تاریخ اقتصادی اسلام، چیزی است که تا به امروز به آن به درستی پرداخته نشده است. ما از اسلام صرفا یک ایده کلی در ذهن داریم که بعضا با اسطورهها درآمیخته شده است. این اسطورهها یا اسطورههای تاریخی طرفدار اسلام است یا اسطورههای تاریخی مخالف اسلام (چه عرب و چه ایرانی و چه ترک) که هرکدام میخواهند فاصله خود را از خود اسلام حفظ کنند و روحیه ناسیونالیستی خود را تقویت کنند.
در این مقاله قصد دارم به طور خلاصه به تاریخ اقتصادی اسلام بپردازم و بگویم اقتصاد اسلام خصوصا در ابتدای دوران آن چگونه بوده است.
تولد خلافت اسلامی
تاریخ صدر اسلام را همه ما میدانیم. پس از رحلت پیامبر (ص) ابوبکر جانشین او شد. اما بسیاری از رهبران قبایل عرب وفاداری سیاسی به وی نداشتند. تاریخدانان مهمترین اقدام در صدر اسلام را جمعآوری و مکتوب کردن قرآن میدانند. بدین ترتیب قرآن از گزند تحریف کنندگان در امان باقی میماند.
ابوبکر هر آنچه که اقتدار سیاسی داشت هزینه کرد تا ائتلافی از قبایل عرب گرد آورد و به جنگهایی بپردازد که به «جنگهای رضا» معروف شدند. در جریان این جنگها، مسلمانان به قبایل عرب مرزهای شمالی حمله کردند و آنها را تحت کنترل خود درآوردند. این زمینها پیشتر بین امپراتوریهای ساسانی و بیزانس دست به دست میشدند. فرسودگی امپراتوریهای گفته شده، در کنار بیماریهای کشنده و سالها جنگ بیامان این دو امپراتوری را پیر و ناتوان کرده بود. در حالی که نیروهای پرشور مسلمان انگیزههای زیادی برای تصرف زمینهای جدید داشتند. به سرعت استانهای سوریه، فلسطین و مصر از دست ساسانیان و بیزانسیها خارج شده و به دست مسلمانان افتاد.
پس از مرگ ابوبکر، عمر سرزمینهای عظیم اشغال شده را در یک واحد سیاسی ادغام کرد. از آنجایی که اعراب تا آن زمان سابقه کار دیوانی نداشتند، مجبور به بداهه پردازی شدند. عمر با کمک حضرت امیر (ع) اقدام به ایجاد قوانینی مبتنی بر اخلاق اسلامی، سنتهای حقوقی پارسی، رومی و یهودی در کنار استفاده از ابزارهای جدید کردند. همچنین تساهل مسلمانان در سالهای اولیه بسیار خوب بود. آنها قوانین محلی را اگر با قرآن مغایرت نداشت، حفظ میکردند. این تساهل خصوصا در زمینه حجاب مشخص بود. مسلمانان به نوع لباس اهمیت نمیدادند اما باید پوشش اسلامی را حفظ میکرد.
در زمینه اقتصادی نیز اعراب بادیه نشین اهمیتی به زمین نمیدادند. بنابراین جایگزین اربابان زمین نشدند. آنها به کشاورزان و دهقانان اجازه دادند که به روش پیشین به کشت و زرع خود بپردازند. در نبود اقتدار محلی، کشاورزان محلی اقدام به خودفرمانی کردند. هستههای خودجوش شوراهای شهری و روستایی جوانه زدند. این هستهها که از قید پادشاهان پیشین و جنگهای خانمان سوزشان رهایی یافته بودند، به درجهای از خودمختاری سیاسی و اقتصادی دست یافتند.
این وضعیت هم مایه خوشحالی مردم محلی بود و هم مایه خوشحالی حاکمان خلافت اسلامی چرا که وفاداری مردمان محلی را برای آنها به همراه میآورد. کدام احمقی حاضر است که آزادی موجود را رها کند و برای پادشاه دیگر بجنگد؟
عمر به نقل از پیامبر (ص) اعلام کرد که «هرکس زمین مردهای را زنده کند، مالک آن است.» این موضوع شوری تازه در دل دهقانان رها شده ایجاد کرد و آنها تلاش کردند تا با احیاء زمینهای بایر ، انباشت ثروت بیشتری داشته باشند.
