کتاب چشمهایش اگرچه مشکلات دارد اما استثنایی است. یکی از مهمترین مشکلاتی که کتاب دارد این است که دختر (اسمش هرچه که بود) چندین ساعت یک بند نشسته و صحبت میکند. این مساله کمی از جنبه رئالیستی ماجرا را کم میکند.
همچنین مشخص نبود کتاب تاریخی است یا رمان. داستان زندگی کمال الملک (یا شاید تقی ارانی) بود یا صرفا یک رمان خیالی؟ فاکتورهایی که ارجاع خارج از متن به کمال الملک میداد بسیار زیاد بود (حتی اسم استاد ماکان) اما بسیاری از فاکتورها ما را از زندگی کمال الملک دور میکرد. همچنین شجاعت علوی بسیار تحسین برانگیز است وی اصلا در لفافه حرف نمیزد. در داستان چند جا به صراحت نام رضاشاه در کنار دیکتاتور میآید. البته باید توجه داشت که این کتاب در سال ۱۳۳۱ نوشته شده یعنی زمانی که محمدرضا پهلوی پیش از کودتای ۲۸ مرداد در ضعف شدیدی قرار دارد و حزب توده قدرت گرفته است.
از نظر محتوا کتاب استثنایی است. شما هرگز حس نمیکنید در حال خواندن یک مانیفست سیاسی هستید. شعارهای کتاب باورپذیر است و شخصیتها هرگز از منطقه قرمز عبور نمیکنند. نظرات نویسنده از داستان بیرون نمیزند. شما تنها تاریخ را میخوانید اگرچه این تاریخ از زاویه دید گوینده داستان است.
معمولا نسبت به ادبیات معاصر ایران نوعی جبهه گیری دارم. چون تصور می کنم این ادبیات به نوعی بی هویت است. در واقع تا حدود زیادی هم همینگونه است. اما نباید از انصاف گذشت که برخی کتاب ها علی رغم اینکه وام گرفته از ادبیات غرب هستند اما باز هم حرفی برای گفتن دارند.
کتاب چشمهایش از همین کتاب هاست. کتابی که تلاش میکند هویتی برای خود کسب کند و به نظر من تا حدودی موفق بوده است.