اخیرا در شبکههای مجازی ترندی باب شده است به نام «پرنسس شدن مردها». این ترند به این حقیقت اشاره دارد که مردها به جای آنکه از خود رفتارهای مردانه نشان دهند، بیشتر رفتارهای زنانه نشان میدهند. اگرچه این به معنای آن نیست که شخصیت این افراد زنانهتر شده است. بلکه به این معناست که مردها از شخصیت پذیرفته شده به عنوان یک مرد جنتلمن و اخلاقی که توده جامعه تا الان به آن خو گرفته است، فاصله گرفتهاند. اگرچه طبق مطالعات، میزان تستسترون در خون مردان بالغ طی ۵۰ سال گذشته کاهش چشمگیری داشته است اما اینها علائم است. دلیل این موضوع چیست؟
در مواجهه با این رخداد میتوان دو رویکرد در نظر گرفت. اول آنکه به مسخرهبازی پرداخت و در مورد آن جوک ساخت و با گزارههای کلی و بعضا نادرست (مثلا مردها دیگر نمیخواهند توسط زنها تیغ زده شوند) با آن برخورد کرد. یا اینکه رویکردی علمی پیش گرفت و به دنبال فهم بیشتر این پدیده بود.
پیش از هرچیز بهتر است بدانیم که این پدیده، پدیدهای مختص ایران نیست. در اکثر کشورهای دنیا به دلیل بحران مالی سال ۲۰۰۸ و پس از آن بحران کرونا، وضعیت روحی و روانی افراد تغییر کرده است. همچنین برخی دیگر از این تغییرات به خاطر تغییرات سکولار در بافت اجتماعی جامعه است. به عنوان مثال طی ۵۰ سال گذشته در اکثر کشورهای دنیا، میزان پذیرفته شدگان دانشگاه از برتری قاطع مردان به برتری قاطع زنان تغییر پیدا کرده است. این مساله باعث شده که بسیاری از کارهایی که عمدتا شان اجتماعی بالا دارند، توسط زنان بیشتری گرفته شود و مردان عمدتا مجبور به قبول کارها با درآمد پایین شدهاند. این مساله منجر به کاهش شدید اعتماد به نفس در مردان شده است.
آقای ریچارد ریوز در کتاب خود «از مردان و پسران» مینویسد که برای برخی از خانوادهها (که عموما خانوادههای کارگر و اقلیت هستند) موفقیت در تحصیل برای پسران تنها راه برای فرار از تله فقر و کسب موقعیت اجتماعی است. شکست این افراد در تحصیل میتواند شکست سنگینی برای فرد محسوب شود و فرد را دچار سرخوردگی کند.
همچنین تعداد زیاد معلمان زن در مقاطع دبستان و راهنمایی منجر به آن شده است که پسران در سنین پایین نتوانند ویژگیهای مردانه خود را تقویت کنند. در این سنین پسران در مواجهه با خانمها نوعی شرم دارند بنابراین تعداد بالای معلمان زن در مقاطع راهنمایی و دبستان میتواند منجر به رشد آهستهتر قابلیتهای اجتماعی فرد شود.
اتوماسیون منجر به آن شده است که بسیاری از مشاغل یقه آبی که محل کار سنتی مردان بوده است، از بین برود. همچنین با جهانی شدن تولید، نیاز به کارگران یقه آبی هرروز در حال کاهش است. در نتیجه بسیاری از مردان نیاز به مهارتهای جدید برای ورود به دنیای کار دارند در حالی که این مهارتها به سختی به دست میآیند.
همچنین برای کسب مهارتهای لازم نیاز است که فرد حداقل مدت کوتاهی را بدون دریافت حقوق زندگی کند. این کاری است که زنان راحتتر از مردان انجام میدهند. اکثریت زنان (بجز زنان سرپرست و یا زنان تنها) میتوانند با کمک خانواده مدت زیادی را بدون حقوق زندگی کنند. اما مردان چنین امکانی را ندارند چرا که به صورت سنتی نقش تامین کننده به آنها سپرده شده است.