اما این مساله ارتش مسلمانان را با مشکل مواجه کرد. آنها مایل بودند زمینهای جدید را تصاحب کنند اما عمر چنین اجازهای به آنها نمیداد چرا که از عواقب اقتصادی آن میترسید. اگر مسلمانان مالک زمینهای تصاحب شده میشدند، چون طبق قوانین شرع از مالیات معاف بودند، پول جدیدی به خزانه خلیفه واریز نمیشد. تنها مالیاتی که مسلمانان پرداخت میکردند، زکات بود که آن هم از قبل برای فقرا در نظر گرفته شده بود. از طرفی غیرمسلمانان برای زندگی در خلافت اسلامی باید جزیه و خراج میدادند. این درآمد تنها منبع اقتصادی خلیفه اسلام بود تا بتواند خرج امپراتوری خود کند.
اما عمر پس از مدتی درگیری مصالحه کرد. همچنان تصرف زمین ممنوع بود اما خرید آن مجاز بود. همچنین قانون عشر معرفی شد. این قانون که از قوانین یهودیت استخراج شده بود به این معنا بود که هر غیرمسلمان موظف است یک دهم درآمد خود را به خلیفه عرضه کند.
این رژیم مالی اما چندین اثر جانبی پیشبینی نشده داشت. مهمترین آن موج عظیمی از گرویدن به اسلام ایجاد کرد که منجر به کاهش شدید درآمدهای مالیاتی شد. این مساله منجر به آن شد که غیرمسلمانان مانند یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان نسبت به مسلمانان دگراندیش مانند شیعیان حمایت بیشتری کسب کنند.
پس از مرگ عمر و کشته شدن عثمان، جنگ داخلی در خلافت ایجاد شد که همه ما تا زمان واقعه عاشورا و اتفاقات بعد از آن را میدانیم.
در نهایت عبدالملک مروان کنترل خلافت امویان را در دست گرفت و خلافت را متمرکز کرد. از این نقطه خلافت اسلامی به جای یک جامعه شبه دموکراتیک، به یک دولت خودکامه و مرکزگرا تبدیل شد. عبدالملک پایتخت خود را به دمشق منتقل کرد و شورای رهبران قبایل و فرمانداران استانها را ایجاد کرد و کرسی خلافت را در خاندان بنی امیه موروثی اعلام کرد.
لشکر کشی امویان طی سالهای بعد ادامه پیدا کرد و از شمال شرق به سمرقند، جنوب شرق به پنجاب، در غرب به قسطنطنیه و در نهایت در اسپانیا متوقف شدند. مهمترین دلیل این سرعت بالا در تصرفات این بود که مسلمانان زمینها را با کمترین تخریب به دست میآوردند. خلافت علاقهای به زمین نداشت و توانایی خاصی هم در کنترل زمینها نداشت بلکه بیشتر به درآمدها اهمیت میداد. همینطور آزادی عملی که به استانداران داده شده بود، به آنها اجازه میداد تا بدون اجازه از خلافت مرکزی، اقدام به گسترش تصرفات خود کنند به شرطی که شئونات اسلامی را رعایت کنند. بدین ترتیب سربازان و ژنرالهای عرب به صورت خودمختار به جنگها اعزام میشدند و زمینهای جدیدی را ضمیمه خاک خلافت میکردند.
عبدالملک مروان به تقلید از پادشاهان ساسانی و بیزانسی شروع به ضرب سکههای طلا (دینار) نقره (درهم) و مس (فلوس) کرد. اما مانند تمام قبایل مهاجم در خاورمیانه، خلافت اسلامی نیز به سرعت با کمبود نقدینگی مواجه شد. هنگامی که مرزها تثبیت شدند، دیگر منطقه جدیدی برای تصاحب و گرفتن خراج باقی نماند. همینطور حمله به قسطنطنیه برای مسلمانان بسیار گران تمام شد به طوری که سریعا خزانه را خالی کرد. بنابراین امویان دستور دادند که مالیات را افزایش دهند.
حوالی سال 64 قمری امویان اعلام کردند که مسلمانان غیرعرب (موالی) نیز باید همان خراج و جزیهای را که غیرمسلمانان پرداخت میکنند، پرداخت کنند. همچنین برخی از افراد برای کار اجباری به مناطقی فرستاده شدند. این موضوع مصداق عینی بردگی مسلمانان بود. موضوعی که صریحا در اسلام نهی شده بود.
