“خطر لو رفتن داستان”
دختر کشیش یکی دیگر از کتاب های جورج اورول و از لحاظ تاریخ نگارش دومین کتاب این نویسنده است. در این کتاب شما زندگی یک دختر کشیش را می خوانید که ایمان تسخیر ناپذیری دارد اما این ایمان از روی آگاهی و تعقل نیست بلکه صرفا ایمان است. ایمانی خام اما راسخ که هیچ چیز نمی تواند در آن نفوذ کند. دروتی هربار که به خیال خودش مرتکب ترک اولی می شود، بلافاصله خود را به شدت جریمه می کند. در مراسم دعا اگر حواسش از دعا پرت شود سوزنی در دست خود فرو می کند، برای اینکه گناهان نکرده اش بخشوده شوند دائما مشغول خدمت رسانی به مردم است.
اما نکته اینجاست که دروتی خود نمی داند که چرا چنین کارهایی را انجام می دهد، نمی داند که هدف از این کارها چیست. فقط آنها را انجام می دهد چون تصور می کند خوب است. چون تصور می کند باید انجام دهد. این ایمان قلبی از دروتی یک موجود در خلا ساخته است. موجودی که نمی تواند با دیگران ارتباط برقرار کند و در دنیای مجرد خود غرق شده است. از این روی هنگامی که آقای واربرتون به حوزه ی امن وی تعرض می کند نظام فکری عقیدتی وی دچار فروپاشی می شود و به صورت موقت همه چیز حتی موجودیت خود را فراموش می کند و دوباره در پی اثبات وجود خود بر می آید.
(اورول در این کتاب چندین جابه صورت مشخص از نظریات روانشناسانه ی فروید استفاده کرده است تا به داستان وجهه ی علمی تری بدهد.)
سپس دروتی که همه چیز را فراموش کرده است از شهر خارج می شود و مدت زمانی را به دریوزگی و گدایی می گذراند شاید این کفاره ی گناه ایمان بدون تعقل است، شاید یک امتحان الهی و شاید صرفا نظم طبیعت. در طی این سفرِ دروتی، اورول زندگی کولیان، آس و پاس های لندن، کشاورزان و زمین داران، مرفهین و روشنفکران، نظام آموزش پرورش و همچنین نظام سیاسی حاکم بر انگلستان را به خوبی توصیف و تنقید می کند.
پس از اتمام این سفر اودیسه وار، دروتی به شهرش باز می گردد اما اینبار خبری از ایمان راسخ قبلی نیست. به جای آن خلایی مفرط در قلب وی بوجود آمده است که نمی داند چگونه این خلا را پر کند. وی ایمانش را از دست داده است و تنها تظاهر به ایمان می کند. چرا که امروز به فراست دریافته است که اعمال پیش از این را نه به مثابه یک انسان ذی شعور که به مانند یک ماشین انجام میداده است. در این داستان اگرچه اورول به شدت به تحجر کلیسا می تازد اما جایگاه ایمان در زندگی را می ستاید. اورول در این کتاب تلویحا تایید می کند که ایمان به صورت صوری نیز از لامذهب بودن بهتر است. چه اینکه اقای واربرتون که به هیچ چیز اعتقاد ندارد را به صورت مردی خودخواه، دنیاپرست و بدور از حیا و نجابت تصویر میکند.
چه بسیار افرادی که زمانی به دلیل ایمان بی تعقل به افراطی گری روی آورده اند و امروز که از آن همه افراط بی تفکر شرمنده اند به تفریط گرایش پیدا می کنند چرا که اساسا همواره تفریط پس از افراط می آید و این موضوع ابدا استثنا ندارد. ایمان بی تعقل دیر زمانی نمی پاید که نابود می شود خدایی که از شما بخواهد او را بی پرسش بپرستید لیاقت پرستیدن ندارد خدایی را باید پرستید که به شما اجازه پرسش دهد و به این پرسش ها نیز به درستی پاسخ دهد. تنها آن زمان است که می توانید بگویید ایمان دارید و میتوانید بگویید که می دانید به چه و برای چه ایمان دارید چرا که اساسا چرایی ایمان مهم تر از خود ایمان است.