معرفی کتاب روح پراگ اثر ایوان کلیما

31
2
روح پراگ

کتاب روح پراگ شامل چند بخش مختلف است. ابتدا نویسنده در مورد زندگی نامه خود می‌نویسد که چگونه از دوران کودکی با یک حکومت توتالیتر مواجه شده است و چگونه خانواده‌اش از پاکسازی هیتلری به حکومت بدون طبقه کمونیستی و در نهایت به سیستم چکسلواکی افتاده است و پراگ این شهری که بین همه چیز است در این صد سال که به قامت یک عمر می‌گذرد تغییر کرده است.

در بخش دوم شامل تیترهایی با این مضامین هستیم. فقر زبان، پایان تمدن، نمک، گرانبهاتر از طلا، امید، قهرمانان عصر ما، دستورالعمل خوشبختی، تاملی کوتاه درباره زباله، گفتگو با روزنامه‌نگارها، صداقت.

در این بخش به تدریج از وقایع نگاری به شیوه زندگی‌نامه نویسی فاصله گرفته و کلیما به دنبال آن می‌رود که به تشریح آنچه که به آن نظام توتالیتر می‌گوید می پردازد.

در بخش سوم، به طور کامل به توتالیتاریسم می‌پردازد و می‌گوید که چگونه نظام توتالیتر فرهنگ خود را می‌سازد و انسان‌ها را تضعیف می‌کند.

در بخش چهارم به این می‌پردازد که اگرچه ما مخالف توتالیتاریسم شرقی هستیم، اما غایت خود را آنچه که سکولاریسم غربی مد نظر دارد نیز قرار نمی‌دهیم. از این منظر به نظرم حرف کلیما قابل شنیدن است. تا اینجا را همه در موردش گفته‌اند و نوشته‌اند اما ما انتظار داریم که اگر کسی از توتالیتاریسم بد می‌گوید بلافاصله زبان به تمجید از دستاوردهای غرب بپردازد اما کلیما چنین نمی‌کند و می‌گوید که غایتش حتی سکولاریسم غربی نیز نیست.

و در نهایت بخش آخر کتاب که در مورد کافکا صحبت می‌کند. با این همه اگرچه کتاب، کتاب خوبی است و خشایار دیهیمی زحمت ترجمه آن را کشیده است، من به شخصه مطالعه آن را توصیه نمی‌کنم. چرا که واقعا چیز خاصی برای گفتن نداشت و اگرچه مطالعه کتاب از فردی که در فرهنگی دیگر مانند چک هست و همینطور مطالعه در مورد شهر پررمز و راز پراگ می‌تواند جذاب باشد، اما به نظرم این کتاب از آن کتاب‌هایی نبود که بتواند روح پراگ را به ما نشان دهد. از نظر من بخش‌های مهمی از کتاب تکرار همان مکررات بود.

در ادامه بخش‌هایی از کتاب را می‌آورم:

