کسانی که نوشتههای من را دنبال میکنند، احتمالا میدانند که اینگونه نیست که من هرگز از تحلیل تکنیکال استفاده نکنم. من نیز از تحلیل تکنیکال استفاده میکنم اما در حدی که بتوانم روندها را پیدا کنم.
اما در اینجا میخواهم به تحلیل دقیقتر «تحلیل تکنیکال» بپردازم و بگویم چگونه تناقض ذاتی که درون این شکل تحلیل چگونه آن را از کارایی میاندازد.
مهمترین دلیل برای آنکه تحلیل تکنیکال کار میکند این است که افراد زیادی از این شکل تحلیل استفاده میکنند. به عنوان مثال، اگر افراد زیادی تصور کنند که قیمت یک دارایی از سطح ۱۰۰ واحد نمیتواند فراتر رود، در این سطح شاهد فشار فروش خواهیم بود و واقعا قیمت به آن واکنش نشان میدهد.
در نتیجه اولین دلیل برای کار کردن تحلیل تکنیکال این است که افراد زیادی از آن استفاده کرده و بر اساس آن معامله کنند.
اما این مساله یک سطح بحرانی دارد. یعنی اگر تعداد افرادی که بر اساس تحلیل تکنیکال معتقد هستند قیمت دارایی از ۱۰۰ واحد فراتر نمیرود، از سطح مشخصی بیشتر شود، قیمت اصلا به آن سطح نمیرسد.
فرض کنید ۱۰۰۰ نفر معاملهگر بر روی یک دارایی معامله میکنند. همچنین ۱۰۰۰ سرمایه گذار نیز پیشتر این دارایی را خریدهاند.
بدیهی است که ۱۰۰۰ معاملهگر باید در نهایت دارایی را از ۱۰۰۰ سرمایهگذار بخرند چرا که در هر معامله یک طرف فروشنده و یک طرف خریدار باید باشد.
فرض کنیم قیمت نزدیک ۹۰ واحد است و به سمت ۱۰۰ واحد حرکت میکند. اگر تمام سرمایهگذاران معتقد باشند که قیمت با برخورد به ۱۰۰ واحد باز میگردد همگی در آن قیمت فروشنده خواهند بود و قاعدتا قیمت به آن سطح واکنش نشان میدهد.
اما اگر ۱۰۰۰ خریدار نیز چنین اعتقادی داشته باشند هرگز در سطح ۱۰۰ واحد خریداری نخواهند کرد چرا که انتظار دارند در آن قیمت بازار باز گردد. پس در سطح ۱۰۰ واحد هیچ معاملهای انجام نخواهد شد. اما روی سطح ۹۰ واحد معامله انجام میشود (به این امید که در سطح ۱۰۰ واحد بفروشند)
هرچه قیمت از سطح ۹۰ تا ۱۰۰ بالا میرود تعداد معاملات کمتر میشود تا اینکه در سطح ۱۰۰ واحد تقریبا هیچ معاملهای رخ نمیدهد.
اما در دنیای واقعی هرگز چنین اتفاقی رخ نمیدهد.
دلیل این مساله آن است که تحلیل تکنیکال در ذات خود یک فریب دارد. تحلیل تکنیکال از آنجایی که همواره گذشته نگر است (که مساله بدی نیست. هر نوع تحلیلی در نهایت گذشته نگر است) سیگنالهای متناقض ارائه میکند.
بنابراین در سطح ۱۰۰ واحد برخی از معاملهگران همچنان خریدار خواهند بود چرا که بر اساس سایر اندیکاتورها تصور میکنند که قیمت میتواند همچنان افزایش پیداکند.
در نهایت قیمت یا افزایش مییابد یا کاهش خواهد یافت (۵۰ درصد احتمال) اما هر دو طرف میتوانند بگویند تلاش خود را کردهاند و تنها تاس برای آنها نچرخیده است.
بنابراین هر نوع استفاده از تحلیل تکنیکال تنها به اندازه انداختن سکه میتواند برای شما موفقیت به همراه بیاورد. تحلیل تکنیکال زمانی جواب میدهد که افرادی به اندازه کافی از آن استفاده کنند و زمانی که افراد زیادی از آن استفاده کنند دیگر کارایی خود را از دست میدهد.
همچنین مشکل بدتر زمانی آغاز میشود که افراد سودجو از این قابلیت استفاده کنند.
به عنوان مثال تمام افرادی که خواهان بازگشت قیمت روی ۱۰۰ واحد هستند را به خاطر بیاورید و حالا فردی را تصور کنید که با سرمایه کلان خود میخواهد از این حرکت استفاده کند.
وی بر روی ۱۰۰ واحد موج فروش سنگینی را آغاز میکند و قیمت را تا جایی که همه دیگر از بازگشت قیمت ناامید میشوند، کاهش میدهد. حال خود شروع به خرید میکند و دوباره قیمت را تا سطح ۱۰۰ واحد افزایش میدهد و بدین ترتیب بدون هیچگونه تلاشی و صرفا با استفاده از حرکت قیمت سود کسب میکند.
