کار، برخلاف آنچه نظامهای سرمایهداری و ایدئولوژیهای مدرن القا کردهاند، نه تنها ابزار رهایی نیست، بلکه بهتعبیر کارل مارکس، شکلی از بیگانگی است. انسان در روند تولید سرمایهداری، از محصول کار خود جدا میشود و به ابژهای در زنجیرهی ارزش تبدیل میگردد؛ نه خودش را در کار بازمییابد، نه در آن آزاد میشود. هگل گرچه کار را در فرایند دیالکتیکی بهعنوان ابزار آگاهیِ برده میدید، اما این آگاهی، در جامعهای که کار با مالکیت و قدرت گره خورده، هرگز به رهایی نمیرسد. نیچه حتی یک گام فراتر میرود: کار را اخلاق بردگان میداند؛ نوعی ارزشگذاری تحمیلی برای حفظ وضع موجود و سرکوب غریزهی آفرینش و خویشتنسازی اصیل.
در نگاه جورجو آگامبن، انسان معاصر نه کارگر صرف، بلکه به وضعیت «زیست برهنه» تقلیل یافته؛ انسانی که در نظم بایگانیشدهی نهادها تنها مجاز است زنده بماند، نه زیستن را تجربه کند. حتی کانت که بر خودآیینی انسان تأکید داشت، نمیتوانست بپذیرد که در جامعهای که ارزش فرد از طریق بهرهوریاش تعریف میشود، آزادی اخلاقی ممکن باشد. کار، در شکل امروزش، نه بستر آفرینش، که مکانیزم مهار است. به قول نیچه، «بیشتر کار برای این است که فکر نکنیم». پس شاید رهایی نه در کار، که در امتناع از آن باشد.
در این اپیزود سعی کردم بحث کار را باز کنم و بگویم چگونه کار در طول تاریخ به ابزار استثمار تبدیل شده و چگونه میتوان از این استثمار خودخواسته رها شد.
لینک پادکست در شنوتو
لینک پادکست در کست باکس
عالی ، بیشتر در مورد کار صحبت کنید.
باتشکر
ممنون که وقت گذاشتی. حتما