این موضوع بربرها و ایرانیها را بسیار عصبانی کرد. شورشها به قوانین مالیاتی جدید شروع شد و سرکوب تشدید شد. ولید و سلیمان، خلفای بعدی هم به سرکوب ادامه دادند تا اینکه عمر دوم، اخذ مالیات و عوارض از مسلمانان غیر عرب را ممنوع کرد. این عقب نشینی اگرچه شورشها را کاهش داد اما هزینه آن کاهش درآمدهای خلافت بود.
در زمان خلافت هشام، قوانین تغییر کرد و تفسیر جدیدی از شرع ایجاد شد. هشام خراج را به زمین نسبت داد نه مذهب صاحبش. به این معنی که اراضی اگر در نقطهای بودند که مشمول پرداخت خراج میشدند (مناطقی که اکثرا غیرمسلمان بودند) فارغ از اینکه مالک آن مسلمان باشد یا نه، باید خراج پرداخت میکردند.
همچنین برای جلوگیری از حرکت مسلمانان به سمت مناطق غیرمسلمان، خرید زمین غیرمسلمانان توسط مسلمانان ممنوع اعلام شد و مسلمانان تنها میتوانستند زمینها را اجاره کنند.
این مساله نارضایتی را در میان مسلمانان غیرعرب افزایش داد و آنها را به سمت مذاهب دگراندیش مانند شیعه و اباضیه سوق داد به این امید که بتوانند مقامات اموی را با سلسلهای بهتر جایگزین کنند. در این زمان امامان شیعه تحت نظارت شدیدی بودند. اما در میان شیعیان گروهی بودند که پراگماتیستتر به نظر میرسیدند. خوارج.
خوارج نوید یک اسلام سیاسی جدید را میدادند که در آن همه مسلمانان برابر هستند و قوانین اسلامی به طور کامل رعایت میشود. در طرف دیگر نیز مرجئیان قرار داشتند که به نوعی لیبرالهای زمان خود بودند. آنها معتقد بودند که اصول دین یک امر شخصی است و شارع و قضات نمیتوانند اصول دین را پیادهسازی کنند. مرجئیان به دنبال پاسخگو کردن خلیفه با استفاده از شورا بودند.
نکته جالب توجه این است که اگرچه خوارج به عنوان یک گروه افراطی و خشونت طلب به نظر میرسند که میخواهند قوانین اسلام را به صورت کامل پیادهسازی کنند. اما فراموش نکنیم که آنها مخالف وضع موجود بودند. از طرفی خلیفه با استفاده از شورای قبایل و استانها بود که فشارهای مالی شدید علیه مردم ایجاد میکرد. بنابراین آیا نمیتوان گفت خوارج نیروهای دموکراتیکی بودند که برای نابودی استبداد قیام کردند و مرجئیان، لیبرالهای مدافع استبداد بودند؟
قیام ابومسلم
مجموعهای از این نارضایتیها در سال ۷۴۰ میلادی، منجر به آن شد که ابومسلم خراسانی، ائتلافی از شیعیان، خوارج و موالی ناراضی را جمع کرده و به پایتخت حمله کند. از طرف آفریقا نیز بربرها قیام کردند. پیروزی آنقدر سریع و راحت به دست آمد که گویی دری که همه میترسیدند برای باز کردن آن حرکت کنند، از اول قفل نبود.
پس از جنگ طایفه امویان قتل عام شد. اگرچه حکومت امویان تا سالها بعد نیز در مناطقی در اسپانیا و شمال آفریقا ادامه داشت. شورشیان ابوالعباس سفاح را به عنوان خلیفه انتخاب کردند و پایتخت به کوفه که مرکز فعالیت خوارج بود، منتقل شد.
حکومت عباسی، خلافت اسلامی را بازطراحی کرد. این طراحی بر اساس اصل اجماع بود که در آن جامعهای از فقها تفسیر خود از قوانین شرع را ارائه میدادند و قوانین جدید امپراتوری را وضع میکردند. این ترتیب در حکومت اسلامی تا قرن ۱۹ میلادی ادامه پیدا کرد و علما از چنان قدرتی برخوردار شدند که حتی با حذف نام خلیفه از نماز جمعه، میتوانستند او را برکنار کنند.
