در این مقاله قصد دارم تحلیل مارکس از گردش سرمایهداری را با استفاده از مفهومی که وبر در مورد زمان در عصر پروتستانیسم ارائه میکند، باز کنم.
در ابتدا به گردش سرمایهداری میپردازیم. در فصل چهارم کتاب سرمایه، مارکس از دو مفهوم گردش ساده و گردش سرمایهداری صحبت میکند.
گردش ساده (C-M-C): در این حالت، فردی کالایی (C) میفروشد تا پولی (M) به دست آورد و با آن کالای دیگری (C) بخرد. هدف این فرآیند، رفع نیازهای مصرفی است (مثلاً فروش گندم برای خرید لباس).
گردش سرمایهداری (M-C-M’): در اینجا، سرمایهدار با پول (M) کالایی (C) میخرد تا آن را با پول بیشتری (M’) بفروشد. هدف، افزایش پول (سود) است، نه مصرف..
مارکس این ارزش اضافی را به بهره کشی نیروی کار نسبت میدهد. در حالی که در ادبیات سرمایهداری به این ارزش اضافی، بازده حاصل از ریسک میگویند.
اما چرا ریسک وجود دارد و مهمترین دلیل وجود ریسک چیست؟ زمان.
تا پیش از پروتستانیسم، زمان به مفهوم امروزی آن وجود نداشت. در واقع زمان یک جریان رونده و برگشت ناپذیر نبود. اما اخلاق پروتستانی (به ویژه در آموزههای کالون) نوع چدیدی از اخلاق شکل گرفت که در آن زمان به عنوان منبعی ارزشمند دیده میشد که باید به صورت موثر از آن استفاده کرد.
در واقع زمان تبدیل شد به منبع ثروت انسان که به سرعت در حال اتمام است به همین خاطر انواع و اقسام شیوههای انضباطی از دل آن خارج شد. البته من نمیگویم که پیش از پروتستانیسم اصول مدیریت زمان وجود نداشت. بلکه منظورم این است که پیش از پروتستانیسم زمان به عنوان منبعی در حال اتمام مطرح نشده بود.
این نوع جدید نگاه به زمان به معنای ایجاد فرهنگی مبتنی بر رشد بی وقفه بهرهوری شد.
هنگامی که زمان نیز به کالا تبدیل شد، حال میتوان بر روی زمان نیز ارزشی گذاشت. از اینجاست که ارزش زمانی پول خلق شد و بهره برای اولین بار به صورت فلسفی و اخلاقی در جامعه نهادینه شد.
پیش از آن زمان در اختیار انسان نبود که بتواند آن را معامله کند. زمان و عمر موهبتی بود که خداوند به انسان داده و هر زمان که میخواست آن را از انسان میگرفت. اما پس از پروتستانیسم و (به یک معنا) خلق زمان برای اولین بار، حال زمان نیز موضوع معامله خواهد بود.
بنابراین، میتوان گفت آنچه مارکس تحت عنوان گردش سرمایهداری تحلیل میکند، برخاسته از همین خلق زمان است. بدون زمان خطی، بیوقفه و کمیاب، چرخه سرمایهدارانه دلیلی برای وجود نداشت.اما این مساله چه مشکلاتی برای ما پیش آورده است؟
ارزش زمانی پول باعث شده است که به مرور بسیاری از کارهای عام المنفعه که در بلندمدت برای جامعه مفید هستند (به عنوان مثال بهبود محیط زیست، احیاء خاک، کاهش آلایندگی، تمرکز بر روی ساخت داروهای جدید، افزایش بهداشت عمومی و…) تنها به خاطر آنکه از نظر ارزش زمانی پول بهرهوری ندارند، کنار گذاشته شوند.
در واقع سرمایهداری و مفهوم زمان سرمایهدارانه باعث میشود که ما مدام و مدام در چرخههای کوتاه مدتتری گرفتار شویم. سرمایهگذاریها کوتاهمدتتر و زودبازدهتر میشود. ریسکها شدیدتر میشود و شکستها سنگینتر میشود. به همین خاطر است که هر بحران سرمایهداری سهمگین تر از بحران قبلی است.
در نظام سرمایهداری، زمان از یک امر زیستی و الهی، به یک منبع اقتصادی تبدیل شد. این دگرگونی درک انسان از زمان، که وبر آن را در اخلاق پروتستانی ردیابی میکند، باعث شد “ارزش زمانی پول” به عنوان اصلی بنیادین در سرمایهگذاری و تولید معنا پیدا کند. در نتیجه، میتوان پرسید که آیا سود در سرمایهداری نه صرفاً حاصل کار، بلکه نتیجهی کالایی شدن زمان نیز هست؟
شاید زمان آن رسیده که کمی عمیقتر به بنیانهای فلسفی آنچه که آنها را بدیهی میپنداشتیم فکر کنیم.