ناامنی در محیط کار و تغییرات سریع وضعیت اقتصادی نیز منجر به فشار روانی گستردهای شده است. در واقع جهان با چنان سرعتی در حال تغییر است که بسیاری حتی نمیتوانند این تغییرات را درک کنند. در چنین دنیایی انتظار امنیت شغلی کمی دور از ذهن است. اما مردان که از نظر سنتی تامین کننده در نظر گرفته میشوند نمیتوانند بدون امنیت شغلی زندگی خود را ادامه دهند. به همین خاطر همواره در یک اضطراب دائمی قرار میگیرند.
به نظر آقای ریوز، بازاری شدن سکس هم یکی دیگر از دلایل اضطراب دائمی مردان است. در بازار سکس، نابرابری عمیقی ایجاد شده است به طوری که فعالیت جنسی مردان به طور متوسط نسبت به بیست سال گذشته کاهش بسیار شدیدی پیدا کرده است و این روند به طور مرتب در حال کاهش است. دلیل این امر آن است که با بازاری کردن سکس، ما شاهد آن هستیم که تعداد بسیار کمی از مردان میزان بسیار زیادی فعالیت جنسی دارند اما اکثریت جامعه توانایی چنین فعالیتهایی را ندارند.
در این زمینه قبلا در متن زیر توضیحاتی دادهام.
اما مهمتر از همه نقش مردان در جامعه است که مورد مناقشه قرار گرفته است. طبق آمار، امروزه مهمترین دلیل کشته شدن مردان، خودکشی است. آقای ریوز با مطالعه متنهای خودکشی مردان متوجه شده است که پرتکرارترین کلمات در این نوشتهها، بی مصرف، بی استفاده، بی ارزش و… است.
در واقع جامعه جدید که زنان نقش جدیدی بر عهده گرفته اند و تلاش دارند جای مردان را بگیرند و مردان را در یک نبرد دائمی با خودشان قرار دادهاند، باعث شدهاند که مردان از نقش خود به عنوان تامین کننده و محافظت کننده عقب نشینی کنند.
اینکه مردی پس از کافه میگوید «دنگ کافه ات را بده» اشاره به همین حقیقت دارد. مردان حس میکنند که زنان در حال غصب جایگاه آنان هستند، بنابراین به دنبال آن هستند که از هر فرصتی برای شوراندن زنان علیه زنان استفاده کنند. ممکن است طرف بداند که این زن کار نمیکند بنابراین جایگاه او را تسخیر نکرده است، اما با این کار تلاش دارد پیامی برساند که اگر برابری میخواهی باید در اینجا هم برابر باشی.
همچنین از نظر تاریخی مردان وظیفه انتقال ژن را داشتند. هنگامی که مردی به سراغ زنی میرفت، سوال این نبود که آیا میخواهی یا نمیخواهی. به هر حال باید تن میداد. اما طی چند دهه اخیر زنان مسئولیت انتقال ژن را بر عهده گرفتند. (شاید دلیل کاهش فرزندآوری نیز همین است) این مساله منجر به آن شده است فضیلتهای مردان در جامعه از فضیلتهای مردانه مانند قدرت بدنی، تلاش و شجاعت به فضیلتهای زنانه مانند پاکدامنی تغییر کند. در واقع مرد خوب تفاوت زیادی با زن خوب ندارد.
با این حال، اگرچه استانداردهای قانون مردانگی تغییر کرده است، اما همچنان از نظر سنتی انتظار میرود که مرد تلاشگر باشد، تامین کننده باشد و در موقع نیاز شجاعت به خرج بدهد وگرنه مورد سرزنش قرار میگیرد. این سرزنش باز هم منجر به افسردگی و اضطراب بیشتر مردان میشود.
