفت! من چک کردم. این با سه تا پهپاد میره شکار یک هاک. طرف هم نامردی نمیکنه هر سه تا پهپاد رو درو میکنه.

-جدی؟ طرف باید خیلی حرفه ای باشه. آی دی طرف رو تونسته ببینه؟

+ اره. معروفه. بهترین شکارچی اون طرفی هاست. ای دیش هیملرکیلره.

-اوه اوه. گیر هیملر کیلر افتاده؟ من تا حالا ندیدمش ولی تعریفش رو خیلی شنیدم.

+آره رنک یک اون طرفی هاست. پرنده اش یک هاک هست که روی دمش یه خط بنفش پررنگ دیده میشه. طرف اینقدر کارش درسته که حتی زحمت نمیکشه استتار کنه. خیلی ازش خوشم میاد. هرجا دیدیش فقط فرار کن. پروژه بزرگی که گفتم، شکار همین یاروعه.

-تو که میگی اگه دیدیمش فرار کنیم.

+پرنده اش خطرناکه خودش که نیست. وزارت اطلاعات توی اخبار اطلاعاتش رو داد. تقریبا ۲۱ سالشه الان توی میلان زندگی میکنه. آمارش رو درآوردم. میرم خودش رو میزنم.

  داستان کوتاه: عاشق چشمانش

-کاری که میخوای بکنی یکم خطرناکه. خصوصا تو که از قبل هم پرونده ات سیاهه.

+ میخوان چیکار کنن؟ بیفتن دنبالم؟ از کجا میفهمن من بودم؟ میتونم بگم سیستمم رو هک کردن یا حتی بگم دوستم نشسته پشت سیستمم. بعلاوه فکر میکنی کسایی که ما می‌کشیم واقعی‌ان؟ چند نفر از دوستات توی این کارن؟ بله تقریبا همه شون. من تا حالا با IP های مختلف وارد سیستم شدم. یه آمار دم دستی در آوردم نزدیک به سه میلیارد نفر توی این سیستم هستن. اگر هرکدوم روزی یک نفر رو بکشن به نظرت تا امروز کسی زنده مونده بود؟ تو خودت چند تا فرمانده شون رو کشتی؟ به نظر خودت اگر یکی بزنه فرماندهان ارتش رو بکشه زنده اش میذارن؟ مطمئن باش نمیذارن. از جنگ بزرگ چند سال می‌گذره؟ دقیقا! ۲۰ سال. از همون موقع این قضیه هم شروع شده و هنوز ادامه داره. این همه پهپاد کجان؟ چرا تو نمی‌بینی شون؟ یعنی مایی که این همه روی شهرهای اونها پرواز میکنیم، اونها یکی شون اینجا نمیان؟

-من مخالفم با حرفت. تو فکر میکنی این همه انفجاری که توی اخبار میگن به خاطر فرسوده بودن زیرساخت هاست، واقعا دلیلش همونه؟ بعلاوه اگر دشمن نخواد ببینیش مطمئن باش نمی‌بینیش. وقتی دیدیش مطمئن باش خودش میخواد تو ببینیش این یادت باشه. من فکر میکنم همه این بازی ها و سیستم‌ها برای پرت کردن حواس ما از چیزهای مهم‌تریه.

+ دقیقا! موافقم باهات این بازی ها رو راه انداختن تا حواس ما رو پرت کنن. اما با این که فکر میکنی این انفجارها به خاطر حمله اون طرفی هاست، قبول ندارم. همه اون چیزی که توی سیستم میبینی بازیه. همه اش کامپیوتریه. هیچکدومش واقعی نیست. دارن سر ما رو گرم میکنن.

-ولی تو که گفتی میخوای بری هیملر کیلر رو توی ایتالیا بکشی.

+ عزیزم. موضوعات رو با هم قاطی نکن. اینکه همه اینها بازیه دلیل نمیشه که ما توی دنیای واقعی وجود نداشته باشیم. من میگم توی اون محوطه اصلی بازی همه چیز الکیه. همه اش واقعیت مجازیه. اما این که اون پهپادها. اون سلاح ها واقعا کشنده ان که حقیقته. من به همین خاطر میخوام برم اونو توی خونه اش بکشم. میخوام مطمئن بشم توی دنیای واقعی تاثیر گذارم. نمیخوام مثل بچه ها درگیر این بازی کامپیوتری بشم.

-اون چیه؟

+چی؟ کجا؟

-اون، اون بالا.

+پهپاده؟ احتمالا گشتیه.

-نه به نظر رزمیه. نگاه کن.

+آره هاکه. ای وای.

-چی شد؟

+دمش رو ببین. یه خط بنفش داره.

عضویت در خبرنامه !

Ahmad Sobhani
نوشته شده توسط

Ahmad Sobhani

فینسوف کیه؟
احمد سبحانی هستم، فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی شیمی از دانشگاه فردوسی و ارشد MBA از دانشکده علوم اقتصادی تهران و خرده دستی هم به قلم دارم.
اینجا تجربیات و دانسته‌هام رو در زمینه‌های مختلف از فلسفه و اقتصاد تا سیاست و جامعه با شما به اشتراک میذارم. همینطور کتاب‌هایی که خوندم و فیلم‌هایی که دیدم رو با هم بررسی می‌کنیم.
گاهی هم داستان می‌نویسم که خوشحال میشم بخونید و در موردشون نظر بدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک دیدگاه برای “داستان کوتاه: پرنده های کشنده

  1. چقدر قشنگ بود 😍😍😍😍😍

advanced-floating-content-close-btn