مشکل مهم جامعه فقها این بود که نزدیک به ۱۰۰ سال از فوت آخرین صحابه پیامبر میگذشت و داستانها و روایات ساختگی زیاد شده بود. از طرفی صرفا با استفاده از قرآن نمیشد قوانین جدید با شرایط جدید ایجاد کرد. بنابراین قوانین جدید فقهی با بداهه پردازی فقها انجام میشد.
خلفای عباسی برخلاف امویان که به برتری اعراب اعتقاد داشتند، جهان وطن بودند. عباسیان اگرچه به پروژه شریعت متعهد ماندند، اما متحدان قدیمی خود را به سرعت از بین بردند حتی قهرمان خود یعنی ابومسلم را اعدام کردند. خلیفه منصور بالله پایتخت را از کوفه به بغداد منتقل کرد و در آن درباری باشکوه ایجاد کرد که شکوه و جلال پادشاهان ساسانی و هخامنشی را یادآوری میکرد.
بغداد به سرعت تبدیل به باشکوهترین شهر جهان شد و سه خلیفه بعدی یعنی هارون، مامون و معتصم حکومت بر چیزی را عهدهدار شدند که به عصر طلایی اسلام معروف است.
این خلفا دانشمندانی از اقصی نقاط جهان و خلافت به بغداد آوردند، آثار فلسفی و علمی یونانیان را ترجمه کردند، صنعت را توسعه دادند و بهرهوری تولید را به شدت افزایش دادند.
برخلاف امویان که عمده درآمد خود را بر اساس زمینهای تازه تصرف شده کسب میکردند، عباسیان درآمد خود را از توسعه زیرساختها، توسعه تجارت، افزایش بهرهوری تولید، افزایش امنیت و … کسب میکردند. بدین ترتیب درآمد خلافت عباسیان حتی با وجود هزینههای بسیار زیاد برای توسعه شهرها و توسعه نیروی دریایی، همچنان پایدار بود.
حتی خود اسلام هم متحول شد. معتزلیان در همین دوران به وجود آمدند. کسانی که با الهام از خردگرایی یونانی و تحت تاثیر ترجمه آثار فلسفی غرب، به تقدم عقل بر وحی تاکید داشتند و میگفتند که خداوند به چیز پوچ و غیرمعقول فرمان نمیدهد. در نتیجه مردم میتوانند با استفاده از عقل خود خیر و شر را بشناسند.
این دیدگاه به اسلام منجر به ایجاد یک طبقه نخبگانی اسلامی شد. چرا که اگر قبول کنیم قرآن مخلوق خداست نه کلام خدا، این مخلوق میتواند ناقص باشد. اگر ناقص باشد و نیاز به تفسیر آن توسط عقلهای انسانی باشد، باید قبول کنیم که برخی عقلها برتر از دیگران هستند. بنابراین برخی از افراد صرفا به کار تفسیر قرآن مشغول شدند و نوعی کهانت اسلامی ایجاد شد که به تدریج قدرت گرفت.
عمده این کاهنان ایرانیانی بودند که تلاش داشتند تا به دستگاه فقاهت اسلامی وارد شوند. این مساله به مذاق اعراب خوش نیامد و منجر به یک جنگ داخلی بین فقها شد. مکتب مالکی از اسلام سنتی به مخالفت با معتزله پرداخت. در نتیجه بسیاری از فقهای مالکی از مناصب دولتی خلع شدند. همینطور بسیاری از فقها از ورود به مساجد منع شدند، زندانی شدند و حتی اعدام شدند. تا این که در نهایت با ظهور متوکل عباسی، اختلافات فروکش کرد و تفکرات معتزلی از دستگاه فقاهت خارج شد و چیزی ایجاد شد به نام اسلام سنی که تا همین امروز هم رایجترین و شناختهشدهترین نسخه اسلام است. اسلام سنی دنباله روی مکتب کلامی اشعری بودند که توسط یک فیلسوف مرتد به نام علی اشعری بنیانگذاری شده و طرفدار تقدم وحی بر عقل بودند و میگفتند که تفسیر تحت اللفظی از قرآن کفایت میکند و هیچکس حق تفسیر به رای قرآن را ندارد.