قدرت روح ندارد و اصلا از همین بی‌روحی مایه می‌گیرد. قدرت بر این بی‌روحی استوار می‌شود و از آن نیرو می‌گیرد. بی‌روحی یار غار ترس است. آدم هایی که روحشان را وا گذاشته‌اند جسمی بیش برایشان باقی نمانده است، و همین جسم است که نگرانش هستند و وحشتش را دارند. کسانی که روحشان را وا گذاشته‌اند می‌ترسند که راحتی‌های آن کالبدی که مانده است از دست برود: آرام و آرامش، مادیات، بی‌زحمتی و تجملات، آدم‌هایی که روحشان را وا نگذاشته‌اند می‌توانند بر ترس فائق آیند چون می‌دانند که در نهایت این ترس از درون نشئت می‌گیرد و نه از بیرون. آن کسی که می‌گذارد اضطراب جهان بیرون جایگزین روحش شود هرگز از مهلکه وحشت نخواهد رهید. هرکسی که از روحش، یکپارچگی درونش، دفاع کرده است، و حاضر است هرچیزی را وا بگذارد، حتی آزادی جابه‌جایی اش را، و در صورت ضرورت نهایی حتی زندگی‌اش را نیز به حطر بیندازد، از وحشت نمی‌شکند و بنابراین دست قدرت هرگز به او نمی‌رسد. چنین آدمی است که آزاد است، چنین آدمی است که همتراز قدرت است و نه رقیبی در مبارزه برای سلطه بر یک کشور، سلطه بر آدم‌ها و چیزها، بلکه موجود زنده‌ای است یادآور پیش‌پا‌افتادگی و گذرا بودن هر آن چیزی که قدرت مدافع و نماینده آن‌ است.
آنهایی‌ که نماینده قدرت بی‌روح هستند البته که نمی‌توانند انگیزه آدم‌هایی را درک کنند که به نظر به طرزی غیرقابل فهم از صف خارج شده‌اند و صف را شکسته‌اند. آنها گمان می‌برند که این آدم‌ها همان اهدافی را دارند که آن‌ها در سر می‌پرورانند و اعمال این آدم‌ها را چنین برای خودشان معنا می‌کنند که گویی از یک شیطان نامرئی پند گرفته‌اند که گویی دجالی تشنه قدرت در گوششان نجوا می‌کند. اما یک چیز هست که آن‌ها به درستی درک می‌کند. این شورشیان تک افتاده وحدت و آرامش سرزمین وحشت زده را بر ههم می‌زنند. پس قدرتمندان با همه قدرتشان و با استفاده از همه ابزارهایی که در اختیار دارند می‌کوشند این شورشیان را پس برانند به همان جایی که به نظر آنان بدان تعلق دارند. هاویه‌ای که بر آن وحشت حکم می‌راند.
آن زمانی که یان هوس در برابر شورای قسطنطین ایستاد، اعضای شورا سعی نکردند او را قانع کنند یا با او جدل کنند؛ آنها صرفا از او خواستند نه یک بار و دو ،بار بلکه بارها و بارها تا توبه کند زمانی که او به چوبه دار بسته شده بود باز هم همین را از او خواستند. آیا آنهایی که حاضر نشدند با او به بحث بپردازند یا از او مدرکی مبتنی بر حقانیتش طلب کنند این پیشنهاد عفو را دادند چون میخواستند زندگی یک متأله تنهای ناشناخته را نجات دهند؟ نه به هیچ وجه آنها فقط میدانستند که یک یان که حقیقتش را واگذاشته است و تسلیم وحشت شده ،است یک یان هوسی که میتواند تحقیر شده به قلمرو قدرت ،بازگردد، دیگر نمیتواند تهدیدی برای آنان باشد یان هوسی که تن به چنین کاری نمی دهد ،زنده یا سوزانده شده، مبارزی است همیشگی برای جهان آنان برای جهان حکومتی جنایتکار این چیزی است که اتفاق افتاده است و تا به امروز هم همچنان اتفاق
می افتد.
انسانی که بنا به نیاز درونی اش، دائمآ در برابر قدرتمندان ایستادگی میکند، فقط و فقط یک امید دارد و آن هم چه امید کوچکی امید به این که با اعمالش بتواند به قدرتمندان یادآور شود که این قدرت از کجا می آید، منشاء آن در کجاست و مسئولیتهای کسانی که در قدرت هستند ،چیست و به کسانی که تسلیم این قدرت شدهاند یادآور شود که اهداف آنان تا چه حد احمقانه است.
اما از چشم آدمهای بیقدرت امیدهای ما زیر لایه رفتار همین احمقها نهان میماند.

عضویت در خبرنامه !

Ahmad Sobhani
نوشته شده توسط

Ahmad Sobhani

فینسوف کیه؟
احمد سبحانی هستم، فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی شیمی از دانشگاه فردوسی و ارشد MBA از دانشکده علوم اقتصادی تهران و خرده دستی هم به قلم دارم.
اینجا تجربیات و دانسته‌هام رو در زمینه‌های مختلف از فلسفه و اقتصاد تا سیاست و جامعه با شما به اشتراک میذارم. همینطور کتاب‌هایی که خوندم و فیلم‌هایی که دیدم رو با هم بررسی می‌کنیم.
گاهی هم داستان می‌نویسم که خوشحال میشم بخونید و در موردشون نظر بدید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 دیدگاه برای “معرفی کتاب روح پراگ اثر ایوان کلیما

  1. نکته اصلی نخونبد ارزش نداره

advanced-floating-content-close-btn