برای هزاران سال مردان با این پیش زمینه ذهنی بزرگ شدهاند که همواره ممکن است مورد حمله قرار بگیرند. همین مساله باعث شده است که آنها در یک آماده باش همیشگی قرار داشته باشند. همیشه منتظر باشند که فردی به آنها حمله کند. به همین خاطر است که اکثر مردان همیشه در یک پیله محافظهکاری قرار دارند و دقیقا به همین خاطر است که امروز زنان را به عنوان تهدیدی علیه شغل، امنیت، آینده و زندگی خود میبینند و باز دقیقا به همین خاطر است که مقاومتهایی علیه جنبشهای فمنیستی وجود دارد. (اگرچه طرفدارانی هم دارد که عمدتا کسانی هستند که منتفع این جریان هستند)
به طور خلاصه میتوان اینگونه گفت که بروز رفتارهای زنانه در میان مردان، به خاطر این حقیقت است که طی پنجاه سال گذشته، به خاطر جنبشهای فمنیستی، جهانیسازی تولید، کاهش مشاغل یقه آبی، بحرانهای اقتصادی عمیق، بازاری شدن سکس و بسیاری عوامل دیگر، رفتارهای مردانه دیگر در جامعه کارایی گذشته خود را ندارد. دیگر فضیلتهای مردانه مانند شجاعت و… ارزش زیادی برای جنس مخالف ندارد و عمده ارزش به تمکن مالی و فضیلتهای زنانه مانند پاکدامنی خلاصه میشود و مردان نیز در پاسخ به این تحولات رو به رشد، خود را با تغییرات همسو کرده و واکنشهایی نشان دادهاند که به صورت تاریخی انتظار نمیرود از یک مرد سر بزند. به نوعی این تحولات منجر به آن شده است که زنان بیش از پیش شبیه مردان شده و مردان بیش از پیش شبیه زنان شوند. البته این روند چیزی نیست که نتوان آن را پیشبینی کرد. سالها پیش متفکرانی مانند الوین تافلر در مورد چنین آیندهای هشدار داده بودند.
خیلی خوب بود ممنون
آیا ممکنه در آینده مثلا ۱۰۰ سال دیگه در تکنولوژی و سرمایهداری و… اتفاقاتی رخ بده و باعث بشه این نظم فروبپاشه و دوباره زن و مرد برگردن به جایگاه خودشون؟ با توجه به اینکه هوش مصنوعی و روبات ها خیلی دارن پیشرفت می کنن احتمالش خیلی کمه و اگه اینطور پیش بره دیگه در آینده به مردان جز در تولید مثل دیگه نیازی نیست.
مگه اینکه جنگ جهانی سوم رخ بده و چنان نابودی ایجاد کنه که همه چیز بشه مثل فیلم های آخرالزمانی😂😂
این اولین باری در تاریخ نیست که چنین عدم تعادلی در جامعه شکل گرفته. اتفاقا قبلا هم چنین اتفاقی در اواخر قرن ۱۹ رخ میده. قبلتر هم در قرن ۱۵ شاهد چنین اتفاقاتی بودیم که زنها قدرت گرفتن و تونستن جامعه رو تغییر بدن البته نه به شکل امروزی چون تاریخ هیچوقت به یک شکل تکرار نمیشه. اما همه این اتفاقات از قضا با یک جنگ تغییر کرده. جنگهای ناپلئونی، جنگهای جهانی و احتمالا یک جنگ گسترده دیگه دوباره این تعادل رو برمیگردونه و واقعا هم هیچ آلترناتیوی بجز جنگ وجود نداره. یک جنگ گسترده در سطح جهانی میتونه دوباره قدرت رو به مردان برگردونه و جامعه رو دوباره متعادل کنه. بعد از اون دوباره با شروع صبح زن ها برمیگردن و تلاش میکنن جایگاه خودشون رو بهبود بدن و دوباره عدم تعادل و در نهایت جنگ. این چرخه پوچ جهان
من رو یاد اون جمله معروف میندازه که میگه:
روز های سخت مردان قوی می سازند
مردان قوی روز های آسان رو می سازند
روز های آسان مردان ضعیف می سازند
و مردان ضعیف روز های سخت رو می سازند
یه همچین چیزی ولی باید حواسمون باشه که دترمینیسم تاریخ رو به گردن افراد نندازیم