یکی از مهم ترین میراثهای حیاتی انقلاب اسلام سنی این بود که خلیفه پادشاه شد. هنگامی که قوانین در دست فقیهان افتاد، دیگر فرقی نمیکرد که پادشاه چه کسی باشد. به همین خاطر بود که پس از حمله ترکان سلجوقی و یا حتی پس از حمله ترکان مغول و کشته شدن خلیفه عباسی همچنان حکومت اسلامی باقی ماند. همینطور برای شیعیان نیز این سیستم مناسب بود. اگر قرار باشد قوانین توسط فقها ایجاد شود، دیگر چه فرقی میکند که چه کسی خلیفه است. تنها کاری که شیعیان باید میکردند این بود که دایره شمول را آنقدر گسترده کنند که آنها نیز در دایره قرار گیرند.
اسلام سنی باعث شد که خطوط سیاسی اسلام هرگز تا دوران مدرن تغییر نکنند و حتی در دوره پادشاهانی در اوج استبداد هم قانون به دست حاکمان سیاسی داده نشود. همینطور اگرچه از نظر عملکردی همچنان «حق الهی پادشاهان» منبع مقبولیت پادشاه در میان عوام بود اما فقها هرگز در مورد هیچ پادشاهی حتی نزدیک به ارائه چنین حقی به پادشاه نشدند. حقوقدانان حتی در زمان مستبدترین پادشاهان مستقل باقی ماندند.
به عنوان مثال در زمان حمله مغول، بحث داغی در میان فقها در گرفت. فقهایی مانند ابن تیمیه معتقد بودند که باید جهادی اسلامی علیه فاتحان مغول ایجاد شود. اما اجماع عمومی علما و فقها بر این بود که تا زمانی که قوانین اسلامی توسط حاکم رعایت میشود و به آن احترام گذاشته میشود، مهم نیست که حاکم مسلمان باشد یا خیر.
در واقع همین تساهل و انعطافپذیری بود که توانست منابع درآمدی سرشاری را برای حکومت عباسیان فراهم آورد. اگرچه در نهایت به خاطر سرازیر شدن ترکان به سرزمینهای اسلامی و ناتوانی خلیفه در تجمیع نیروها، نتوانستند این موفقیت را ادامه دهند.
قوانین تجارت و سرمایه در اسلام
برخلاف علمای مسیحی، علمای اسلامی کمتر در مورد قوانین مرتبط با تجارت و سرمایهداری مشکل داشتند. در واقع هستههای اولیه کاپیتالیسم در سرزمینهای اسلامی و با توسعه روشهای نوین ریاضیات و حسابداری پایهگذاری شد. همینطور پیامبر اسلام و بسیاری از اصحاب اولیه تاجر بودند و به طور کلی قبیله قریش یک قبیله تاجر بود و شهر مکه مرکز تجاری بزرگ در زمان صدر اسلام بود.
بنابراین در سنت اسلام، مفاهیمی مانند مشارکت خصوصی، سود و تجارت به خوبی فرموله شده بودند. حدیثی از پیامبر (ص) وجود دارد که میگوید:« تاجران امانتداران امین خدا هستند.» همینطور «کسی که در راه کسب روزی تلاش کند، خدا را خشنود میکند»
اسلام برخلاف مسیحیت و بودیسم آرمانهای معنوی فقر را ترویج نکرد (اگرچه پس از حمله مغول ایدههای بودیسم با اسلام خلط شد و این آرمانها نیز وارد دنیای اسلام شد)
همچنین در اسلام اگرچه مالکیت متعلق به خداست و مالکیت انسان بر روی زمین اعتباری است اما حق مالکیت خصوصی نیز محترم شمرده است. همینطور قوانین مرتبط با ارث نیز که تا زمان پیامبر هیچ نظمی نداشت، واجد نظم شد. پیش از پیامبر، با مرگ هر فرد، دعوا بر سر ماترک وی بالا میگرفت اما پیامبر قوانین مرتبط با ارث را مدون کرد.
همینطور برخلاف مسیحیان، اکثر علمای اسلام نگران «قیمت عادلانه» نبودند. قیمت عادلانه همان قیمتی شد که معاملهگران حاضر بودند بدون هیچگونه اجباری آن را پرداخت کنند. همینطور سود نیز امری طبیعی تلقی شد و قوانین دریافت سود، بیع و ربا مدون شد. انباشت مال نهی شد، غش در معامله ممنوع شد، زکات واجب شد.