بنابراین تحلیل تکنیکال نه تنها خودمتناقض است، بلکه میتواند ابزاری برای سودجویی نیز باشد. همانطور که بارها گفتهام، در بازارهای مالی، سودی برای بازیگران بزرگ به دست نمیآید مگر به قیمت زیان برای بازیگران کوچک.
اگر توجه کرده باشید بسیاری از تحلیلگران تکنیکالی که سیستم معاملاتی خود را منتشر میکنند، سالها است که دیگر معامله نمیکنند یا اگر معامله میکنند دیگر از آن سیستم استفاده نمیکنند. دلیل این مساله آن است که به خاطر استفاده بیش از حد از آن سیستم، سیستم دیگر کارایی گذشته را ندارد و این زمان است که فرد با فروش سیستم خود به کسب سود میپردازد.
دلیل اینکه بسیاری از رباتهای معاملهگر بر روی دادههای گذشته بسیار خوب کار میکنند و بر روی دادههای آینده اصلا کار نمیکنند همین است. (و بله ترفند بیش برازش نیز بعضا استفاده میکنند)
اما چرا همه (حتی من) از تحلیل تکنیکال استفاده میکنند؟ به خاطر جنون جمعی.
امانوئل کانت در مورد چیزی صحبت میکند به نام خرد جمعی. یعنی اگر همه مردم نظرشان این باشد که چیزی خوب است، از آنجایی که خرد جمعی در اینجا کار میکند، به احتمال زیاد آن چیز خوب است.
به عنوان مثال بهتر است یک داستان جذاب برایتان تعریف کنم. فرانسیس گالتون، دانشمند انگلیسی و پسرعموی چارلز داروین فردی بود که بسیار به خرد جمعی شکاک بود و تصور میکرد که مردم نمیتوانند در مورد چیزها قضاوت درستی داشته باشند.
گالتون در یک نمایشگاه محلی در انگلیس، مسابقهای دید که در آن از مردم خواسته شده بود وزن دقیق یک گاو زنده را حدس بزنند.
حدود 800 نفر (از کشاورزان تا افراد عادی) در این مسابقه شرکت کردند.
گالتون که در ابتدا معتقد بود بیشتر مردم “نادان” هستند، تصمیم گرفت بررسی کند میانگین حدسها چقدر با وزن واقعی فاصله دارد.
نتیجه حیرت آور بود. میانگین حدسها ۱۱۹۷ پوند بود در حالی که وزن واقعی گاو ۱۱۹۸ پوند بود.
این آزمایش بعدها به شیوههای متنوعتری تکرار شد و یک نتیجه مهم گرفته شد. نتیجه این بود که اگر مردمی که در مورد وزن گاو حدس میزنند اطلاعاتی داشته باشند (به عنوان مثال به آنها گفته شود که یک قصاب پیش از آنها فلان عدد را برای وزن گاو پیشبینی کرده است، یا گفته شود که نفر قبلی فلان حدس را زده است یا گفت شود که میانگین حدسها تا به آن لحظه فلان عدد است) سوگیری در حدسها ایجاد میشود و در اکثر مواقع میانگین حدسها از عدد واقعی فاصله چشمگیری میگیرد.
به این رخداد گفته میشود «جنون جمعی» یعنی افراد به جای آنکه به صورت مستقل تصمیم بگیرند، به صورت گلهوار به سمت خاصی متمایل میشوند.
این رخداد حتی در بین تحلیلگران بازار نیز مشاهده میشود. جایی که افراد زیاد به خاطر تعامل روزانه با یکدیگر سوگیری خاصی پیدا میکنند و نمیتوانند نظر مستقل خود را پیگیری کنند و در نتیجه افراد زیادی به یک سمت خاص (خرید یا فروش) متمایل میشوند.
دقیقا به خاطر همین جنون جمعی است که همه همچنان از تحلیل تکنیکال استفاده میکنند. دادههایی که اندیکاتورها به ما میدهند، همان دادههایی است که یک معاملهگر در توکیو، لندن، آدیس آبابا، لوکزامبورگ و… مشاهده میکند.
بنابراین شاهد یک سوگیری عظیم در این مورد هستیم. دقیقا به خاطر همین سوگیری است که گفته میشود اگر در سشن توکیو معامله میکنید، حتما از اندیکاتور ایچی موکو و سایر اندیکاتورهای مخصوص معاملهگران ژاپنی استفاده کنید. چرا که تنها با استفاده از این اندیکاتورهاست که میتوانید از آن جنون جمعی استفاده کنید.
با این همه توصیه من به شما این است که هرگز از تحلیل تکنیکال بیش از پیدا کردن نقاطی که جنون جمعی به اوج خود میرسد استفاده نکنید.
تنها نقاط بازگشت قیمت را بیابید و روند را پیدا کنید. جز این هیچ چیز دیگری از تحلیل تکنیکال نصیب شما نخواهد شد. (نکته غمبار این است که احتمالا به زودی حتی چنین قابلیتی را نیز به شما نخواهد داد. نوشته شدن همین مقاله که در حال خواندنش هستید یکی از دلایل این پیشبینی است.)
به شرط حیات بعدها در مورد تحلیل فاندامنتال و اینکه چگونه روایتهای احمقانه در این زمینه باعث سوگیریهای شناختی ما و در نهایت ضررهای هنگفت میشود، مینویسم.