همینطور قوانینی در مورد سوء استفاده از مالکیت خصوصی (حجر) تصویب شد. نمونهای از این سوء استفاده احتکار بود. نمونه دیگر عدم مالکیت بر زمینی بود که مالک سه سال بر روی آن کشت نکرده است.
در مورد ربا اما همیشه بحث وجود داشته و دارد. مکتب ظهیری معتقد بود که تنها شش کالای ذکر شد در نص صریح شامل ربا میشوند (طلا، نقره، گندم، جو، خرما و نمک) و ربا در مورد سایر داراییها جایز است. مکاتب حنفی، حنبلی و شیعی ممنوعیت ربا را به قیاس تمام کالاهایی که بر حسب وزن (مانند طلا و نقره) یا حجم (مانند گندم، نمک، جو و خرما) میسنجند تعمیم دادند. بنابراین اقلامی مانند حبوبات و برنج نیز مشمول تحریم ربا شدند اما پارچه که با طول سنجیده میشد، مشمول ربا نبود.
مکاتب شافعی و مالکی تمام خوراکیها را مشمول ربا دانستند و تمام غیرخوراکیها (بجز طلا و نقره) را از ممنوعیت خارج کردند. نکته عجیب اینکه هیچکدام از مکاتب در مورد سکههایی که از ترکیب طلا و نقره ایجاد میشوند یا سایر سکهها نظیر سکههای مس نظری ندادند.
تحریم ربا اگرچه ممکن است بی ضرر به نظر برسد، اما تامین مالی را به طور کلی با مشکل مواجه میکند. بدین ترتیب، گسترش تجارت و کسب و کار را مخدوش میکند. اگرچه در اسلام ایده زکات نیز منجر به توزیع ثروت میشود اما عدم حضور ربا، از انباشت سرمایه که مهمترین رکن توسعه سرمایهداری در اروپا بود، جلوگیری کرد.
قوانین ربا تا زمانی که سکهها در جهان اسلام حضور داشتند، یک راه حل عملی به نظر میرسید اما در اوایل قرن هشتم که اسکناسها وارد جهان اسلام شدند، یکبار دیگر این بحث بالا گرفت. برخی معتقد بودند که پشتوانه این اسکناسها از طلا و نقره است بنابراین مشمول ممنوعیت ربا میشوند با این حال برخی دیگر استدلال کردند که چون جنس آنها از کاغذ است، بنابراین مانند سکههای مسی و سایر فلزات از ربا معاف هستند.
باز هم مانند بسیاری اتفاقات دیگر، علمای اسلام در مواجهه با یک پدیده جدید اقدام به بداهه پردازی کردند. در پاسخ به نیازهای تامین مالی، روشهای جدید و مقبول تامین مالی نظیر مشارکت، مضاربه، محاربه، اجاره به شرط تملیک و… بود.
مثلا در مرابحه، تامین مالی کننده، کالا را خریداری میکند و با قیمت ثابت به فردی دیگر میفروشد. وام گیرنده میتواند بازپرداخت بدهی را به تعویق بیندازد. هرچه تعویق طولانیتر باشد، سود افزایش مییابد به عنوان مثال اگر وام گیرنده پرداخت را یک ماه به تعویق بیندازد، سود وام دهنده ۱۱ درصد میشود و اگر دو ماه به تعویق بیندازد ۱۲ درصد خواهد شد.
قرارداد بازخرید هم در جهان اسلام رایج شد. این قرارداد احتمالا از هند به ایران و سپس جهان اسلام و غرب وارد شده است. در این نوع قرارداد علی به رضا تعهد میدهد که پس از یک سال یک کالای بی ارزش (مثلا یک شکلات) را به قیمت ۱۱۰ دینار خریداری میکند. رضا نیز در ازای خرید همان شکلات از علی ۱۰۰ دینار پرداخت میکند. درواقع رضا به علی ۱۰۰ دینار پول با سود سالانه ۱۰ درصد پرداخت کرده است. از آنجایی که در اسلام چیزی به عنوان «قیمت عادلانه» در نظر گرفته نشده است. این روشهای خلاقانه برای دور زدن قوانین ربا به سرعت محبوب شد.
در مورد قمار هم فقای اسلامی تعریف آن را بسیار بسط دادند به طوری که تجارت در هرجایی که با ریسک یا عدم قطعیت همراه باشد، شامل میشود. این اتفاق زمانی افتاد که سربازان مصری از چکهای حقوق خود برای سفتهبازی در بازار غلات استفاده کردند. این چکها گواهیهایی بودند که در مدت مشخصی به سربازان جیرهای از سیلوهای غلات را ارائه میکرد. برخی از سربازان نیاز فوری به پول داشتند و نمیتوانستند صبر کنند. بنابراین چکهای خود را در بازار میفروختند. یا حتی این چکها را به شهرها و کشورهای دیگر برده و در آنجا در ازای خرید کالاهای اساسی ارائه میکردند.
مبنای ممنوعیت ریسک نیز از روایات پیامبر بود که معاملات با نتایج نامشخص را ممنوع کرده بود که شامل فروش فرزند متولد نشده حیوانات، پیش فروش میوه درختان پیش از رسیدن و فروش محصولات پیش از برداشت محصول میشد. به قیاس مشابه، دریافت انعام توسط پیشخدمتها و پورسانت توسط فروشندگان نیز ممنوع شد چرا که این درامدها نامشخص بودند و نمیشد آنها را تحت فرمول خاص درآورد.
حتی بیمه نیز نوعی قمار محسوب میشود. چرا که شرکت بیمه در حال شرطبندی بر روی بیمار شدن یا نشدن بیمه شونده است.
در مورد قراردادهای آتی قضیه پیچیدهتر است چرا که ذات این قراردادها از عدم اطمینان و ریسک ناشی میشود. در حدیثی نبوی آمده است که «هرکس غلات بخرد، آن را نفروشد تا زمانی که کاملا مالک آن شود» به این معنی که اگر کالایی نزد شما حاضر نیست حق خرید و فروش آن را ندارید.
اما توجیهاتی نیز در این میان آورده شده است به عنوان مثال اگرچه ارزش افزوده ناشی از خدمات پیشخدمت قابل سنجش نیست، اما این خدمات برای فردی که آن را دریافت میکند، ارزشی داشته و نتیجه کاملا نامشخص نیست. بنابراین فرد میتواند انعامی در ازای خدماتی که دریافت کرده پرداخت کند. همچنین در مورد شرکت بیمه، میتوان از بیمه تعامل استفاده کرد که شرکت بیمه در واقع صندوقی است که اعضای جامعه برای جبران خسارت هر عضوی از جامعه به آن پرداخت میکنند.
با این همه در مورد قراردادهای آتی هنوز ممنوعیت کلی وجود دارد.
در زمینه مالیه عمومی، برای تامین مالی دولت پنج منبع درآمد وجود دارد. زکات، جزیه، خراج، عشر و خمس. که در مورد آنها صحبت شد. خمس هم ۲۰ درصد غنائم جنگی است که ابتدا به خانواده پیامبر پرداخت میشد و سپس توسط اهل سنت برای اداره ارتش هزینه شد. در فقه شیعی خمس همچنان به سادات پرداخت میشود. پس از فتح اسپانیا توسط مسلمانان، خمس در شبه جزیره اسپانیا رواج پیدا کرد و حتی پس از آن نیز توسط حکومتهای مسیحی تحت عنوان کینتو رئال «خمس سلطنتی» دریافت شد.
پس از رواج اسلام سنی، دولت مجاز شناخته شد که خدمات خود نظیر ایجاد راه، شهرسازی و امنیت را بفروشد و در مقابل مالیات، عوارض و غیره هزینه دریافت کند. اما آوردن این موضوعات ذیل قوانین تجارت سخت است چرا که به عنوان مثال توافق بین دو طرف باید شفاف و بدون عدم تقارن در اطلاعات باشد. این موضوعی است که به راحتی نمیتوان آن را بررسی کرد چرا که به راحتی نمیتوان مشخص کرد چه میزان هزینه برای امنیت کافی است.
در مورد سیاستهای پولی نیز فقها به صراحت تحقیر پول را دزدی و کلاهبرداری دانستهاند. در آن دوران شاهزادگان و پادشاهان برای افزایش درآمدهای خود اقدام به کاهش ارزش پول میکردند به این صورت که از مقدار طلای سکهها کم کرده و با آن مس مخلوط میکردند. اگر بخواهیم به سیستم امروزی ترجمه کنیم، این عمل را میتوان مساوی افزایش پایه پولی توسط بانک مرکزی قلمداد کرد.
اسلام از ابتدا با تجارت بر سر کار آمد بنابراین جای تعجب نیست که تجارت خارجی یکی از مهمترین عناصر هویتی این دین باشد. عموما اروپاییان علاقهای به تجارت نداشتند چرا که تصور میکردند تجارت کشورهایشان را تضعیف میکند. در حالی که مسلمانان اتفاقا تجار را تشویق میکردند که به قلرو خلافت بیایند. این تشویق به چند علت بود. اول آنکه با خرید زمین توسط تاجران خارجی، جزیه و خراج حکومت افزایش پیدا میکرد. همچنین حاکمان متوجه شده بودند که با توسعه تجارت میتوانند مالیات بیشتری بگیرند و از آن مهمتر اقلام مورد نیاز خود را به قیمتی پایینتر خریداری کنند.
ابن خلدون نیز اولین نظریه اقتصادی را تدوین کرد و به پادشاهان در مورد عواقب ویرانگر مداخله در امور اقتصادی و تجارت معاملهگران خصوصی هشدار داد.
سخن پایانی
اگر از اسطورههای دینی فاصله بگیریم، میبینیم که برخی از مهمترین انگیزههای تاریخی مردمان با استفاده از منافع آنها قابل تبیین است. ایرانیان نه به ضرب و زور شمشیر اعراب مسلمان شدند و نه به خاطر فساد درباریان ساسانی. مردم تنها منافع خود را پیگیری کردند. متوجه شدند که اگر زیر حکومت مسلمانان زندگی کنند دیگر لازم نیست پاسخگوی یک حکومت جبار باشند. همینطور متوجه شدند که اگر مسلمان شوند نیاز نیست مالیات اضافی پرداخت کنند.
همچنین حکومت نژادپرست امویان نه تنها ایرانیان را بلکه تمام غیرعربهای خلافت اموی را ناراحت کرده بود. بنابراین قیام ابومسلم نه قیامی فرهنگی و نه قیامی دینی بود. بلکه قیامی در راستای افزایش قدرت اقلیتهایی بود که اکنون در اکثریت بودند.
آنچه که در این مقاله گفته شد، تنها بخشی از محتوای تاریخی اقتصاد در جهان اسلام است. برای فهم اقتصاد اسلامی پیش از هرچیز باید تاریخ آن را خواند و متوجه شد و سیر تحولات را دنبال کرد.
متاسفانه برخی از مدعیان اقتصاد اسلامی بدون دانستن سیر تحولات صرفا به دنبال آن هستند که با استخراج چند آیه و حدیث اقدام به تبیین موضوعات کنند. این کاری نشدنی است.
این متن صرفا فتح بابی است در زمینه تحقیق بدون سوگیری و فارغ از انگیزههای شیعی و ایدئولوژیک در زمینه تاریخ اقتصادی اسلام. بدون چنین مواجههای نمیتوان به غنای بیشتر فقه شیعی و همینطور اسلام اقتصادی کمک کرد. البته این در صورتی است که بخواهیم سیستم سیاسی- اقتصادی فعلی را دنبال کنیم در غیر این صورت اگر بخواهیم همچنان به کپی دست چندم از آثار غربی بپردازیم که نیازی به زحمت نیست.
عالی
چرا با وجود نرخ بهره منفی و عدم موضوعیت داشتن تورم در دوران تاریخی اسلام، بانک ها را ربوی قلمداد میکنند؟
البته بانکها رو ربوی اعلام نمیکنن. استدلال توی برخی از فرقههای اسلام سنی این هست که پول صرفا اعتباری هست که در دست دولته و دولت اسلامی توانایی این رو داره که هرچقدر میخواد از این پول تولید کنه. حرف درستی هم هست. ارز فیات چون پشتوانه طلا نداره صرفا اعتبار دولت نزد مردمه. همینطور چون جزو اون مفاهیم مرتبط با ربا دسته بندی نمیشن بعضیا گفتن که مشمول قانون ربا نمیشه. چون کاغذه.
اما اگر بخوان واقعا قانون تحریم ربا رو اعمال کنن باید اول از همه دولت رو محکوم کنن. این مشکلی بود که در غرب هم ایجاد شد. چون دولتها بزرگترین رباخوار هستن. بنابراین مجبور به تساهل در این زمینه شدن.